English Version
This Site Is Available In English

OT را با هوشیاری بخورید و برایش ارزش قائل باشید

OT را با هوشیاری بخورید و برایش ارزش قائل باشید

اولین جلسه از دوره بیست و ششم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی اسبیکو، با استادی اسیستنت دیده‌بان محترم مسافر رضا، نگهبانی مسافر سعید و دبیری مسافر فرزین با دستور جلسه(DST,OT) پنج‌شنبه ۸ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۳۰ شروع به کارکرد.
 

 

خلاصه سخنان استاد:

سلام دوستان رضا هستم یک مسافر؛
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما دوستان هستم. دستور جلسه امروز دو بخش دارد یک بخش مربوط به" OT و DST " است و بخش دیگر آن مربوط به تولد یک سال رهایی مسافر حمیدرضا است.
به نظر شما چرا OT در بیرون از کنگره جواب نمی‌دهد؟ تا به حال به این فکر کرده‌اید؟ درست است اگر بگوئیم که جهان‌بینی در کنارش نیست، اما اگر تخصصی‌تر نگاه کنیم چه جوابی باید بدهیم؟

آری باید گفت به هزار و یک دلیل. بهتر است اینگونه سئوالم را مطرح کنم که چرا OT بدون جهان بینی روی موش‌ها و حیوانات جواب می‌دهد ولی روی انسان‌ها ممکن است جواب ندهد؟ زیرا انسان دارای روح است و فرق انسان با حیوان هم در همین است، اگر دقت کرده باشید مهندس در این چند CD اخیر مدام در مورد روح صحبت می‌کنند.
روح تحت امر رب، مربی یا همان معلم است، روح یک ابزار است که ما می‌توانیم با آن آموزش بگیریم. زمانی که پای روح در میان باشد بدون جهان‌بینی و آموزش کارهای ما معنایی ندارد یعنی حتماً باید جهان‌بینی در کنارش باشد.

کنگره روش DST را روی موش‌ها آزمایش می‌کند و جواب هم می‌گیرد، اما زمانی که مسئله انسان مطرح می‌گردد کاملاً فرق می‌کند، آن چیزی که در نفس ما حک می‌شود نیاز به هوشیاری دارد. به نظر شما چرا در کنگره ما در سه وعده OT را مصرف می‌کنیم؟ برای اینکه شخص هوشیارتر شود و زمان را بشناسد.

یک بُعد سفر ما، جسمی است اما بُعد دیگر آن جهان‌بینی یا همان صور پنهان ما است. بُعد صور پنهان ما هم باید سفر بکند، همینطور باید تزکیه و پالایش شود. ما سه تا ساعت داریم؛ یک ساعت که روی دیوار است، ساعت دیگر ساعت جسم ماست و ساعت سوم هم در صور پنهان ماست.

ما زمانی که به خود می‌گوئیم باید ساعت ۵ صبح بیدار شویم و دقیقاً همان موقع بیدار می‌شویم این ساعت صور پنهان ما است که ما را بیدار می‌کند، زمانی که گرسنه می‌شویم ساعت جسم ما است که به ما می‌گوید الان وقت غذا است، شخصی که مصرف کننده مواد مخدر می‌شود این سه ساعت را از خود می‌گیرد و آن‌ها را به هم می‌ریزد.


درست شدن همه ساعت‌ها از ساعت روی دیوار شروع می‌شود. شخص باید دقیق عمل کند و حتی یک دقیقه هم دارویش جابجا نشود، شاید چند دقیقه برای جسم مشکلی درست نکند اما در صور پنهان مشکل درست می‌کند، زیرا نافرمانی می‌شود، ما باید دارویمان را با هوشیاری بخوریم و برای OT ارزش، اهمیت و احترام قائل باشیم.آیا شما چیزی مهمتر از OT در سفر اول دارید؟ در زمان سفر اول باید OT را در گاوصندوق قرار دهید؛ زیرا به نظر من در برهه سفر اول ارزشش از طلا هم بیشتر است.

حمیدرضا زمانی که وارد کنگره شد تخریب بسیار زیادی داشت اما قضیه فرمانبرداری او نمود پیدا می‌کند. خنده‌رویی حمیدرضا یک نعمت است، کسی که خنده رو باشد یک نعمت دارد، کسانی که انسان‌ها را می‌خندانند قلب‌های مهربانی دارند، انرژی مثبت داشتن بسیار بسیار نعمت بزرگی است.

حمیدرضا خیلی زود مراحل را پشت سر گذاشت و شال راهنمای تازه واردین را گرفت که بسیار بسیار ارزشمند است و چیزی که من شنیدم این است که می‌خواهد برای خدمت به شهرستان‌های دیگر برود.
جشن تولدش را به همسفرش، خواهرش و پدرش تبریک می‌گویم، انشالله که سال‌های سال در کنگره بماند و خدمتگزار باشد و همینجور او را پرنشاط و سرحال ببینیم.

ممنون از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید.

سخنان مسافر حمیدرضا:

سلام دوستان حمیدرضا هستم یک مسافر؛
خداوند بزرگ را شاکر و سپاسگزارم که در این جایگاه هستم و بر روی این صندلی نشسته‌ام. از جناب مهندس، علی آقا اشکذری، راهنمای عزیزم آقا رضا، همسفرم، راهنمای همسفرم، و پدرم متشکرم.
خانواده‌ام در تاریکی اعتیاد همیشه حامی من بودند هرچند من برای آنها فرزند خوبی نبودم. داشتم به این فکر می‌کردم که در این جایگاه چه بگویم که برای دیگران و سفر اولی‌ها قوت قلبی باشد و بتوانند از اعتیاد بیرون بیایند. به مکانی که قبلاً مصرف می‌کردم رفتم و دوستانم را دیدم که در این دو سالی که من در بین آن‌ها نبودم فشار اعتیاد چقدر آنها را نابود و خرد کرده بود.

خداوند را هزار مرتبه شکر کردم که چه لطفی به من کرد، مرا از آن ترس‌ها، حقارت‌ها و مشکلاتی که نمی‌توانم به زبان بیاورم و فقط آن‌هایی که تجربه نموده‌اند می‌دانند چه می‌گویم رها کرد. من در سن خیلی پایین و زمانی که حتی ریش هم نداشتم با اعتیاد آشنا شدم و خیلی زود وارد موادهای سفید و صنعتی شدم، خیلی از انسان‌ها شاید بتوانند با اعتیادشان زندگی کنند اما من تا یک دود از هر نوع موادی وارد زندگی‌ام می‌شد همه چیزم را تحت شعاع خودش قرار می‌داد.

خیلی زود شروع کردیم به جستجو برای پیدا کردن راهی برای درمان اعتیاد، اول از کلینیک‌ها و داروها شروع شد، بیمارستان‌های اعصاب و روان، کمپ‌های ترک اعتیاد؛ بیش از ۲۳ بار به کمپ‌های گوناگون رفتم، دوستان سفر اولی بدانند که به جز آقای مهندس و کنگره ۶۰، فرد مصرف کننده دلسوزی ندارد، به جز آقا رضا ما در خرم‌آباد دلسوزی نداشتیم.
من به جایی رسیدم که خجالت می‌کشیدم در خانه بمانم و مدت یک  الی دو از خانه بیرون می‌زدم و بدون هیچ مدرک شناسایی به شهرستان‌ها می‌رفتم، شب‌ها را در بیابان‌ها می‌گذراندم. یک بار تمام خانواده‌ام، عموهایم و دیگر بستگانم با یکدیگر مشورت کردند و مرا چنان کتک زدند که سفیدی چشم‌هایم به رنگ خون شده بود، پدرم و خانواده‌ام مرا زنجیر کردند و با قفل مرا بستند، فشارهایی که من می‌آوردم راهی برای آنها نگذاشته بود.

تمام کمپ‌های شهرستان‌های اطراف را رفتم اما هیچ راهی نیافتم، آقا رضا می‌گویند که حمیدرضا فرمانبردار بود، اما من فرمانبردار نبودم بلکه عاشق بودم. می‌گویند باید به آگاهی و معرفت برسی تا یک ضد ارزشی را انجام ندهی اما من می‌گویم یک راه میانبری وجود دارد و آن راه فرمانبرداری و عشق است.

۱۵ سال اعتیاد استخوان‌های ریز مرا هم خرد کرده بود، مگر من می‌دانستم چگونه خوب شوم، فقط هرچه آقا رضا گفت من گفتم چشم. خدا را شکر در کنگره بیرون آمدن از اعتیاد خیلی راحت است اما جاهای دیگر در ظاهر به ما چراغ سبز نشان می‌دهند اما در باطنشان چیز دیگری است.
در باطن افراد کنگره چیزی جز محبت، عشق و درمان نیست انشالله که بتوانیم با فرمانبرداری این راه را در پیش بگیریم و از اعتیاد بیرون بیایم.
خیلی ممنون که به صحبت‌های من گوش دادید.

سخنان راهنمای همسفر معصومه :

سلام دوستان معصومه هستم راهنمای یک همسفر؛
من هم خداوند را شاکرم که بار دیگر در این جایگاه هستم. این رهایی را در رأس به جناب مهندس، به حمیدرضا، راهنمای گرانقدرشان آقا رضا، همسفرشان، خواهرشان و پدر محترمشان و تمام عزیزانی که اینجا هستید تبریک می‌گویم.
اول از آقای مهندس تشکر می‌کنم که به من اجازه دادند تا در این جایگاه خدمت کنم، از آقا رضا راهنمای مسافرم تشکر می‌کنم بابت تمام آموزش‌هایی که به ما دادند همینطور که حمیدرضا گفت: عشق به آقا رضا بود که مرا از اعتیاد بیرون آورد، عشق آقا رضا بود که مسافر من را نیز از اعتیاد بیرون آورد و باعث شد که من جذب کنگره شوم.

شاید اگر مسافر من جذب آقا رضا و آموزش‌های ایشان نمی‌شد من هیچ وقت جذب کنگره نمی‌شدم و اگر الان من اینجا هستم مدیون ایشان هستم. من در سفر اول همراه مسافرم به کنگره نمی‌آمدم اما مسافرم بعد از لژیون تمام آموزش‌هایی را که گرفته بود به من هم آموزش می‌داد، یعنی باید بگویم من آن چند ماه به صورت غیر مستقیم رهجوی آقا رضا بودم و دوست داشتم خیلی زودتر بیایم و ایشان را ببینم.

اوایل که آمدم آن حس و حالی را که مسافرم می‌گفت نگرفتم و پس مدتی رفتم و سپس بازگشتم، ولی خدا را شکر حلقه و پیوند ما با کنگره ۶۰ آقا رضا بود، امیدوارم با خدمتگزار بودن در این مسیر بتوانیم ذره‌ای از محبت‌هایشان را جبران کنیم.
در مورد خانم صرفگل باید بگویم یک بار دیگر به کنگره آمده بودند ولی چون مسافرشان نمانده بود رفته بودند، گویی باید مسافرشان می‌رفت تا عمق تاریکی‌ها را تجربه کند و بعد بیاید که آموزش‌ها را متوجه شود، شاید هیچ چیزی برای یک مادر سخت‌تر از این نباشد که فرزندش مصرف کننده باشد.

منِ همسفر شاید دردم با یک مادر خیلی خیلی فرق کند، مادر یک چیز دیگر است و واقعاً آن حسی که نسبت به فرزندش دارد با همه چیز فرق می‌کند همانطور که حمیدرضا گفت: خانم صرفگل تمام راه‌ها را با او رفتند و هیچ وقت در طول این مسیر خسته نشدند.
هیچ وقت در لژیون گله و شکایتی نمی‌کردند، همیشه لبخند بر روی لبانشان بود و واقعاً فرمانبردار بودند، هیچ وقت نبود که من چیزی از او بخواهم و بگویند نمی‌توانم، با قدرت جلو آمد و الان هم نتیجه زحماتشان را می‌بینند.
ممنونم که به صحبت‌های من گوش دادید.

سخنان همسفر صرفگل:

سلام دوستان صرفگل هستم یک همسفر؛
خداوند بزرگ را شکر می‌کنم به خاطر این روز بزرگ و این عمل عظیم. همانطور که مسافرم گفت سال‌های طولانی مسافر من درگیر اعتیاد بود. ما از همان روز اولی که فهمیدیم ایشان اعتیاد دارند به دنبال راه چاره گشتیم کمپ‌های زیاد، داروهای زیاد، متادون درمانی، ترک‌هایی که در خانه داشت و خیلی راه‌های دیگر که همه ناامیده کننده بود و هیچ کدام نتیجه نداشت.

زمانی که حمیدرضا در خانه بود طاقت ماندنش را نداشتم و زمانی که در کمپ هم بود طاقت دوریش را نداشتم. قبول اینکه بچه و ثمره زندگی‌ات اینگونه نابود شود واقعاً سخت بود، استعدادهایی که من در او دیده بودم همه به صفر رسیده بودند و به هر دری که می‌زدیم نشد.
خدا را شکر می‌کنم، نمی‌دانم به واسطه چه چیزی بود که خداوند رحمتش را شامل حال ما کرد و راه کنگره ۶۰ را به ما نشان داد، برای بار دوم ولی این بار امیدوار وارد کنگره شدیم و چون ما یک خواسته داشتیم و آن هم رهایی از اعتیاد بود، قدممان ثابت بود و آن چیزی که از ما خواسته شد فرمانبرداری کردیم و خدا را شکر که به نتیجه رسیدیم، امیدوارم تمام سفر اولی‌ها این نتیجه را ببینند و به خواسته‌ای که دارند برسند.

من به عنوان یک خواهر یک همسر و یک مادر زجر کشیده از اعتیاد، پیامم برای تمام مادرانی که اینجا حضور دارند یک چیز است؛ از NGOهای دیگر می‌پرسیدم که چگونه مسافر من می‌تواند مواد را ترک کند؟ آنها فقط می‌گفتند: ولش کن. ولی من به این اعتقادی نداشتم که بخواهی از روی قهر مسافرت را رها کنی، خدا را شکر که من جواب حس‌ام را در کنگره گرفتم، که "رها کن ولی با مهر رها کن" و پشت مسافرت بمان با تمام نقص‌هایی که دارد، خدا را شکر که توانستم و دوام آوردم و امروز هم نتیجه‌اش را دیدم.

از جناب مهندس، استاد امین، خانم آنی و آقا رضا بسیار سپاسگزارم که این بستر را برای ما در این شهر فراهم نمودند، که خانواده‌ها از درد و رنج، از حقارت، از ترس و از ناامیدی به مهر و عشق می‌رسند و چه چیزی بهتر از مهر و عشق؛ و تنها عشق می‌تواند جواب دهد.
از خانم معصومه تشکر می‌کنم که همیشه در کنار من بودند با تمام نقص‌هایی که داشتم، راهنمایی‌های بی‌نقص ایشان بود که باعث شد من شال مرزبانی بگیرم و بسیار خوشحالم که می‌توانم به دیگران کمک کنم، در پایان از تمام خدمتگزاران و راهنمایان شعبه اسبیکو کمال تشکر و قدردانی را دارم.
از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید ممنونم.

قدردانی از خدمتگزاران OT

عکس : مسافر رضا لژیون پنجم
تایپ : مسافر امیر لژیون ششم
تنظیم و ارسال : مسافر حسین لژیون پنجم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .