جلسه نهم از دوره بیست و نهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر احمد، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه « وادی دهم و تاثیر آن روی من » پنجشنبه ١٣آذر ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:۰۰ آغاز به کارکرد.
.jpg)
سخنان استاد:
سلام دوستان احمد هستم یک مسافر. ۲۸ سال رهایی جناب مهندس را خدمت خودشان و خانوادهی محترمشان و اعضای کنگره ۶۰ تبریک عرض میکنم. به دوستانی که برای رهایی به تهران رفتند هم به آن ها تبریک عرض میکنم که آقا میعاد از بند اعتیاد رها شدند و آقا محسن و آقا هاشم رهایی های لژیون جونز بودند. قبل از این که بخواهم درمورد دستور جلسه سخن بگویم در وادی نهم آقای مهندس یک جملهایی را میگوید:( تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف مگر این که اسباب بزرگی همه مهیا سازی) در این جایگاه خدمت کردن برای منی که بار اولم است کمی سخت است و انشالله سعی میکنم که خدمت کنم و آقای مهندس با درایتی که دارد( معرفت، عدالت، عمل سالم) طوری برنامهریزی کرده که من بتوانم در این جایگاه قرار بگیرم و آموزش بگیرم. وادی دهم ( صفت گذشته در انسان صادق نیست چون جاری است) همانطور که هستی در حرکت است همانطور که هستی در حال تغییر، تبدیل و ترخیص است خب من هم اگر بخواهم نگاه کنم صفتی که با خود داشتم مصرف مواد مخدر بود و به واسطه ی مواد مخدر انواع صفت های دیگر به خودم چسبانده بودم و میتوان به لباسی تشبیه کرد که این لباس تاریکی ها همیشه تن من بود و این صفات همیشه من را اذیت میکردند. وادی دهم را با گوشت و پوست و استخوان حس کردم، وادی دهم به انسان امیدواری میدهد و به انسان هم نوعی هشدار میدهد که اگر به جایی رسیدی هیچگاه گذشته را فراموش نکن زیرا ذات انسان فراموشی است، فراموشی باعث میشود که انسان قدر نعمت ها را نداند و ممکن است آن نعمت هایی که به دست آورده را از دست بدهد. در وادی دهم به انسان در حال حرکت است اشاره دارد و هیچکس در گذشته ی خودش زندانی نيست و این جمله به من امیدواری میدهد که انسان حرکت کند. صفتی که از گذشته به همراه داشتم کلمه ی معتاد بود که مهندس استاد واژه ها است و واژه ها را تغییر داد که به جای معتاد از کلمهی همسفر استفاده نمود و یک بار بسیار بزرگی از روی دوش من برداشت که من با آغوش باز بتوانم در این مسیر حرکت کنم. چیزی که همیشه من را اذیت میکرد کلمهی معتاد بود که من د انجیوی دیگر بودم و از کلمهی معتاد استفاده میکردند که حالم ار کلمهی معتاد بهم میخورد و دائم با خودم میگفتم من که مصرف نمیکنم چرا دائم باید از کلمهی معتاد استفاده کنم که نتوانستم ادامه بدهم تا این که با کنگره آشنا شدیم، وقتی میگویم وادی را با گوشت و پوست و استخوانم حس کردم زمانی بود که من خودم را در سالن های دادگاه میدیدم فقط خانواده داشتم که آن هم کم کم داشتم از دست میدادم که خدا را شکر میکنم که بار دیگر به من فرصت داد که بتوانم در این مسیر درست حرکت کنم و آغوش گرم خانواده را حفظ کنم. مدتی بود سه تا خدمت داشتم که باعث شد خودم را گم کنم همین است که میگویم آقای مهندس هشدار میدهد به همین علت وادی دهم را آخر سفر اول قرار داد و ادامه را سفر دوم تکمیل میکند و پیشاپیش فکر اینجا را کرده بود، اگر فردی گذشتهی خود را فراموش کند ممکن است زندگی را از دست بدهد که در سفر اول سراغ من آمد ولی توانستم خودم را حفظ کنم که به من پیشنهاد حقوق بالا دادند ولی نرفتم و حسی که در سفر دوم آمد این بود که خودم را گم کردم و نقض فرمان کردم سه تا خدمت همزمان گرفته بودم نه این که غرور و منیت داشته باشم بلکه احساس مسئولیت میکردم و آن هم به علت نداشتن تعادل بود و تعادلم را از دست دادم که راهنمای محترم من را راهنمایی کرد
ممنون که به صحبت هایم توجه کردید
گروه سایت نمایندگی اروند
تایپ: همسفر عرفان
ارسال مطلب: مسافر امین لژیون یازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
137