چهارمین جلسه از دوره سیزدهم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره۶۰ ویژه مسافران نمایندگی ملایر، با استادی مرزبان مسافر حمیدرضا، نگهبانی مسافر مصطفی و دبیری مسافر احمد با دستورجلسه «نقش سیدی و نوشتن آن در آموزش» روز سهشنبه ۲۷ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان، حمیدرضا هستم یک مسافر. خداوند را شاکر و سپاسگزارم که با کنگره آشنا شدم و امروز در جمع شما عزیزان هستم و از شما آموزش میگیرم. دستور جلسهی این هفته دربارهی نقش سیدیها و نوشتن آنها در آموزش است. به نظر من، یکی از بهترین دستورجلساتی است که میتوانم دربارهاش صحبت کنم، چون در همین یکیدو سالی که در کنگره هستم، نوشتن سیدیها بیشترین تأثیر را در من داشته است.
وقتی وارد کنگره شدم و اولین روز به لژیون رفتم، به من گفتند باید سیدی بنویسی. من هم با خودم گفتم: «من برای درمان اعتیاد آمدهام، سیدی نوشتن دیگر چیست؟» اما یک جلسه… دو جلسه… سه جلسه که گذشت و در لژیون نشستم، فهمیدم اینجا با هر جای دیگری فرق میکند. اینجا فقط محل قطع مصرف نیست؛ اینجا علم و آموزش در کنار هم قرار دارد و نوشتن سیدی، بخش مهمی از این آموزش است.
نوشتن سیدی برای یک رهجوی سفر اول چندین خاصیت دارد. یکی از بزرگترین فوایدش این است که اوقات فراغت ما را پر میکند. ما مصرفکننده بودیم و روزی چهار پنج ساعت پای بساط مینشستیم؛ یعنی زمانمان صرف اعتیاد میشد. اما در سفر اول، وقتی میخواهیم اعتیاد را کنار بگذاریم، لازم است آن وقت خالی با آموزش جایگزین شود. سیدی نوشتن دقیقاً همان کاری را انجام میدهد. قبلاً سیخ و سنگ در دست ما بود، اما امروز خودکار، قلم، دفتر و کیف دست یک رهجو میدهند. این یعنی کنگره علمش پیشرفت کرده و برای ما ارزش قائل است. اینها همه جای شکر و سپاسگزاری دارد. نوشتن سیدی هم برای راهنما نیست و هیچ امتیاز ویژهای برای کسی نمیآورد. تمام آنچه از نوشتن سیدی به دست میآید، برای خود رهجو است.
من خودم قبل از کنگره، وقتی به بانک یا اداره میرفتم، چهار خط هم نمیتوانستم بنویسم. با اینکه دیپلم داشتم، خجالت میکشیدم. پدرم میگفت: «یک فرم پر کن.» من میگفتم: «شما لطفاً برایم بنویسید.» و او فکر میکرد من مسخرهاش میکنم، اما مشکل من مشکل اعتیاد بود. چهار کلمه نمیتوانستم بنویسم. سیدی نوشتن چندین خاصیت مهم دارد؛ یکی از مهمترینهایش جلوگیری از فراموشی است. من در سفر اول که سیدیها را کامل مینوشتم مشکلی نداشتم، اما در سفر دوم کمکاری کردم و کمکم دچار فراموشی شدم. خانه زنگ میزدند که فلان چیز را بگیر، میرفتم و یادم میرفت. چندین دسته کلید گم میکردم. نه اینکه بخواهم از زیر کار در بروم، نه… فقط نمینوشتم و مغزم همراهی نمیکرد.
یک روز با راهنمای خودم، آقا کمال، مطرح کردم که حس میکنم دچار فراموشی شدهام. جواب خاصی نداشت، چون مشکل از خودم بود. بعدها در لژیون مرزبانی با آقای ایمانی صحبت میکردیم. ایشان داستانی از یکی از راهنمایان سیگار تعریف کرد که از افراد قدیمی کنگره بوده. آن فرد مدتی سیدی نمینوشت و گفته بودند اگر بنویسی خوب است، وگرنه لژیونت را میبندند. او گفته بود: «مهندس با من کار ندارد؛ سنم بالاست، محاسنم سفید شده.» اما وقتی موضوع را خدمت آقای مهندس مطرح کردند، مهندس بدون رودربایسی گفتند: «لژیونش را جمع کنید.» یعنی سیدی نوشتن شوخیبردار نیست. بعد آقای ایمانی تعریف کرد که بعد از مدتی به آن شخص زنگ زده و گفته: «من امیر هستم.» او جواب داده: «کدام امیر؟» این یعنی فراموشی واقعاً آفت بزرگی است و سیدی ننوشتن در طولانیمدت همین بلا را سر آدم میآورد. امروز که صحبتهای آقای مهندس در همهٔ شعب بهصورت صوتی نوشته میشود، همهٔ اینها برای ما و برای آیندگان است. برای اینکه این علم بماند و ما رشد کنیم.

دریافت نشان رهایی مرزبان مسافر حسن رضا

عکاس: مسافر ابراهیم لژیون چهارم
تنظیم و ارسال: راهنما مسافر بهمن
مسافران نمایندگی ملایر
- تعداد بازدید از این مطلب :
174