سلام دوستان، مسعود هستم، یک مسافر.
رابطه یادگیری و معرکهگیری
وقتی نور نیست، تاریکی وجود دارد. تا زمانی که نور نیاید، تاریکی از بین نمیرود. نور همان آموزش و دانایی است؛ وقتی دانایی نیست، نادانی هست. بالقوه در انسان تفکرات منفی و مثبت وجود دارد. تفکرات منفی مثل علف هرز، بدون زحمت و بدون آموزش خاص رشد میکنند؛ اما تفکرات مثبت برنامهریزی میخواهد؛ در زمان مناسب، مکان مناسب و با کلمات مناسب باید آموزش دید و راه را پیدا کرد.
رابطه مستقیمی که بین یادگیری و معرکهگیری وجود دارد این است که وقتی زبان از بیان حقیقت قاصر میشود و چیزی برای ارائه کردن ندارد، معرکهگیری آغاز میشود. من، مسافر مسعود، برای یادگیری اولین قدم این است که بدانم نمیدانم؛ همان کلام مشهور کنگره: “اول ندانی را بدان تا بدانی را بدانی.” من هیچوقت در هیچ رشته یا کاری کامل نمیشوم.
من به عنوان یک مسافر یاد گرفتهام که حرکت کنم و در جریان کنگره باشم. اگر بایستم، سقوط میکنم؛ یعنی تعالی در من به عقب برمیگردد. و کلمات غلط و دروغینِ حماقت، باورهای منفی و انسانهای انساننما، جای کلمات راستین و انسانهای خوب را میگیرند و دچار تکرار تاریخ میشوم. در کنگره من یاد گرفتم که تاریخ خود به خود تکرار نمیشود، بلکه عامل (فاعل) میخواهد. آن عامل میتوانم من باشم اگر از آموزش و یادگیری فاصله بگیرم و طبق فرمان به عقب برگردم، دوباره تاریخ را تکرار کنم.
اگر از تجربهای طی سالهای زیادی که در کنگره هستم برای خوانندگان این دلنوشته بگویم، امیدوارم برایتان مفید باشد: مسافرانی که به کنگره میآیند، یاد میگیرند و آموزش میبینند. به طور مثال، ارتباط (مالی/کاری) بیرون کنگره ممنوع است؛ ولی چون به خلوت میروند و کار دیگری میکنند، وارد معرکهگیری میشوند و کنگره در ادامه این افراد را پس میزند. کسانی که رابطه مالی، کاری یا هرگونه ارتباط دیگری بیرون از کنگره انجام میدهند، زبانشان از حقیقت باز میماند و معرکه آغاز میگردد. زمانی که من از کنگره دور میشوم و سر کلاس حاضر نمیشوم، جایگاه من در کنگره کمرنگ میشود و وارد مباحث دیگری میشوم که به معرکهگیری میپردازم.
اگر میخواهیم وارد معرکهگیری نشویم، باید همیشه مسافر باشیم. همانطور که در شعر معروف آمده:
“ز گهواره تا گور دانش بجوی.”
ممنون که به صحبتهای من گوش دادید.
تنظیم:مسافرحسین
- تعداد بازدید از این مطلب :
155