سیزدهمین جلسه از دوره پنجاهوهفتم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی پروین اعتصامی اراک، با استادی پهلوان مسافر ابوالفضل، نگهبانی مسافر جواد و دبیری مسافر بهنام، با دستور جلسه "DST_OT" در روز پنجشنبه ۸ آبان ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت۱۷:۰۰آغاز به کار نمود.
سخنان استاد:
سلام دوستان،ابوالفضل هستم یک مسافر، خیلی خوشحالم که در بین شما هستم،از ایجنت محترم، مرزبانان عزیز و نگهبان جلسه تشکر میکنم که اجازه دادند در این جایگاه بنشینم، خدمت کنم و آموزش بگیرم. انشاءالله جلسه خوبی داشته باشیم،شعبهی بسیار خوبی دارید و حس دلنشینی در آن جاری است.
دستور جلسه: روش DST:
این روش هدیهایست که از جانب آقای مهندس به ما داده شده است،اما چرا این هدیه را به ما دادند؟ چون ایشان انسانی بخشنده هستند و از همان روز اول، این دانش را با عشق به ما بخشیدند،من شش ماه سقوط آزاد رفتم. هر روز سرم میزدم، هر کاری کردم اما زورم نرسید. واقعاً اعتیاد یک اژدهای هفتسر است؛ هر سری را که بزنی، سر دیگری درمیآورد،همیشه از خودم میپرسیدم چرا به کنگره آمدم و چرا ماندم؟ من اعتیاد بلندمدتی نداشتم، اما وقتی واکسن زدم، تمام سیستم ایکس بدنم بههم ریخت. حالم خیلی بد شد، حتی نمیتوانستم یک ساعت در شب بخوابم،پول مواد را داشتم، خود مواد را هم داشتم، مکانش را هم داشتم؛ اما به جایی رسیدم که فهمیدم وقتی عزت نباشد، هیچچیز ارزش ندارد.
نقطهی عطف زندگی من:
روزی به دماوند رفته بودم. وقتی به خانهی دخترم برگشتم، با نوهام بازی میکردم. از من پرسید:«بابایی کجا بودی؟»اگر میگفتم دماوند، ناراحت میشد که چرا او را نبردهام. گفتم: «خونه بودم.»اما گفت: «چرا دروغ میگی بابایی؟ بوی دماوند میدی!»همان لحظه در دلم لرزید. همان شب به همسرم گفتم: «بساط منو جمع کن و بریز دور. دیگه نمیخوام ادامه بدم.»فکر میکردم ترک کردن آسان است، اما نبود. سه چهار روز طبق تصورات اشتباهم جلو رفتم و بعد شش ماه کامل در عذاب بودم. هر هفته سرم میزدم، با آمپول تقویتی میرفتم سر کار، اما شبها فقط یک ساعت میخوابیدم،همسرم میگفت: «بکش، الان سکته میکنی!»اما گفتم: «نه، یا اینور یا اونور. دیگه تمومش میکنم.»
ورود به کنگره و آغاز سفر:
بعد از شش ماه ناامیدی، وارد کنگره ۶۰ شدم و سفرم را آغاز کردم،گفتند بایدداروی OT بخوری،با خودم گفتم: چرا باید شربت بخورم وقتی چند ماهه مواد نمیکشم؟خانوادهام هم گفتند: «تو که شش ماهه نکشیدی، حالا دوباره شربت بخوری؟»اما وقتی آموزش گرفتم، فهمیدم این دارو همان ماده است، اما با روش DST تبدیل به داروی شفا بخش شده. فهمیدم که کاشف این روش آقای مهندس است و این دانش را با بخشندگی در اختیار ما گذاشته تا جسممان سالم شود.
داستانی از آقای مهندس:
آقای مهندس ۲۷ سال پیش میفرمودند که دستگاههای چشم الکتریکی میساختند،چون در آن زمان، در کارخانههای پلاستیکسازی، وقتی قالب بسته میشد،ممکن بود دست کارگر قطع شود،ایشان برای جلوگیری از این آسیب، چشمهای الکتریکی را اختراع کردند،بعد از درمان خودشان، به خانواده گفتند:«روزی به فکر افتادم که دست انسانها آسیب نبیند، و امروز به این فکر افتادم که جان انسانها را نجات دهم.»ازهمانجا تصمیم گرفتند تمام وقتشان را برای احیای انسانها بگذارند تا کسانی مثل من، ابوالفضل، بتوانند جسم و روانشان را درمان کنند.
از درمان تا بخشندگی:
وقتی سفرم تمام شد، حس میکردم هنوز درمان نشدهام،نه روحم آرام بود، نه جسمم، نه خشمم فروکش کرده بود،تا اینکه اجازهی پهلوانی از آقای مهندس گرفتم،آنجا بود که فهمیدم بخشش چگونه درمان را کامل میکند. ایمان آوردم که کنگره واقعاً انسان را شفا میدهد، اما باید بازپرداختش را انجام دهیم،هیچجا در کشور ما خدمات رایگان نیست، اما کنگره نقطهای از بهشت است.

ادامهی مسیر و تجربهی بخشندگی:
بعد از پایان سفر اول، همسفرم هم به کنگره آمد، چون تغییرات من را دید،وقتی وارد لژیون سردار شدیم، فهمیدم آدمهای بخشنده خشمشان را از دست میدهند و به آرامش میرسند،بخشش انسان را توانمند میکند، از ترس عبورمیدهدوعشق و عقل را در کنار هم قرار میدهد،در کنگره یاد میگیریم فقط درون کنگره بخشنده نباشیم، بلکه بیرون از آن هم اهل بخشش باشیم.وقتی وارد خانه میشویم، اگر همسر یافرزندمان حرفی زدند، بتوانیم خشم خود را کنترل کنیم.
خدمت، بخشش و راهاندازی شعبه:
بعد از مدتی، از آقای مهندس اجازه گرفتم تا زمینی در تهران برای راهاندازی شعبهای از کنگره تقدیم کنم.
زمین هزار متر بود؛ آقای مهندس اجازه دادند و شعبه تأسیس شد،بعد دوباره اجازهی «نشان بینشانی» گرفتم، و باز هم بخشی از زمینم (۹۵۰ متر دیگر) را بخشیدم،هرچه بیشتر بخشیدم، حالم بهتر شد.
سخن پایانی:
لژیون سردار انسان را بزرگ و توانمند میکند،اگر میخواهیم توان داشته باشیم، باید توان خود را تقسیم کنیم،این معنای زندگی در لژیون سرداراست،نمیدانم چه کسی این صندلی را گذاشت تا من درمان شوم،اما میدانم من هم باید صندلی بگذارم برای کسی که بعد از من میآید و نمیداند من که بودم،گلریزان نزدیک است؛ انشاءالله بتوانیم در آن شرکت کنیم، توان خود را بگذاریم و بازیگر باشیم، نه تماشاگر.مطمئنم تمام خیر و برکت بخشندگی در کنگره صدها برابر به زندگی بازمیگردد،و وعدهی خداوند دروغ نیست:«اگر به بندهام خدمت کنی و زمین را برایش هموار کنی، من آسمان را برای تو هموار میکنم.»
خیلی ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید🌺
📸✍️عکس وتایپ:مسافر مجید(لژیون سوم)
⚙️تنظیم وارسال:مسافر مجید(لژیون سوم)
- تعداد بازدید از این مطلب :
173