English Version
This Site Is Available In English

من کشاورزم و می‌دانم فقط چیزی که می‌کاری درو می‌کنی

من کشاورزم و می‌دانم فقط چیزی که می‌کاری درو می‌کنی

 

جلسه پنجم جشن گلریزان، کارگاه‌های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی شهباز با استادی مسافر پهلوان علی، نگهبانی مسافر ایجنت محترم رضا و دبیری مسافر احمد با دستور جلسه(گلریزان) روز سه شنبه ۱۴۰۴/۰۸/۲۰ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

 

خلاصه سخنان استاد

سلام دوستان علی هستم مسافر

هفته گلریزان راتبریک می‌گویم. خودِ ما کشاورزها می‌دونیم وقتی می‌خوایم گردو بکاریم، می‌گوییم گردوی  تویسرکان،بکاریم که گردوی خوب و پرباری نصیبمون بشه. چراغ خوبی هم هست، بحث قشنگیه. مثلاً وقتی می‌خواهیم لوبیا بکاریم، می‌رویم خمین بذرش خوب می‌گیریم تا محصول خوبی برای برداشت داشته باشیم. این انتخاب دقیق بذر، نشان‌دهندهٔ درک عمیق ما از چرخهٔ طبیعت و اهمیت شروع درست است. ما می‌دانیم که هر بذری، هرچند کوچک، پتانسیل یک درخت یا یک مزرعهٔ پربار را در خود دارد، اگر شرایط مناسب و نیت خالص وجود داشته باشد. این درس‌های کشاورزی، عیناً در زندگی ما جاری است.

یک بار آقای مهندس دژاکام می‌گفت: قدیما گوشی را پنج‌ هزار تومانی می‌خریدند با ارزش پول آن زمان هزار تومان، می‌نداختند داخل سبد. اما امروز چرا ما باید سبد را رد کنیم بره؟ پول‌ این سبدها دیگه حتی جواب قند و چایی را هم نمی‌دهد، چه برسه به اجاره‌ این مکان. این تغییر مادی، نشان می‌دهد که ارزش‌ها و ملاک‌های اقتصادی چقدر سیال هستند. سبدی که دیروز ارزش داشت، امروز دیگر کفاف قند و چایی را هم نمی‌دهد. این دگرگونی‌ها، ما را به سمت جستجوی منابع پایداری سوق می‌دهد که نه با نوسانات بازار، بلکه با ارزش‌های درونی سنجیده می‌شوند.

این «جشن گلریزان» برای ما یک معنی دارد: این‌که بتوانیم جایی برای خودمان درست کنیم، یه مکان، کنار جاده، جایی قشنگ‌تر و امن‌تر. این مکان، نه صرفاً یک ساختمان فیزیکی، بلکه یک پناهگاه روحی است که با تلاش جمعی ساخته می‌شود. این کار با حرف درست نمی‌شود، با «بخشیدن» درست می‌شود؛ با همین گلریزان‌ و گذشت از دل‌خواست‌هامون. زمین آیش، زمینی است که فعلاً کشت نمی‌شود و سندی برای تملک است، اما کنگره با بخشش ساخته می‌شود، با گذشتن از منافع شخصی و مادی‌مان برای ساختن یک بنای معنوی.

به قول آقای مهندس، وقتی از علایق‌مان بگذریم، نیروهای منفی می‌ریزند سرمان؛ ولی نباید بترسیم. این گذشتن از خواسته‌ها، آزمونی است که نشان می‌دهد تا چه حد متعهد به مسیر رهایی خود هستیم. یادمه روزی که اعلام پهلوانی کردم، احمدآقا ماشین خریده بود، منم فکر کردم پانصد میلیون را می‌دهم ماشین. اما گفتم نه! باید به تعهدم عمل کنم. آن لحظهٔ تردید، نقطهٔ تلاقی بین وابستگی‌های گذشته و آزادی آینده بود. اگر اینجا، در کنگره نبودم، شاید الان زنده نبودم… این جمله سنگین حقیقتی است که ما در این جمع لمس کرده‌ایم.

آن موقع با وزن چهل کیلو آمدم داخل کنگره، الان صد کیلویم. این تغییر فیزیکی و روانی، نمودار عمق درمان است. این تغییر را مدیون کنگره‌ام و نباید فراموش کنم که از کجا آمدم. روزی که همسفرم زندگی‌مان رو جمع کرده بود و رفته بود، هیچ چیز نداشتم. این نقطهٔ سقوط، دقیقاً همان نقطه‌ای بود که موتور محرک من از کار افتاده بود. امروز اما «کاشتن» را یاد گرفتم — پول هم کاشتنیست، مثل گندم. درست مثل کشاورزی که خاک را آماده می‌کند و بذر می‌کارد، من آموختم که هر کمک مالی، بذری است که باید با نیت درست کاشته شود تا در آینده، محصولی از آرامش و استقلال به بار آورد. آقا مهندس همیشه می‌گوید: «حرف‌ها تکراری نیستن؛ این تکرار است که آرامش می‌آورد.» مثل میخی که برای فرو رفتن در دیوار باید چند بار کوبیده بشه، پیام‌ها باید تکرار شوند تا در عمق وجود ما رسوخ کرده و آرامش پایدار ایجاد کنند.

من هم کاشتم و برداشت کردم، و حالم خوبه. ان‌شاءالله که حال شما هم خوب باشد. ما امروز اینجا جمع شده‌ایم تا این چرخهٔ نیکوکاری را ادامه دهیم.

خیلی خوشحالم که امروز «جشن گلریزان» داریم. این جشن از قدیم بوده. پهلوان‌ها جمع می‌شدند، میل می‌زدند، و آخر سفره‌ای پهن می‌کردند و پول جمع می‌کردند تا به نیازمندان بدهند. حالا آن رسم زیبا رسیده به کنگره. این تداوم سنت‌های نیک، نشان می‌دهد که نیاز به کمک به هم‌نوع، یک ارزش انسانی ابدی است.

یه روز با چند تا از بچه‌ها رفتیم دفتر شورای شهر، برای گرفتن زمین. گفتیم: ما یه تکه زمین می‌خواهیم برای ساختن «کنگره». یکی از مسئولین گفت: «کنگره شصت چیه؟ شبیه N.A.است؟» گفتم نه! اینجا پرورش انسانه. عکس‌های قبل و بعد خودم رو نشونش دادم. گفتم ببین! من تو همین مکان درمان شدم. اون مسئول با دیدن تضاد فاحش میان تصویر قبل و بعد من، انگار به عمق کار پی برد. همون موقع گفت: «حرف سنگینی زدی!» این «حرف سنگین»، وزن ارزش تغییر انسانی بود که قابل انکار نبود.

 

بعد پیگیر شدیم — چون بیرون کسی به ما کمک مالی نمی‌کنه. این رو هم بارها آقای مهندس گفته: «قدرت بخشش، یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌های خداست.» زیرا بخشش، نه تنها گیرنده را یاری می‌کند، بلکه بخشنده را از قید وابستگی‌ها آزاد می‌سازد.

یه داستانی هم هست که برام خیلی تأثیرگذار بود:

یه عروس به دکتری گفت: از مادرشوهرم بیزارم، یک سم بده تا بمیره. دکتر گفت: باشه، اما این سم باید ذره‌ذره کار کنه، پس باید هر روز بهش محبت کنی تا شک نکنه. زن رفت و محبت کرد، خدمت کرد، مهربونی کرد… تا مادرشوهرش از ته دل عاشقش شد. بعد برگشت پیش دکتر و گفت: دیگه نمی‌خوام بمیره، یه پادزهر بده! دکتر گفت: اون دارو سم نبود، آب بود؛ این تو بودی که تغییر کردی، محبت کردی، و همین محبت، درمانت شد.

این داستان، اوج مفهوم «تغییرِ درون» است. سمّ نابودی‌بخش، با جاری شدن محبت، تبدیل به آب حیات شد. بخشش هم همینه؛ عشق، درمانگره. اگر ببخشیم، همه باهامون رفیق می‌شوند؛ اگر نبخشیم، همه دشمن. مثل اون زن که یه کیف پرِ پول پیدا کرد و به صاحبش برگردوند؛ دزد نبود، انسان بود، چون شعورِ بخشش داشت. این شعور، فراتر از حساب و کتاب مادی است؛ این درک ارزش انسانیت است.

آقای مهندس می‌گوید: خداوند همه چیز را به همه نمی‌دهد— یکی صدا داره، یکی ثروت، یکی زیبایی. هرکسی به‌اندازهٔ عقل، قلب و ذاتش می‌گیره. مهم اینه که از آنچه داریم، بگذریم و ببخشیم. معیار سنجش ما، نه آنچه داریم، بلکه آنچه را که حاضریم از آن صرف‌نظر کنیم، قرار می‌گیرد.

من کشاورزم؛ و می‌دونم فقط چیزی که می‌کاری، درو می‌کنی. امروز وقت کاشتنه — کاشتِ عشق، محبت، و بخشش. 🌾

ممنون به صحبت‌های من گوش دادید.

تایپ: لژیون اول

تهیه و تنظیم: مسافر احمد مرزبان خبری

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .