جلسه هفتم از دوره هشتم سری لژیون های سردار، با استادی پهلوان محترم مسافر علی، نگهبانی راهنما محترم مسافر کیوان، خزانه داری مسافر علی اصغر و دبیری مسافر پویا، با دستور جلسه: وادی نهم، در تاریخ ۱۲ آبان ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
از همه اعضا تشکر میکنم که در این جلسه لژیون سردار حضور دارند؛ بدون شک کسانی که در این لژیون شرکت میکنند، انسانهایی هستند که به آگاهی رسیدهاند و فهمیدهاند؛ اگر امروز من در این جایگاه نشستهام و از یک مصرفکننده به جایگاه پهلوانی رسیدهام و اکنون استاد جلسه هستم، به این دلیل است که به این آگاهی دست پیدا کردهام که باید ببخشم، زیرا بخشش همهچیز است.
خانواده من اصلاً کنگرهای نیستند، اما در من چه تغییری به وجود آمده که امروز مادرم بیش از خود من خوشحال است؟ من زمانی فکر میکردم همهچیز در مادیات و پول خلاصه میشود، اگر پول داشته باشم، خانواده و خوشبختی هم دارم؛ اما وقتی وارد کنگره شدم و جهانبینیام تغییر کرد، متوجه شدم مادیات همهچیز نیست.

من هم رهایی اعتیاد را تجربه کردم و هم رهایی سیگار را، اما زمانی که شال پهلوانی گرفتم، خوشحالی من چندین برابر شد و تازه فهمیدم آنچه به من آسیب میزد، همان مادیات بود؛ یکبار به کنگره آمدم، سفر کردم و از کنگره رفتم و برگشت خوردم تا اینکه مدتی بعد، آقای نیما با من تماس گرفت و گفت فقط یک روز بیا کنگره، همان روز جشن گلریزان بود آمدم و دوباره سفر را آغاز کردم، تلاش کردم و یاد گرفتم؛ کنگره فقط جایی نیست که بیایی و بروی، باید بیایی، یاد بگیری و تلاش کنی؛ من هم تلاش کردم و آموزش گرفتم و جایگاههای خدمتی کمکم ناخالصیهای مرا از بین برد و من به آگاهی رسیدم؛ بعدها فهمیدم بار اولی که سفرم خراب شد، علتش مادیات بود. اینبار یاد گرفتم مادیات باید حال مرا خوب کند تا بتوانم در کنگره بمانم و از آن جدا نشوم.
بیرون از کنگره چیزی نیست، حال مردم بسیار بد است؛ مادیات و پول از مواد مخدر خطرناکترند؛ من بسیاری از انسانهای ثروتمند را میشناسم که حالشان از یک مصرفکننده بدتر است و با خود فکر میکنم پول چه بلایی بر سر انسان میآورد. پول تا زمانی مال انسان است که بتواند آنرا ببخشد.
.jpeg)
درست مانند بحث وادی نهم که نقطه تحمل است؛ همانطور که در طبیعت، هیچ فصلی ناگهانی تغییر نمیکند و باید آرامآرام پاییز بگذرد تا به زمستان برسد. من هم همینطور، آرام وارد کنگره شدم، سفر کردم، در سبدهای کنگره پول انداختم تا به این جایگاه رسیدم. این حال خوش خریدنی نیست و بهنظر من مهمترین مسئله برای انسانها حال خوش است، زیرا این حال با پول قابل خرید نیست.
وقتی نقطه تحمل بالا برود، میتوانی از پول، از اتفاقات بد و از رنجها عبور کنی و حال خود و خانوادهات را بهتر بسازی. بار اولی که سفر کردم، پول داشتم ولی حالم خوب نبود؛ حتی توان رفتن به سفر را هم نداشتم؛ اما امروز، روزی که شال پهلوانی گرفتم، دختر کوچک من از خوشحالی گریه میکرد و میگفت من را هم ببر. همسرم از من خوشحالتر بود. چه تغییری در من ایجاد شده که خانوادهام بهجای اینکه بگویند پانصد میلیون تومان را به کنگره نده، میگویند بده و خوشحالترند؟

حال خوشی که من در کنگره پیدا کردم و به خانوادهام منتقل کردم، با صدها میلیارد پول قابل معاوضه نیست؛ انسان ذاتاً ناسپاس و فراموشکار است، بنابراین باید همیشه به گذشته نگاه کند و ببیند چه بوده و اکنون به کجا رسیده؛ باید قدر لحظهها را بداند و قدردان باشد.
بهنظر من اعضای لژیون سردار کسانی هستند که با پوست و استخوانشان کنگره را فهمیدهاند. کسی که حقیقت کنگره را درک کند و به آرامش برسد، دیگر از آن جدا نمیشود. تصور نکنید افراد پهلوان پول اضافی دارند یا ثروتمندند، چنین نیست. آنها بخشش و آگاهی بالایی دارند و به همین دلیل می بخشند و به آرامش میرسند و از کنگره دل نمیکنند.
راهنمایانی داریم که بیش از ده سال در کنگره خدمت کردهاند، بهنظر شما چرا ماندهاند؟ قطعاً چیزی دریافت کردهاند که آنها را نگه داشته است؛ در کنگره همه ما به هم متصل هستیم، همحس هستیم و باید به یکدیگر کمک کنیم.
امروز هدفم این بود که حس خودم را منتقل کنم؛ همان پولی که روزی حال مرا خراب کرد و زمینم زد، امروز در مسیر آموزش و آگاهی باعث حال خوب من شده؛ یاد گرفتم، تلاش کردم، رشد کردم و امروز هر روزی که بتوانم مشکلی از کسی حل کنم، آن روز حال من خیلی خوب است.
.jpeg)
امیدوارم همه افراد بتوانند به این جایگاه برسند و آرامش واقعی را تجربه کنند.
متن، ویرایش و ارسال به سایت: مسافر امیرحسین، لژیون سوم
عکاس: مسافر سعید
- تعداد بازدید از این مطلب :
200