English Version
This Site Is Available In English

معرکه‌گیری مانع یادگیری است

معرکه‌گیری مانع یادگیری است

به نام قدرت مطلق « الله »

دوازدهمین جلسه از دوره شصت و دوم سری کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار ویژه مسافران و همسفران با استادی:راهنمای محترم مسافر وحید، نگهبانی : مسافر محسن و دبیری: مسافر عبدالرضا با دستور جلسه «   رابطه یادگیری و معرکه گیری  » در روز شنبه یکم آذر ماه 1404 رأس ساعت 16:30 برگزار گردید.

خلاصه سخنان استاد:

 

سلام دوستان وحید هستم، یک مسافر.

 


خداوند را بسیار شاکر و سپاسگزارم که امروز به بهانه تولد و به عنوان خدمتگزار لژیون دهم در اینجا حضور دارم. بسیار خوشحالم، هرچند کمی هم استرس دارم.از راهنمای محترم خودم، آقای حمله‌داری، نهایت قدردانی را دارم و همچنین از جناب مهندس و خداوند بزرگ بابت فرصت حضور در کنگره ۶۰ تشکر می‌کنم.در رابطه با دستور جلسه باید بگویم که داشتن استرس برایم طبیعی است. معمولاً این حس با من همراه است. از صبح تا نیم ساعت قبل از جلسه حال خوبی داشتم، اما وقتی خواستم بیایم دچار استرس شدم؛ البته می‌دانم که بعد از جلسه بهتر خواهم شد.

 

 

در مورد دستور جلسه امروز، دوستان زحمت کشیدند و کلیپ چهارشنبه جناب مهندس را گذاشتند؛ کلیپی که اولین مشارکت ایشان در کنگره ۶۰ است. من می‌خواهم تجربه خود را درباره «یادگیری و معرکه‌گیری» بیان کنم.امروز در استخر تمرین داشتیم. در بخشی از تمرین که سخت می‌شد، مربی ما – که کنگره‌ای نیست – اهمیتی به این موضوع نمی‌دهد که برخی از ما مسافران کنگره هستیم و شرایط متفاوتی داریم. از نگاه او ما هم مانند دیگران هستیم؛ حتی گاهی می‌گوید شما از صد نفر انسان سالم، سالم‌تر هستید. اما زمانی که فشار تمرین بالا می‌رود، معمولاً یکی از بچه‌ها شروع به معرکه‌گیری می‌کند؛ سؤال‌هایی می‌پرسد که اصلاً ربطی به شنا یا تمرین ندارد. بعضی از بچه‌ها دچار گرفتگی عضلات می‌شوند اما در همان لحظه با خوردن کمی شیر به‌راحتی به حالت عادی برمی‌گردند.این‌ها ابزارهایی برای معرکه‌گیری است؛ ابزاری که واقعاً یکی از حربه‌های نیروهای تاریکی برای جلوگیری از یادگیری ماست. این نیروها بسیار ماهرند و عمق این موضوع هم زیاد است. برخی ابزارهای تاریکی حد و مرز دارند، اما معرکه‌گیری حد و مرزی ندارد. هرچه بیشتر وارد آن شوم، بیشتر از آموزش‌ها دور می‌شوم و موضوعات تازه‌تری برای ادامه‌اش به ذهنم می‌رسد. تاریکی در پشت صحنه می‌گوید: «این کار را هم بکن، این حرف را هم بزن؛ تا اینجا که آمده‌ای، ادامه بده؛ فقط گوش نده؛ فقط آن کار اصلی را انجام نده.»هدفش این است که همین لحظه از من گرفته شود.اغلب اوقات حتی متوجه نیستم که خودم درگیر معرکه‌گیری شده‌ام. وقتی وارد آن می‌شوم، از اولین ضلع مثلث دانایی یعنی آموزش فاصله می‌گیرم. وقتی آموزش نگیریم، چیزی برای تجربه‌کردن باقی نمی‌ماند. پیش از کنگره فکر می‌کردم خودم خیلی چیزها را می‌دانم و همیشه با تجربه‌های پراکنده جلو می‌رفتم و خیلی وقت‌ها هم ناقص و دشوار موفق می‌شدم.اما وقتی آموزش صحیح از طرف جناب مهندس مطرح شد، کنگره شکل گرفت، کتاب «۶۰ درجه زیر صفر» نوشته شد و آموزش‌ها ساخته و پرداخته شد، تازه فهمیدیم این آموزش‌ها برای اولین بار در دنیا به چنین شیوه‌ای بیان می‌شود. از آن زمان، وقتی آموزش می‌گیرم، شروع می‌کنم به تجربه‌کردن؛ شکست می‌خورم یا پیروز می‌شوم، سپس دوباره آموزش می‌گیرم و تفکر می‌کنم؛ و این‌گونه مثلث دانایی در من شکل می‌گیرد.چون زمان جلسه محدود است، در بخش اول دستور جلسه فقط می‌خواستم تاکید کنم که باید متوجه باشم چه زمانی وارد معرکه‌گیری می‌شوم و بپذیرم که «نمی‌دانم». در هر جایی که برای یادگیری می‌روم، باید بپذیرم کسی که آموزش می‌دهد از من جلوتر است؛ چه در کنگره، چه در کار و حرفه.در بخش دوم دستور جلسه، تولد عزیزمان آقا جعفر است که ۹۰ درصد بخش پهلوانی خود را پرداخت کرده‌اند. از ایشان خواهش می‌کنم بایستند تا برایشان دست بزنیم.

 

تولد سال اول ایشان را تبریک می‌گویم.انسان بخشنده، انسانی بسیار مهربان و دارای ویژگی‌های اخلاقی برجسته است. همیشه برایم نان تهیه می‌کرد و به خانه می‌آورد. وقتی پهلوان شد، در خانه گفتیم «نان ما قطع شد»، چون دیگر این کار را نمی‌کرد، اما محبتش همیشه برقرار بود.او پدری بسیار خوب، انسانی مهربان، اهل خدمت، و دارای خانواده‌ای شریف است. با وجود سختی‌ها، سفر بسیار خوبی را پشت سر گذاشت. سی‌دی‌هایش را گاهی به‌سختی می‌رساند، اما رهایی را گرفت. همسفر فوق‌العاده‌ای دارد و کنگره توانست او را به خودش برگرداند. انرژی‌ای که می‌توانست تنها برای آبیاری یک درخت استفاده شود، با آموزش کنگره تبدیل شد به آبی برای پرورش یک باغ.سال اول سفرش دنور شد و امسال نیز با لطف خداوند و تلاش خودش، پهلوان شد. علاقه زیادی به خدمت دارد و دوست دارد این اخلاق نیک را به دیگران نیز منتقل کند.من از او راضی هستم؛ امیدوارم خداوند هم از او راضی باشد. همان‌طور که همیشه گفته‌ام، زمانی کاملاً حلالش می‌کنم که ان‌شاءالله راهنما شود و بیاید روی این سکو و جشن تولدش را بگیرد.به او تبریک می‌گویم؛ برایش آرامش آرزو می‌کنم؛ به خانواده محترمش، به فرزندانش و به جناب مهندس تبریک عرض می‌کنم.او انسانی است که توانست لبخند واقعی را به لب‌های ما و خانواده‌ام برگرداند. از او و از خداوند بسیار سپاسگزارم.

ممنونم که به صحبت‌هایم گوش دادید.

 

سلام دوستان، جعفر هستم یک مسافر.

 


امروز بسیار خوشحال و سپاسگزارم که در جمع دوستان عزیزم حضور دارم. پیش از هر چیز، خداوند بزرگ را شکر می‌کنم که چنین روزی را نصیب من کرد. محبت‌های بی‌شمار دوستان، حقیقتاً مرا شرمنده کرده است. می‌گویند محبت را باید به‌موقع پاسخ داد؛ زیرا اگر دیر شود، تأثیر و بوی خوش خود را از دست می‌دهد. من امروز شرمنده مهربانی همهٔ شما هستم.در این مسیر، افراد زیادی به من محبت کردند. خواهری که در حد توان خود یاری کرد، دوستانی که همواره در کنارم بودند، و عزیزانی که صدای آرام ما را شنیدند و دلگرمی دادند. از مهندس محترم و خانواده‌ی ارجمندشان نیز سپاسگزارم که بستری را فراهم کردند تا من و امثال من بتوانیم به آرامش، آسایش و حالِ خوب برسیم.از راهنمای بزرگوارم، آقای وحید عزیز، و تمامی راهنمایان عاشق و خدمتگزارانی که صادقانه خدمت می‌کنند، صمیمانه قدردانی می‌کنم. یک سال و اندی است که در این مسیر قدم گذاشته‌ام و در این مدت، لحظه‌ها و خاطره‌های گوناگونی را تجربه کرده‌ام.به یاد دارم روزهایی را که تازه وارد کنگره شده بودم و برای یک عمل، مدام قدم می‌زدم. آقای وحید به من اجازه داده بودند و من نمی‌دانستم که این کارها در شعبه نظم و اصولی دارد. بعدها کم‌کم متوجه شدم که چه اندازه دقت، نظم و توجه در این مجموعه وجود دارد. روزی نزد آقا رضا رفتم و بابت رفتارهای ناآگاهانه‌ام عذرخواهی کردم. صدای آرام من باعث شده بود فکر کنند مشکلی دارم، درحالی‌که تنها بی‌تجربه بودم. آن روزها بیشتر به ارزش زحمات راهنمایان پی بردم و فهمیدم که چقدر باید قدردان باشم.از قسمت پهلوانی نیز سپاسگزارم؛ از آقا حامد و آقا مهدی که برای تهیه بسته زحمت کشیدند تا ما بتوانیم خدمت کوچکی انجام دهیم و لیاقت پهلوانی را کسب کنیم. امیدوارم با توکل به خدای مهربان، بتوانم در ادامهٔ مسیر، راهنمای خوبی باشم.از جناب ایجنت محترم، آقای محمد، و همچنین مرزبانان عزیز و خدمتگزاران صادقی که در این مسیر زحمت می‌کشند، صمیمانه تشکر می‌کنم. همچنین از دوست عزیزم آقا مهدی در سایت هم برادر لژیونی خودم که از جوانان پرتلاش و بااخلاق هستند و من بسیار از او آموخته‌ام.

