به نام قدرت مطلق « الله »
هشتمین جلسه از شصتمین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژه مسافران آقا در نمایندگی پرستار، با استادی: راهنمای محترم مسافر محمد، نگهبانی: مسافر جعفر و دبیری: مسافر مهدی، با دستور جلسه: « نقش سی دی و نوشتن آن در آموزش » در روز دوشنبه مورخ بیست و ششم آبانماه 1404 راس ساعت ۱۷ برگزار گردید.
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر

سلام دوستان، من محمد هستم یک مسافر.
خدا را شاکرم که این توفیق را به این جانب عطا فرمود که یک بار دیگر در این جایگاه بنشینم و از انرژی این جایگاه استفاده نمایم.از راهنمای خود بسیار سپاسگزارم.
خب همین پنج دقیقه مانده به آغاز جلسه به من اطلاع دادند که استاد جلسه، راهنمای تازهواردین هستند. این موضوع را نمیدانستم، البته آن را بهانه نمیکنم؛ آن را به خاطر موضوعی گفتم.
وقتی که من به کنگره آمده بودم تا سه چهار ماه اصلاً مشارکت نمیکردم. در جلسات عمومی که هیچ، در لژیون نیز مشارکت نمیکردم و اصلاً سخن نمیگفتم.
راهنمای من آقا حامد می گفتند که من اصلاً سخن گفتن بلد نبودم. واقعاً حرف زدن بلد نبودم.
ذهنم بسیار فعال بود، در جهان ذهنی به مکانهای بسیاری میرفتم و میآمدم و کارهای بسیاری میکردم.
اما در یک جمع اگر قصد سخن گفتن داشتم نمیتوانستم. حتی عباس را که میشناسید، خواستگاری عباس که در اردبیل بود، نرفتم.
ببینید چه حالتی در بُعد روحی داشتم که اصلا نمیتوانستم.
به اینجا میخواستم برسم که این سیدی نوشتن واقعاً کمک بسیار زیادی به خود من کرد.
من گوش میکردم و چهار تا پنج کلمه را مینوشتم، فراموش میکردم و دوباره به عقب برمیگشتم. آن زمان نیز سیدی میخریدیم مثل الآن نبود که بسیار راحت باشد در تلفنهای همراه و ...
سیدی را میخریدیم و به خانه میبردیم. مثلاً اگر سیدی خراب بود باید آن را بازمیگرداندیم و نمیتوانستیم گوش کنیم و آن جلسه را از دست میدادیم و دوباره میآمدیم و میرفتیم و ...
میخواهم بگویم که کنگره سرعت بسیار بالایی دارد.
خوشا به سعادت بچههایی که میآیند و راهشان به کنگره می افتد و به درمان و رهایی مطلوبی میرسند.
در مورد سیدی نوشتن میخواستم این را بگویم که داشتم ۳۰ سیدیهای امضا کرده را مرتب میکردم که برویم و نشان دهیم که اولین سیدی خودم را پیدا کردم.
هرگز فراموشم نمیشود و خط بسیار خوشی نیز داشت. در کل سه صفحه نوشته بودم: سیستمهای هورمونی و عصبی. برایم بسیار جالب بود. نگاه میکردم و میگفتم مثلاً آن روز چه حالی داشتم که آمدم و سه صفحه نوشته بودم و چقدر راهنما مرا تشویق کرد که مثلاً سه صفحه سیدی نوشتهام.
میخواهم بگویم به بچههایی که میآیند چون خودم راهنمای تازهواردین هستم، بسیاری به خاطر سیدی چانه میزنند و میگویند: آقا، نوشتن ما این طور است، برای ما آن طور است، فلان است.
میخواهم بگویم که آن سیدی نوشتن، خود مرا از کجا به کجا رسانده. از یک زندگی بسیار آشفته به آرامش رسیدم، یعنی چگونه بگویم؟
گاهی انسان فراموش میکند. خود من شاید فراموش کردهام.
اکنون بسیار راحت صبح بیدار میشوم. من کسی بودم که مثلاً ساعت دو تازه از خواب بیدار میشدم و میرفتم سر کار. آنجا باید دعا میکردم که در کارگاه رفتوآمد زیاد نباشد و مهمان نباشد که مثلاً بتوانم مصرف کنم و سپس به سر کار بروم.
امروز صبح ساعت شش بیدار شدم. ساعتم را کوک کرده بودم اما پیش از آن که زنگ بزند خودم بیدار شدم. کارهایم را انجام دادم و به سر کار رفتم.
سرکار بودم و اتفاقاً بیرون تهران بودم. تماس گرفتند و گفتند مسئول تازهواردین که نوبتش بوده نمیتواند بیاید. از آنجا آمدم و دوش هم گرفتم و به کنگره آمدم.
یعنی کارهایی کردم که شاید در دوران مصرفم انجام همین کار دو هفته طول میکشید.
خدا را شاکرم که این فرصت را به من داده که در مکانی هستم که آنگونه نیست که بروم آنجا و طرف با من صحبت کند و مرا جواب کند. خدا را شکر که در جایی هستم که از روز اول ابزاری به من میدهند. به قول معروف روزهای اول ظرفم آن قدر کوچک بود که نمیتوانستم نیم ساعت روی این صندلیها بنشینم. باید سیگار میکشیدم و میرفتم بیرون و برمیگشتم.
راز ایجاد این شرایط تکرار آن است. میخواهم بگویم آن تکرار چقدر مهم است که آقای مهندس از آن استفاده میکنند.
این موضوع را دوست داشتم که بگویم؛ گاهی مثلا یک هفته، ده روز یا دو هفته میشود که سیدی نمینویسیم چقدر سیدی نوشتن و سپس گوش کردنش سخت میشود
اما هنگامی که من به نوشتن سیدی های آقای مهندس مشغول می شوم و شوقی که پس از آن در من ایجاد می شود انگار پاسخ تمام مشکلاتم در آن سیدی است. انگار برای خود من است که میگوید محمد جان تو باید این کار را بکنی، آن کار را بکنی که به نتیجه برسی.
میخواهم بگویم که آن وصل بودن، بسیار مهم است. حالا فرقی نمیکند در هر قسمتی که انسان هست، باید آن کاری که به او محول میشود را به نحو احسن انجام دهد.
از خداوند متعال میخواهم که یاریام کند تا خودم بتوانم آنچه را که میگویم عملی کنم و این کنگره، سالهای بیشتری روزیام باشد و بتوانم رهجوی خوبی برای آقای مهندس باشم.
بسیار سپاسگزارم که به صحبت های من توجه نمودید.
عکس و تایپ و ویرایش: مسافر محمد علی از لژیون نهم
بارگذاری: مسافر حسین لژیون دوازدهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
111