English Version
This Site Is Available In English

بندباقی مانده،خدمت مالی

بندباقی مانده،خدمت مالی

جلسه دوم از دوره چهاردهم سری کارگاه های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ در نمایندگی شهباز با استادی همسفرفاطمه ونگهبانی مسافر مهدی و دبیری مسافر احمدبا دستور جلسه (گلریزان) روز پنجشنبه تاریخ۱۴۰۴/۰۸/22ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان فاطمه هستم همسفر

ابتدا از نگهبان محترم جلسه تشکر می‌کنم که اجازه دادند در این جایگاه خدمت کنم. همچنین از خانم لیلا ایجنت محترم و مرزبانان عزیز صمیمانه سپاسگزارم؛ چرا که با محبت و اعتمادشان زمینه‌ی این خدمت را برای من فراهم کردند.

روز یکشنبه در شعبه‌ی خود جشن گلریزان برگزار کردیم؛ جشنی باشکوه، پُر از عشق و انرژی، متفاوت از سال‌های گذشته. چهار سال است که من در جشن گلریزان شرکت می‌کنم، اما امسال حال و هوایی کاملاً خاص داشت.

هرکسی که بلند می‌شد و خودش را دنور معرفی می‌کرد، فرزندانش را هم به سرداری اعلام می‌کرد. اگر سردار می‌شد، فرزندانش را حامی کنگره معرفی می‌کرد. این یعنی: ما در حال کاشتن بذر نیکی و بخشش در دل فرزندانمان هستیم.

از آقای مسعود نیز سپاس ویژه دارم؛ کسی که با تلاش، زحمت و عشق فراوان این بستر را برای ما آماده کردند. شاید سال‌ها کنگره در اراک فعال بود، اما ما از حضورش آگاه نبودیم. آقای مسعود آن را به شهباز آوردند و این فرصت ناب را برای ما رقم زدند.

زمانی که آقای مهندس درباره‌ی گلریزان سخن گفتند، بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم. ایشان فرمودند که روزگاری حتی برای هفت نفر نمی‌توانستند یک کاسه آش تهیه کنند، اما با صبر، استقامت و امید مسیر کنگره را بنا کردند؛ تا امروز ما بتوانیم در آرامش بر صندلی‌های کنگره بنشینیم و از تاریکی رها شویم.

من خودم با حال بسیار خراب وارد کنگره شدم. سال‌ها تحت درمان دارویی بودم و قرص اعصاب مصرف می‌کردم، اما آرامش نداشتم. یادم هست آخرین بار که برای تمدید نسخه‌ام نزد پزشک رفتم، او گفت: «آیا تا به حال به خودکشی فکر کرده‌ای؟»

به او گفتم: «من نیامده‌ام تا به خودکشی فکر کنم، بلکه آمده‌ام تا درمان شوم.» اما همین جمله مدتی ذهنم را مشغول کرد. با خود گفتم: پزشکی که باید درمان کند، چرا چنین حرفی می‌زند؟ درحالی‌که آقای مهندس راهی را نشان داده که حتی مصرف‌کننده با مواد، به کمک تدبیر ایشان، می‌تواند درمان شود و به زندگی بازگردد.

وقتی به سی‌دی پیام‌آور گوش می‌دادم، جمله‌ای در خاطرم ماند:

«اگر می‌خواهی به جهان‌های بالاتر صعود کنی، باید آرامش خودت را حفظ کنی.»

آقای مهندس با صبر و گذشت از بندهای سنگینی عبور کردند؛ از اعتیاد گرفته تا سختی‌ها و بی‌مهری‌ها. تمام این بندها در هرکدام از ما نیز وجود دارد: بند اعتیاد، بند حسادت، بند کینه، بند قضاوت و جهل. تا زمانی که این گره‌ها را یکی‌یکی باز نکنیم، به تعادل و حال خوش نخواهیم رسید.

من نیز فکر می‌کردم تمام بندها را گسسته‌ام، اما دریافتم هنوز یک بند باقی مانده: خدمت مالی.

بنابراین تصمیم گرفتم خود را دنور اعلام کنم؛ تا اگر گره‌ای در وجودم هست، با این خدمت مالی باز شود. چون کنگره به پول ما نیاز ندارد، بلکه این ما هستیم که به بخشیدن نیاز داریم.

کنگره مانند قطاری است در حرکت. اگر در ایستگاه حاضر نباشیم، قطار منتظرمان نمی‌ماند. فرصت گلریزان دعوتی از سوی خداست تا ببخشیم و رشد کنیم. همان‌طور که آقای مهندس می‌فرمایند:

پهلوان کسی است که دل بزرگ دارد، نه آن‌که فقط محافظ مال خویش است.

من روزی سخن خانم شانی را شنیدم که گفت: چرا حضرت خدیجه را الگوی خود قرار ندهیم؟

او زنی ثروتمند بود، اما همه‌ی اموالش را در راه خدا بخشید. خداوند نیز مال او را بازنگرداند، بلکه به او مقام و جایگاه عطا کرد. ما نیز اگر در کنگره دنور یا پهلوان می‌شویم، نباید در انتظار بازگشت مادی باشیم، بلکه باید به مقام روحی ببخشیم.

کسانی که چراغ کنگره را برای ما روشن کردند، با عشق و ایمان این راه را ساختند. اکنون وظیفه‌ی ماست که این نور را برای آیندگان حفظ کنیم — حتی اگر آن آیندگان فرزندان و نوه‌های ما نباشند.

می‌خواهم در پایان داستانی کوتاه بگویم که آموزه‌ی بزرگی در خود دارد:

روزی مردی کنار زمین فوتبال می‌نشست که دید پسربچه‌ای هفت‌هشت ساله با پای برهنه توپ می‌زند. وقتی نزدیک شد، دید کفش‌هایش پاره است. دلش سوخت، رفت و برایش یک جفت کتونی خرید و صدا زد: «بیا این را بپوش و بازیت را ادامه بده»

بچه نگاهی کرد و پرسید: «مگر تو خدایی؟»

مرد گفت: «نه، من فقط یک انسانم.»

بچه گفت: «اگر خدا نیستی، حتماً دوست خدایی. چون دیشب به خدا گفتم اگر واقعا خدایی، برایم یک جفت کتونی بفرست… و حالا تو آمده‌ای.»

این همان وعده‌ای است که در قرآن گفته شده:

«وعده‌ی خداوند دروغ نیست.»

خداوند از مادر به بندگان خود مهربان‌تر است؛ و وقتی ما با نیت پاک، در جشن گلریزان می‌بخشیم، در حقیقت ابزار محبت خدا می‌شویم.

امیدوارم همه‌ی عزیزان که در این جشن شرکت کردند، از دوستان خدا باشند و با خواست، عشق و خدمت، به درجه‌ی پهلوانی برسند.

چنان‌که آقای مهندس می‌فرمایند:

اگر خواسته‌اش را داشته باشی، می‌توانی؛ و اگر عشق درونت را به نور تبدیل کنی، حتماً پهلوان خواهی شد.

سپاسگزارم که گوش دادید.

مسافرحسین کاربرسایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .