هفتمین جلسه از دور چهاردهم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره 60 نمایندگی بیرجند، ویژه مسافران و همسفران با دستور جلسه" نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش " با استادی راهنمای محترم مسافر مصطفی، نگهبانی مسافر حمیدرضا و دبیری مسافر ابوالفضل در روز پنج شنبه مورخ 29 آبان ماه 1404 رأس ساعت 16 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر که امروز توفیق حضور در جمع شما نصیبم شد. حقیقتاً خوشحالم که کنار شما هستم و از گروه مرزبانی و ایجنت محترم قدردانی میکنم که اجازه خدمت در این جایگاه را به من دادند.
در ارتباط با دستور جلسه امروز، یعنی نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش، تنها میخواهم چند جمله از تجربه شخصی خودم بیان کنم؛ اینکه سیدیها چه تأثیری بر من گذاشتند و نوشتن آنها چگونه در مسیر آموزش من اثرگذار بود.
من قبل از ورود به کنگره اطلاعات زیادی داشتم؛ واقعاً خیلی چیزها را میدانستم. دانستن خوب است، اما من نمیتوانستم دانستههایم را در عمل اجرا کنم. گوشدادن به سیدیها کمک کرد، اما زمانی که نوشتن را آغاز کردم، تأثیر آن چند برابر شد.
همانطور که آقای مهندس میفرمایند: اگر عمل نباشد، دانستهها هیچ ارزشی ندارد. در کتاب شریف نیز خداوند به قلم قسم خورده است. نوشتن جوارح بیشتری از وجود انسان را درگیر میکند و باعث ماندگاری آموزش میشود.
من این موضوع را به عینه لمس کردم. زمانی که دستور جلسه لژیون را میگذارم، ابتدا در جمع صحبت میکنیم و مشارکتها انجام میشود؛ اما وقتی بعداً مینشینم و مینویسم، متوجه میشوم از بعضی مطالب بسیار مهم عبور کرده بودم. آنجاست که آموزش عمیقتر میشود.
اولین چیزی که یاد گرفتم این بود که تفکر من باید سالم باشد. برای هر کاری باید تفکر داشته باشم. یکی از نکاتی که برای من روشن شد، احترام به بزرگترها بود. قبل از ورود به کنگره، در خانواده فردی عصبانی و تندخو بودم و طبیعتاً با اطرافیان رفتار تندی داشتم. اما زمانی که وارد کنگره شدم و روش DST روی من اجرا شد و غدد شبه افیونی کمکم به حالت تعادل رسیدند، آرامشی جسمی و روحی پیدا کردم. در آن زمان بود که آموزشهای سیدیها دقیقاً در من نهادینه شد. مصطفیِ شش ماه قبل با مصطفیِ شش ماه بعد تفاوت زیادی داشت؛ و از زمانی که نوشتن سیدیها را آغاز کردم، سرعت این تغییرات چندین برابر شد.
امروز هم اگر در زندگی با چالشهای مختلف روبهرو میشوم، نوشتن خیلی به من کمک میکند. هر طور شده مینویسم. شاید همان لحظه آرام نشوم، اما در طول روز که مطالب مرور میشود، اثرش را کاملاً احساس میکنم.
یادم هست سال ۱۴۰۰ سیدی «نمایش جهنم ۱ و ۲» منتشر شد. من در آن زمان با یک مشکل بسیار بزرگ روبهرو بودم. وقتی آن سیدیها را مینوشتم، هم گریه میکردم و هم مینوشتم. واقعاً انگار همان موقعیتِ زندگیام در آن سیدی ترسیم شده بود. حتی همسرم به من گفت: «مصطفی، انگار همین مشکل امروز ما را دارد توضیح میدهد.» اینقدر آموزشهای سیدیها در زندگی ما اثر گذاشت که الان زندگیام بسیار آرام و متعادل شده است. با اینکه گاهی از خانواده دور هستم هیچ چالشی در زندگی نداریم. همسرم تماس میگیرد و میگوید خدا قوت؛ و این نتیجه همان آموزشهایی است که من و ایشان از یک منبع دریافت میکنیم.
خدا نگهدار آقای مهندس باشد که واقعاً زندگی منِ مصطفی را از این رو به آن رو کرد. مصطفایی که قبلاً کسی روی او حساب نمیکرد، امروز به جایی رسیده که لژیون دارد، به او احترام میگذارند، و انسانهای بزرگ برای او ارزش قائلاند؛ بهگونهای که ناراحتیاش آنان را ناراحت میکند و خوشحالیاش آنان را خوشحال.
صدها هزار بار خدا را شکر میکنم، اما شکر زبانی کافی نیست. باید حرکت کنم و عمل کنم. اگر من آن چیزی را که آقای مهندس برای رسیدن یک انسان به آن تلاش میکند به عمل برسانم، وظیفهام را انجام دادهام و حق قدردانی را ادا کردهام.
تجربه من از سیدیها همین بود. از سال ۱۴۰۰ که نوشتن سیدیها کاملاً اجباری شد، حتی یک هفته هم نشده که سیدی ننوشته باشم. از گذشته هم عادت به نوشتن داشتم. زمانی که سال ۱۳۹۶ وارد کنگره شدم و ۱۳۹۸ به رهایی رسیدم، هشتاد برداشت سیدی نوشته بودم؛ درحالیکه آن زمان نوشتن سیدیها اجباری نبود. بعدها که نوشتن سیدی اجباری شد، تغییرات چشمگیری در بچهها دیدم. کاملاً مشخص بود کسانی که سیدی مینوشتند با کسانی که نمینوشتند چقدر تفاوت داشتند؛ حتی در خدمتگزارها و راهنماها.

من این تغییرات را در مرزبانها و ایجنتها نیز مشاهده میکردم و میدیدم که رفتارها چقدر متحول شده است. این برای من درس بزرگی بود و واقعاً به آن افتخار میکنم که توانستم تا امروز این وظیفه را بهطور کامل انجام دهم. از این بابت بسیار خوشحالم که یک کار را در زندگیام توانستم بهطور کامل انجام دهم؛ کاری که از من خواسته شده بود، آن را پذیرفته بودم و به آن ایمان داشتم. شاید بسیاری از کارهای دیگر را نتوانستم، اما این یکی را توانستم کامل انجام بدهم و بابت آن شاکر خداوند هستم که ما را در چنین مسیری قرار داده است.
ما همیشه میگوییم: «خدایا ما را به راه راست هدایت کن، راه کسانی که به آنان نعمت دادی.» اما گاهی من واقعاً گمراه میشوم؛ مسیرم را گم میکنم و نمیدانم از کجا باید ادامه دهم. اما چراغ روشن است. برای من تکلیف مشخص است، حجت تمام است. میگوید: قوانین و آموزشهایی که اینجاست اجرا کن تا بتوانی زندگی راحتی داشته باشی.
اگر امروز بعد از هشت سال حضور در کنگره به این نقطه رسیدهام که باید آرام زندگی کنم، به دیگران هم اجازه دهم آرام زندگی کنند و در کنار آن خدمت کنم، فکر میکنم وظیفه خود را در این دنیا کامل انجام دادهام. زیرا چیزی بالاتر از این نمیبینم که انسان هم زندگی سالم داشته باشد و هم کمک کند تا دیگران از رنج بیرون بیایند. دیدن رنج دیگران برای کسی که خدمت میکند واقعاً سخت است و تحمل آن دشوار.
از اینکه به صحبتهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.
عکاس: مسافر محمدحسن لژیون اول
تایپ و ارسال خبر: مسافر مهدی لژیون سوم
- تعداد بازدید از این مطلب :
177