English Version
This Site Is Available In English

لژیون سردار برای همه است

لژیون سردار برای همه است

سومین جلسه از دوره پنجم سری جلسات خصوصی لژیون سردار همسفران آقا، نمایندگی پرستار به استادی پهلوان مسافر محمد‌حسین، نگهبانی راهنما همسفر علیرضا و دبیری همسفر علی با دستور جلسه «وادی نهم و تاثیر آن روی من» پنجشنبه 15 آبان 1404، ساعت 12:30 آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، محمدحسین هستم، یک مسافر.
خدا را شکر که امروز توفیق یافتیم در این نمایندگی در خدمتتان باشیم. تاکنون در جلسات همسفران حضور نداشته‌ام و این تجربه برایم بسیار جالب و حس خوبی است. وقتی انسان تأمل می‌کند، می‌بیند که یک مسافر مثلاً خود من وقتی آمدم، همه چیز را از دست داده بودم؛ اما با حضور در کنگره، زندگی‌ام دگرگون شد و همه چیز را بازیافتم. طبیعتاً بسیاری از مسائل برایم روشن است. وقتی می‌نگرم، می‌بینم که پیش از کنگره، بسیاری چیزها را از دست داده بودم و چیزی نداشتم؛ اما امروز به گمان خودم، همه چیز را دارم. با این حال، به نظرم رسیدن به این نقطه قدرت زیادی می‌طلبد.
اکنون احساسی دارم که نمی‌دانم تا چه حد درست است با وجود اینکه این افراد آن مشکلات را نداشته‌اند، به نظر من آگاهی عمیقی لازم است تا کسی در لژیون سردار حاضر شود و در نمایندگی خدمت کند. اما از سوی دیگر، مشاهدۀ دیگری نیز دارم
نمی‌دانم این حس من درست است. خودم رها شدم و تولد ده‌سالگی‌ام دو ماه پیش بود. هرگز به‌درستی نفهمیده‌ام که کنگره چه اقداماتی انجام داده است، تا جایی که پدر همسرم نیز دو سال است رها شده است. تغییراتی که در او مشاهده می‌کنم، در خودم نمی‌بینم. به عبارت دیگر، زمانی که او رها شد، تازه فهمیدم کنگره به چه معناست. شاید این حس را همسفرها هم داشته باشند؛ یعنی آن‌قدر تغییر را در مسافرهای خودشان می‌بینند که بیشتر این جادوی کنگره را حس می‌کنند.
حالا در مورد لژیون سردار، من همیشه یک باوری دارم که گفتم در شعبه خودمان، همیشه به بچه‌ها می‌گویم، اتفاقاً لژیون سردار برای کسانی هست که مشکلات مالی دارند. آن‌هایی که مشکلات مالی ندارند که خب اگر ندهند به ضرر خودشان است، حالا حساب‌ و کتابش فرق می‌کند.
اما پول یک مسئلۀ پیچیده است. ما در عالم ماده زندگی می‌کنیم. آقای مهندس سخن بسیار زیبایی می‌گویند: هرگاه چیزی قابل دسترس نمی‌شود، می‌گویند: «مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک». اما باید توجه داشت که شاعر در سطحی کاملاً متفاوت و متعالی از ملکوت سخن می‌گوید. مثلاً من در شرایط کنونی چه درکی از ملکوت دارم که بخواهم مرغ باغش باشم؟
به هر حال، ما در جهان مادی زندگی می‌کنیم و مهم‌ترین چیزی که انسان در این بُعد درک می‌کند، ماده است. تجلی ماده نیز پول است. همان‌گونه که دکتر امین در مباحث جهان‌بینی می‌گویند: «پول معادل انرژی است». هر روز که می‌گذرد، بیشتر به این درک می‌رسم. وقتی می‌نگرم، می‌بینم در این بُعد، اگر پول داشته باشید، حرکت چقدر برایتان آسان می‌شود. اگر پول داشته باشید، می‌توانید اراده کنید و به هر نقطه‌ای از جهان که بخواهید سفر کنید یا هرچه بخواهید بخرید.
اکنون انسان می‌تواند این وضعیت را به بُعد بعدی تعمیم دهد؛ جایی که از انرژی صحبت می‌شود و داستان مشابهی حاکم است. در آنجا دیگر پول مطرح نیست، بلکه انرژی مطرح است. برای به‌دست‌آوردن هر چیزی در بُعد بعدی، باید بهایی بپردازید. آن بها دیگر پول نیست، بلکه انرژی است.

