هشتمین جلسه از دوره پنجاه و سوم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، به استادی مسافر میثم، نگهبانی موقت مسافر داریوش و دبیری مسافر رضا با دستور جلسه "نقش سی دی ونوشتن آن در آموزش" روز سهشنبه27 آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان میثم هستم یک مسافر.
در ابتدا میخواهم از آقای مهندس تشکر کنم که چنین بستری را فراهم کردند. همچنین از راهنمای عزیزم، گروه مرزبانی که به من اجازهی خدمت دادند تا در این جایگاه قرار بگیرم و در مورد دستورجلسهی «نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش» آموزش ببینم، صمیمانه سپاسگزارم.میخواهم در مورد نوشتن سی.دی.، زمان شروع و چگونگی مجاب شدن مسافران برای نوشتن صحبت کنم. اطلاعات دقیقی ندارم.
قبلاً شنیده بودم که در کنگره، نوشتن سیدی اجباری نبوده است. اما آموزشی که من از نوشتن سی.دی. گرفتم این بود: هر زمان حالم بد بود و به نزد راهنما میرفتم یا در جایگاهی قرار میگرفتم و وضعیتم را بیان میکردم، به من میگفتند: «برو سی دی بنویس!»در سفر اول، با خودم میگفتم: «حالم که خوب نیست، چطور میخواهم قلم به دست بگیرم و بنویسم؟» اما الان که به گذشته فکر میکنم، میبینم مانند کودکی است که در خانه بهانه میگیرد.
بارها برای خودم پیش آمده که پسرم از مدرسه میآید و بهانهگیری میکند؛ مثلاً میگوید برو در یخچال را باز کن، میوه بده، لقمهای بده یا کمی پنیر تا غذا حاضر شود. این بهانهگیریها در واقع از سر گرسنگی بود، اما خودش نمیدانست.ما هم در سفر اول، حسهای منفی به سراغمان میآمد. وقتی با بسیاری از دوستان صحبت میکردم، میگفتم: «اگر حس منفی به سراغت آمد، ناراحت نباش. از هر طرف که تحت فشار هستی، از همان جا میخواهی ساخته شوی. برو سی دی بنویس!» آن انرژی و آرامشی که سی.دی. نوشتن به انسان میدهد، واقعاً فوقالعاده است.
استاد در صحبتهایش همیشه میفرمایند: «کسب دانش و آگاهی، باعث تحول در دنیای درون و بیرون میشود.» یعنی هر قدر دانش و آگاهیمان بیشتر شود، تحول بیشتری را تجربه میکنیم.هر بار که سی.دی. مینوشتم، حرف تازهای برای گفتن داشتم. در جمع خانواده یا بین همکاران مینشستم و میدیدم حرف جدیدی دارم. در محل کارمان یک تختهی وایتبرد داریم.
گاهی نکات کلیدی صحبتهای آقای مهندس، مانند «بزرگترین دروغ، راستی» یا «بزرگترین سلاح، محبت است» را روی آن مینویسم. همکارانم میپرسند: «این حرفها را از کجا میآوری؟ اینها چیست؟ چه کسی گفته؟» من هم به آنها میگویم: «شما فعلاً به این موضوعات کاری نداشته باشید. اما به نظرتان درست است؟» بعد میپذیرند و میگویند: «واقعاً فکر میکنی سلاحی بالاتر از محبت وجود ندارد؟»پس سی.دی. نوشتن همیشه چیزی به ما میآموزد.
یک روز که در کلینیک ابنسینا خدمتگزار بودم، آقای پهلوان سعید - خداوند ایشان را حفظ کند - متوجه شد که من دو هفته است سی.دی. ننوشتهام. به من گفت: «میثم، تو سی.دی. نمینویسی!» گفتم: «از کجا فهمیدی؟» چون ایشان جایگاه بالاتری داشتند و قطعاً چند قدم از من جلوتر هستند، گفت: «وقتی کسی سی.دی. مینویسد، آرامش خاصی دارد و با عشق خدمت میکند. من این را در تو ندیدم.» گفتم: «راست میگویید.
دو هفته است قلم نبردهام؛ چون یکی از عزیزانم را از دست دادهام.»ایشان گفتند: «برعکس! اگر در شرایط سخت، بنشینی و سی.دی. بنویسی، کارت درست است.» این حرف ایشان را قبول کردم. به خانه رفتم و سی.دی. نوشتم. دیدم حالم خوب شد و غمم کمتر شد. واقعاً سی.دی. نوشتن باعث آرامش میگردد.بسیاری از همکاران ما در محل کار، شاهد از دست دادن آن دوست عزیز بودند. باید شکرگزار سیستم کنگره باشیم. خدایا، شکرت! بارها شکر کردم که در این سیستم قرار گرفتهام. دوستان میگویند: «میثم، تو توانستی این موضوع را حل کنی، اما ما نتوانستیم.» این آموزشهای کنگره بود که مرا به جایی رساند که اگر اراده کنم، همین الان در پنج دقیقه میتوانم بخوابم.
قبلاً آدمی بودم که حتی باتری ساعت را درمیآوردم تا صدای «تیکتیک» آن را نشنوم. اگر همسایهام سروصدا میکرد، میرفتم و درخواست سکوت میکردم. اما الان حتی اگر داخل تانک هم باشد، مهم نیست. این آرامش از کجا آمده؟ از همین مطالب، از همین سی.دی.ها و از همین آموزشها.یکی از فواید سی.دی. نوشتن برای من این بود که قبلاً پر کردن فرمهای بانکی یا اداری برایم بسیار سخت بود. اما الان بهراحتی و در مدت کوتاهی میتوانم آنها را تکمیل کنم. برای خودم قانونی گذاشتهام که لازم نیست یک سی.دی. را در یک روز تمام کنم.
فقط ده دقیقه تا نیم ساعت وقت میگذارم، چند خط مینویسم و سپس به کارهایم میرسم.در سفر اول همیشه با خودم میگفتم: «ای کاش سفر اول ده یا پانزده ماه بود تا من میتوانستم بهتر بنویسم و مطالب را بیشتر بفهمم.» اما روزی با یکی از بزرگان صحبت کردم که گفت: «قرار نیست تو همهچیز را بفهمی. آنچه لازم داشته باشی، برداشت میکنی. عجله نکن!» این جمله را از صفحهی اول کتاب «پیمان» نیز به خاطر دارم: «در جای خود بنشین.عجله نکن!» آیا دانش و آگاهی پایانی دارد که تو میخواهی همهچیز را یکباره بفهمی؟ الان که به گذشته نگاه میکنم، میبینم چقدر عجول بودم.
در مورد آموزش گرفتن، نوشتن و درمان، باید بگویم که قبلاً فکر میکردم اینجا رقابتی است. مثلاً میدیدم یکی از داداشیهای لژیونی در هفت ماه، تعداد زیادی سی.دی. نوشته است. من هم باید بیشتر از او مینوشتم تا کارم بهتر شود. اما بعد فهمیدم که اینجا مسابقهی دو سرعت نیست؛ بلکه یک مسیر استقامتی است. کسانی با آرامش به مقصد میرسند. اگر میخواهی به رهایی برسی، باید روی خودت کار کنی و با خودت رقابت کنی.

ما در این سیستم یاد گرفتیم که رقیبمان، خود دیروزمان است.نوشتن سی.دی. و توجه به نکات کلیدی آن بسیار مهم است. آقای مهندس در هر سی.دی.، کلیدهای مهمی را قرار میدهند. من این را به کوهنوردی تشبیه میکنم: یک کوهنورد برای صعود، چه چیزهایی در کولهپشتی خود میگذارد؟ فقط چیزهایی که نیاز دارد. برداشت ما از سی.دی.های آقای مهندس نیز باید همین باشد: آنچه را که لازم داریم، برمیداریم. قرار نیست همهچیز را یاد بگیریم و اجرا کنیم؛ فقط سعی میکنیم آنچه را که نیاز داریم، از این بستر فراهمشده برداشت کنیم.از اینکه با سکوت زیباتان به صحبتهایم گوش دادید، از همگی شما سپاسگزارم.
اعلام رهایی مسافر رضا و مهدی لژیون یازدهم با راهنمایی مسافر جواد


مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
صوت: مسافرین علیرضا ل۷ و رضا ل۳
عکاس: مسافرین مجتبی ل۱۶، صابر ل۱۱
تایپ: مسافران علی و مهرداد ل۱۸، مهدی ل14
تنظیم و ارسال: مسافر امیر ل1
- تعداد بازدید از این مطلب :
131