از اینکه به صحبت‌های من توجه کردید بسیار سپاسگزارم.

 

سلام دوستان، نرگس هستم راهنمای  همسفر همدم.

 


خداوند را شکر می‌کنم که در چنین روزی و در جشن تولد رهایی آقا جعفر حضور دارم. این رهایی مبارک را به ایشان، به راهنمای محترم‌شان آقای وحید، به خدمتگزاران عزیز و به خانوادهٔ گرامی‌شان تبریک عرض می‌کنم. خدا را سپاس که امروز شاهد این لحظهٔ زیبا هستیم.

من از روزی که تازه وارد کنگره شدم، نگرانی‌های زیادی داشتم. اضطراب‌هایی که همراه من بود، کم‌کم با آموزش‌ها و نوشتن و حضور در جلسات کاهش پیدا کرد. در ابتدا همراه دخترم آمدم؛ او اصرار داشت که من آموزش ببینم و من نیز می‌خواستم او از آموزش‌های نوجوانان بهره‌مند شود. خدا را شکر امروز آرام‌تر هستم و رابطه ما نیز بهتر شده است.

تمام تولدهای کنگره پیام مشترکی دارند: پیام امید برای تازه‌واردانی که شاید امروز در شعبه نشسته‌اند و از خود می‌پرسند «آیا من هم می‌توانم؟» و پاسخ این است: بله، قطعاً می‌توانی.
به شرط خواستن، تلاش کردن و اعتماد داشتن به مسیر، به کمک راهنما و اعضای کنگره، حتماً می‌توان به سلامتی و رهایی رسید.

برای همه سفر اولی‌ها آرزو می‌کنم که سفر خوبی داشته باشند و به رهایی برسند و ان‌شاءالله تولدهای بیشتر و زیباتری را در کنار هم جشن بگیریم.

 

سلام دوستان، همدم هستم همسفر جعفر،

 


خداوند بزرگ را شکر می‌کنم که در این مسیر نورانی، دوستان خوبی پیدا کردم. از آقای مهندس و خانوادهٔ محترم ایشان سپاسگزارم که چنین بستری را فراهم کردند.
از راهنمای مسافرم، آقا وحید، تشکر می‌کنم که سه راه نور و هدایت را برای مسافران روشن کردند. همچنین از راهنمای خودم، خانم نرگس، به خاطر آموزش‌های ارزشمندشان سپاسگزارم؛ آموزش‌هایی که مرا به مسیر درست هدایت کرد و کمک کرد به آنچه می‌خواستم نزدیک شوم.

برای همهٔ جوانانی که گرفتار اعتیاد شده‌اند دعا می‌کنم. اعتیاد کلمهٔ خوبی است، اگر آن را درست بشناسیم و راه درمانش را بیابیم. آرزو می‌کنم مسیر کنگره برای همهٔ آنان روشن شود و بتوانم خدمتگزاری کوچک در این مسیر باشم و ذره‌ای از زحمات راهنمای خود را جبران کنم.

روزی که مسافرم تازه وارد بود، من هیچ شناختی از کنگره نداشتم. تنها تماس گرفتم و نیم ساعت بعد به سایت آمدیم. امروز خدا را شکر می‌کنم که این مسیر را پیدا کردیم. همچنین از نگهبان محترم و خدمتگزاران عزیز قدردانی می‌کنم.
از اینکه به سخنان من توجه کردید سپاسگزارم.

 

عکس: مسافر کوشیار لژیون نهم

تایپ و بارگزاری: مسافر مهدی لژیون دهم 

وبلاگ نمایندگی پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .