امروز دوباره فصل گلریزان است. روزی که مهر و محبت میان اعضای کنگره ۶۰ موج میزند و فضا از گرمای عشق و انسانیت لبریز است. صدای خندهها، نگاههای پر از نور و دستهایی که برای بخشش بالا میروند، تصویری میسازند از زیباییِ نابِ بودن. میان این همه لبخند و مهربانی؛ دلم در تلاطم است. حالی دارم آمیخته با اشک، شُکر و با اندوهی لطیف و امیدی عمیق. شاید هنوز زخمهایی؛ در درونم التیام نیافته و یا بالهایم کمی زخمیاند، اما در همین شکستگی، نوری هست؛ نوری از یاد خدا و روزهایی که در تاریکی بودم و دستی که از جنس عشق، مرا تا اینجا رساند.
وقتی برای نخستین بار نام «لژیون سردار» را شنیدم، نمیدانستم چه دری به روحم گشوده خواهد شد، اما اینجا فهمیدم که ثروت واقعی در حساب بانکی نیست، در ایمان، عشق و بخشش است. یاد گرفتم که دادن؛ کم کردن نیست بلکه چند برابر شدن است، هر بار؛ که سهم کوچکی از عشق و توانم را در این مسیر میگذارم، درونم روشنتر میشود؛ گویی شعلهای تازه در قلبم جان میگیرد. در کنار لژیون سردار فهمیدم که گلریزان فقط بخشش مال نیست بلکه بخشیدنِ دل است؛ دل به راه خدا و انسانها. آموختم که اگر حال دلم گاهی خراب است؛ یعنی هنوز زندهام و احساسم جاری است و امید در رگهای روحم میتپد.
امروز در میان جشن بخشش، شاید نتوانم بسیار بدهم اما دلم را میدهم؛ همان دلی که هنوز در مسیر درمان است و ایمان و خواسته دارد. من سهم کوچکم را تقدیم میکنم؛ نه از سر دارایی بلکه از سر دلدادگی و یقین دارم که خدا از همین حال صادق و اشک عاشقانه؛ زیباترین گلریزان را خواهد ساخت؛ اما آنچه در این مسیر بیش از همه مرا دگرگون کرد؛ دیدن انسانهایی بود که با دلهایی بخشنده، معنای واقعی عشق را به تصویر میکشند. آنجا که نگاهها سرشار از درک و همدلی است؛ دیگر نیازی به سخن نیست بلکه لبخندی ساده گاهی میتواند تمام جهان را روشن کند.
در لژیون سردار آموختم که انسان تا زمانی که در مدار بخشش حرکت میکند زنده است. بخشش نهفقط مالی، بلکه گذشت از خشم، دلتنگی و قضاوتها است. اینجا جایی است که انسان میفهمد چگونه سبک شود و چگونه دوباره به پرواز درآید. هر بار که در جمع عاشقان این مسیر مینشینم، حس میکنم جهان آرامتر میشود. انگار تمام رنجهای گذشته در نوری نرم حل میگردد و جایش را اطمینانی آرام میگیرد؛ اطمینان به اینکه راه را درست آمدهام و مقصد، نوری است که هرلحظه درونم پررنگتر میشود.
اکنون میدانم گلریزان فقط یک مراسم نیست، تکرار دوباره معجزه انسان بودن است. هر دلی که میبخشد؛ در حقیقت دانهای از عشق در خاک هستی میکارد و من هرچند ناچیز، بخشی از این رویش نورانی هستم. باشد که این عشق و بخشش و این حرکت مقدس همواره در دلها زنده بماند تا هیچ دستی خالی نماند و هیچ دلی تنها نباشد و همچنین هیچ نوری در میان تاریکی خاموش نشود.
نویسنده: رابط خبری همسفر پروین رهجوی راهنما همسفر زینب (لژیون هشتم)
ویرایش: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر طاهره (لژیون نهم)
ارسال: همسفر رها رهجوی راهنما همسفر فاطمه (لژیون پنجم) دبیر سایت
همسفران نمایندگی خلیجفارس بوشهر
- تعداد بازدید از این مطلب :
53