بسیار جالب توجه است که هنگام مطالعۀ مکتوبات کنگره، در میان نخستین سخنانی که استاد سردار با آقای مهندس مطرح می‌کنند، به ایشان می‌گویند: «برو پایه‌های مالی خودت را قوی کن.» در آن زمان مهندس بدهکار بوده است. به او می‌گویند: «برو دانشگاه تأسیس کن.» در آن لحظه انسان به وضوح درک می‌کند که مهندس کاملاً سردرگم می‌شود و می‌گوید: «من بدهکارم، چک معوق دارم و مسائل دیگر، و شما از تأسیس دانشگاه صحبت می‌کنید که در آن زمان میلیاردها تومان و اکنون ده‌ها میلیارد تومان هزینه دارد
همۀ این‌ها به نظر من، اهمیت پول را در این دنیا به ما نشان می‌دهد؛ ولی در نهایت، داستان چیز دیگری است. من خودم از کسانی بودم که می‌گفتم: «خدایا، به ما بده تا ما نیز بدهیم». اما امروز به این نتیجه رسیده‌ام که اصلاً بحث سر این نیست. انسان باید چیزی را داشته باشد تا بتواند ببخشد.
داستانی نیز در لژیون سردار برای دوستان تعریف کردم. روزی به مکانی رفتیم. دوستی داشتیم که گفت: «بیا برویم خانۀ درویشی که بسیار دنیاگریز است و موکّل دارد.» در ابتدا فکر کردم منظور «وکیل» است؛ یعنی در امور قضایی و موارد مشابه فعالیت می‌کند. اما در واقع داستان کاملاً چیز دیگری بود. خلاصه که به خانۀ آن بنده‌خدا رفتیم. دیدم که در خانه‌اش هیچ چیز ندارد و همان‌گونه نشسته است. وقتی کمی کنکاش کردم، متوجه شدم که آن بنده‌خدا اساساً گزینهٔ دیگری هم نداشته است. اگر نمی‌خواست دنیاگریز شود، کار دیگری هم نمی‌توانست بکند. یعنی آدم باید در مواقعی، امکان انتخابی داشته باشد. در مقابل، فرد دیگری هم هست که درویش است و با پرداخت پول، بیماری مالاریا را در آفریقا ریشه‌کن کرده است. اما آن بنده‌خدا حتی اگر می‌خواست نیز نمی‌توانست کار دیگری انجام دهد. یعنی ناچار بود در همان شرایط زندگی کند. منظور صحبتم این است که ما باید چیزی داشته باشیم؛ اگر داشته باشیم و از آن بگذریم، آنگاه بسیار ارزشمند خواهد
نکتۀ دیگری که احساس می‌کنم این است: زمانی در شعبه صالحی با دوستان بحثی داشتیم دربارۀ این موضوع که خارج از جلسه می‌گفتند: «کارت بکشید» یا «کارت بکش» و امثال آن. گفتم: «این چه سخنی است؟ مگر می‌شود به کسی گفت کارت بکش؟» وقتی من به کنگره آمدم، شاید باور نکنید، واقعاً توان مالی خرید ساندویچ فلافل را نداشتم، حتی نمی‌توانستم قارچ و پنیر سفارش دهم؛ چون همیشه دو سه وعده غذا می‌خوردم و عملاً پول کافی نداشتم که بگویم برایم قارچ و پنیر هم اضافه کنند. در نهایت فقط می‌توانستم یک فلافل ساده بخورم و یک نان اضافه هم بگیرم. قطعاً جایگاه کنونی من با جایگاه آن زمان قابل مقایسه نیست.
من این موضوع را می‌توانم این‌گونه بیان کنم که: «فلانی، شرایط من این‌گونه تغییر کرده است؛ حالا انتخاب با توست.» زیرا کسی که با آگاهی می‌آید و این پول را می‌بخشد، در بُعد کاملاً متفاوتی قرار دارد نسبت به کسی که صرفاً برای خودنمایی، برای خوشایند راهنما، یا برای اعلام به دیگران که «من کاری انجام داده‌ام» اقدام می‌کند؛ چنین فردی در سطح بالاتری قرار می‌گیرد.
نکتۀ پایانی که آقای زرکش نیز آن روز بسیار بر آن تأکید کردند، این است که لژیون سردار برای همگان است. به این معنی که هیچ‌کس در کنگره وجود ندارد که در لژیون سردار مشارکت نداشته باشد. البته این مشارکت برای همگان ثبت شده است، ولی ممکن است برای برخی زودتر و برای برخی دیرتر محقق شود، اما هیچ‌کس حذف نمی‌شود. به نظر من، افرادی که در لژیون سردار هستند، دو وظیفه دارند: نخست، انجام کاری که خود بر عهده گرفته‌اند؛ و دوم، دعوت دیگران برای پیوستن به این حرکت. به گمانم، دومی ممکن است از اولی مهم‌تر باشد؛ چرا که از این طریق شما در این امر سهیم می‌شوید و شاید در بسیاری از پاداش‌ها نیز شریک گردید
ان‌شاءالله که این فرصت، این لطف و این منت است که آقای مهندس حداقل بر من نهاده‌اند تا بتوانیم به کنگره کمک کنیم. اینک برای من یقین حاصل شده که کنگره نیازی به کمک من ندارد؛ بلکه من هستم که سراپا نیازمند به کنگره‌ام. ان‌شاءالله که برای همگان مقدر شود تا همگی بتوانند این لذت را ببرند و این درک را داشته باشند.
جایی خواندم فکر می‌کنم از استاد سردار بود که می‌گفت: «برای تکامل و رسیدن به مراحل بالاتر و ابعاد دیگر، قطعاً باید پایه‌های مالی‌تان مستحکم باشد.» من چندین بار آن را خواندم و گمان کردم اشتباه فهمیده‌ام، اما با چندبار خواندن متوجه شدم که دقیقاً همین مطلب را نوشته‌اند. این مسئله بسیار اهمیت دارد البته از مسیر درست آن.
ممنونم که به صحبت‌های من گوش کردید.

تایپ، ویراستاری و بارگذاری: خدمت‌گزاران سایت همسفران آقا، شعبه پرستار

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .