به نام قدرت مطلق الله
دومین جلسه از دور چهل و یکم کارگاههای آموزشی ویژه مسافران و همسفران کنگره 60 ، نمایندگی ایمان با استادی راهنمای تازهواردین مسافر ابراهیم، نگهبانی مسافر محمد و دبیری مسافر علی با دستور جلسه "رابطهی یادگیری و معرکهگیری" در روز شنبه 1 آذرماه 1404 ساعت 17:00 آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شاکرم که یکبار دیگر فرصت پیدا کردم در این جایگاه قرار بگیرم، خدمت کنم و آموزش بگیرم. از راهنمای محترم، آقا بابک نیز سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من قرار دادند.
در مورد دستور جلسهی "رابطهی یادگیری و معرکهگیری" وقتی صحبت از معرکهگیری میشود، ناخودآگاه یاد قدیم میافتم؛ زمانی که عدهای در خیابان بساطی پهن میکردند و معرکهای راه میانداختند که البته برای کسب درآمد بود. اما در کنگره، معرکهگیری نه تنها چیزی به ما نمیدهد، بلکه باعث میشود چیزهایی را از دست بدهیم.
.JPG)
اما معرکهگیری از کِی شروع میشود؟
وقتی که من دچار منیت میشوم؛ خودم را بالاتر و برتر از دیگران میبینم، آموزشناپذیر میشوم، دریچهی افکارم بسته میشود و نمیتوانم آموزش بگیرم. برای مثال، وقتی پیش راهنما میروم و میگویم: "آقا من حالم بده، خوب نیستم، چرا چند وقته دارم میام اما حالم خوب نمیشه؟"
راهنما میگوید: "دارویت را سر وقت بخور"، من میگویم: "حالا میخورم، چه فرقی میکند ساعت ۶ یا ۹؟"
یا مثلا میگوید: "سیدی بنویس" میگویم: "با سیدی نوشتن کی حالش خوب شده که من خوب بشم؟"
میگوید: "پارک بیا" من میگویم: "من همین یک روز در هفته را تعطیل هستم؛ جمعه صبح بلند شوم بیایم پارک؟"
در واقع همش دنبال معرکهگیری و یک راه فرار هستم؛ دنبال راهی که از زیر مسئولیت در بروم.
.JPG)
وقتی نمیخواهم زیر بار آموزش بروم، معرکهگیری شروع میشود. وقتی نخواهم درمان شوم، حال من هم خوب نمیشود و مدام دنبال معرکهگیری میگردم.
مثلاً میگوید: "در جلسات عمومی مشارکت کن؛ در لژیون مشارکت کن"
میگویم: "حرف زدن که حال کسی را خوب نمیکند"
در حالی که جلسات عمومی مثل سفرهای است که پهن شده و همه دور آن نشستهایم و استفاده میکنیم، کسی که وسط سفره بیاید یا آخر سر برسد، شاید حتی نان خشک هم نصیبش نشود، جلسات هم دقیقاً همینطور است.
.JPG)
در مورد یادگیری، اگر بخواهم بیایم، آموزش بگیرم و درمان شوم، هیچچیزی نمیتواند من را متوقف کند. سنگ از آسمان ببارد، جلسه میآیم، با آمدن به جلسات، نوشتن سیدیها و انجام آموزشها است که میتوانم به درمان برسم.
اگر بخواهم بیایم، هزار دلیل برای آمدن وجود دارد، اما اگر نخواهم بیایم، فقط یک دلیل کافی است؛ همان یک دلیل را تبدیل به معرکهگیری میکنم و در اینصورت درمان من هم متوقف میشود.
ما یک مثلثی داریم به نام مثلث جهالت: ترس، منیت، ناامیدی.
اینها حصاری هستند که نمیگذارند آموزش بگیرم و باعث معرکهگیری میشوند.
در مقابل، مثلث دانایی را داریم: تجربه، تفکر، آموزش.
اگر بخواهم به درمان برسم، همین سه مؤلفه کافی است که من را به هدفم برساند.
در نهایت، من در یک دوراهی قرار میگیرم؛ یا به سمت دانایی میروم، یا به سمت جهالت.
جلسه برای گفتن همین مطالب است، و تنها یکبار در هفته فرصت داریم که از آن استفاده کنیم.
.JPG)
رهایی مسافر سعید رهجوی راهنمای محترم مسافر علیاکبر از بند اعتیاد در تاریخ 1404/08/30
.JPG)
رهایی مسافر مقداد رهجوی راهنمای محترم مسافر مصطفی از بند نیکوتین در تاریخ 1404/08/30
تایپ: مسافر امیر
ویرایش و ارسال: مسافر ابولفضل
مرزبان خبری: مسافر حمید
- تعداد بازدید از این مطلب :
131