آنچه باور است، محبت است و آنچه نیست، ظروف تهی است. عشق یعنی گذشتن از خود و معنی بخشیدن به هستی. عشق لایتناهی است. خداوند محبت را در وجود هر انسانی قرار داده است و هیچکس نمیتواند عاشق خداوند شود، مگر اینکه عشق به انسان و مخلوقات او را تجربه کرده باشد. ابزار عشق چیست؟ محبت، نبودنِ کینه، نفرت، حسادت و انتقام. هر آنچه برای ما فراهم شده تا از آن برخوردار شویم، حامل عشق است. دروازه ورود به رحمت خداوند، قلب انسانها، موجودات و کل هستی است. بزرگی میگفت: دستهایی که کمک میکنند، مقدستر از لبهایی هستند که دعا میکنند؛ پس اگر کسی بگوید: من فقط به قدرت مطلق عشق میورزم و با مخلوقات او کاری ندارم، در انحراف کامل قرار دارد.
مثلث عشق دارای سه ضلع است: سایهها، جاذبه و حس. سایهها همان وجود هستند که باید باشند تا عشق را معنی ببخشند. حس باید باشد تا آن را درک کند و بفهمد و اگر جاذبه نباشد، عشق پس زده میشود. حس یک گیرنده است و اولین نیرویی است که عقل، ایمان و عشق را بهکار میاندازد. هر انسان بهجز حواس پنجگانه، دارای پنج حس پنهانی یا بیرونی و یک حس ششم، یا همان حس یازدهم است؛ اگر انسان حس نداشته باشد، هیچ حرکتی صورت نمیگیرد، چه در خواب و چه در بیداری. در هستی و نیستی، همه سایهها در حال ارسال امواج جاذبه خود هستند. هر انسانی براساس ساختار فیزیکی، خصوصیات، عقل، ایمان و خواستههایش، بهصورت آگاهانه یا ناآگاهانه در حال ارسال و دریافت این امواج است.
عاشق به کل هستی، موجودات و انسانها خدمت میکند، آنها را دوست میدارد و بیمنت محبت میورزد؛ چون حساب او با خود عشق است. عشق شاه و گدا، زشت و زیبا، با خدا و بیخدا، سرخ و زرد و سیاه و سفید، باسواد و بیسواد نمیشناسد و هیچ حدومرزی ندارد. امواج عشق در همهجا جاری است، فقط باید دستت را دراز کنی؛ اگر دستانت خالی از کینه، نفرت، حسادت و انتقام باشد، عشق در دستان تو قرار دارد. امواج عشق و محبت در کائنات یکدیگر را جذب میکنند و نیروهای مخرب را کمرنگ میسازند. کسب معرفت، رسیدن به محبت است. امواج عشق مانند خورشید بر همه موجودات میتابد و هر کس بهاندازه ظرفیت خود آن را دریافت میکند.
آیا مرحله بالاتری از عشق وجود دارد؟ بله، هنگامیکه قدرت مطلق عاشق مخلوق خود میشود. در این مرحله انسان چنان در عشق غرق میشود که اگر صد جان هم داشته باشد، همه را به محبوب خود پیشکش میکند. در سختترین شرایط از دشوارترین گذرگاهها عبور میکند و در صلح است، بدون آنکه برای رسیدن به صلح تلاش کند. به همه موجودات کمک میکند، بدون آنکه بخواهد کمک کند، مانند خورشیدی که بیتفاوت به مرزها و تمام زمین نور میبخشد. خداوند عشق است. حیات عشق است. بودن و نبودن عشق است. زمین و آسمان و هستی و نیستی و هرچه در آنها است، عشق است. همه در عشق شناور هستند تا دریابند عشق جایگاه و مقام نمیشناسد؛ همانگونه که برای تبدیل آب آلوده به آبی زلال، تنها راه آن تصفیه است.
برای تبدیل انسانی افسرده و پریشان به انسانی آرام و متین، تنها راه آن تزکیه و پالایش نفس است. انسان باید به مرور از ضدارزشها فاصله بگیرد و بهسمت ارزشها حرکت کند و این جز با آموزش صحیح، تفکر، تجربه و آگاهی حاصل نمیشود. معرفت، شناخت و آگاهی در عشق نقش بسیار مهمی دارند. عاشق در این مرحله تا جاییکه میتواند به انسانها و کل هستی خدمت میکند و هیچ انتظاری ندارد؛ زیرا حساب او با عشق است با مخلوقات نیست. هرچه بیشتر عشق میورزد و خدمت میکند، بیشتر دریافت میکند. شاداب، چابک و پرانرژی است و هرچه را میبیند، آن را جزئی از قدرت مطلق میداند. پلههای رسیدن به عشق، عشقِ بلاعوض به مخلوقات او است. عشق متعلق به همه انسانها و همه موجودات است. عشق به کل هستی تعلق دارد.
منبع: سیدیهای وادی چهاردهم
نویسنده: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
رابط خبری: همسفر فرشته رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون دوم)
ویرایش: همسفر عاطفه رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) دبیر دوم سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی کوروش آذرپور
- تعداد بازدید از این مطلب :
69