خداوند را شاکرم که بالاخره طعم شیرین رهایی قسمت ما شد؛ چه نعمتی بالاتر از اینکه در خانهای زندگی کنی که اثری از تخریب مواد در آن نباشد. همیشه در ذهنم درمان اعتیاد مسافرم را یک امر محال میدانستم؛ شدت تخریب مواد در زندگی ما روزبهروز بیشتر میشد و از طرفی به خاطر علاقهای که به مسافرم داشتم، قادر به رنجاندنش نبودم؛
اما روزی که با تمام جزئیات در ذهنم نقش بسته با تمام قلبم از خداوند خواستم که راهی را برای ما فراهم کند؛ روزی که به بنبست رسیده بودم، مسافرم فهمید که صبر من دیگر تمام شده و در حال نابود کردن زندگی است؛ ما به تازگی صاحب فرزند شده بودیم و من از درون رو به فرسایش بودم و فکر نمیکردم با این شرایط بتوانم مادر خوبی برای دخترانم باشم؛
اما نوری از آسمان به سمت قلبم تابید و دعایم اجابت شد؛ خداوند مهربان ما را از دل تاریکیها بیرون آورد، نور و عظمت خودش را با تمام زیبایی به شهر وجودی من تاباند و مسیر کنگره۶۰ را جلوی پای ما قرار داد؛ باور نداشتم چه نعمت بزرگی در پیش روی ما است، چون تمام امیدم را از دست داده بودم.
زمانیکه دست پرتوان آقای مهندس را دیدم، فهمیدم این همان امداد غیب است. راه رهایی مسافرم همان دعای خیر مادرم بود که اجابت شد. با آرزوی ایستادگی در این راه قدم بر میداریم تا ادامهدار و جاری باشد؛ برکت این روز عزیز برای تمام انسانهایی که در این مسیر قدم گذاشتهاند و ایستادن در این سکوی پرتاپ به سمت روزهای روشن را آرزو میکنم!
من برق امید را در چشمان کسانی دیدهام که شانه خالی نکرده، آمدهاند و مثل من به خاطر مسافرشان تلاش کردهاند؛ از خداوند میخواهم این پاداش بزرگ را نصیبشان کند و نورش را در دلهای منتظر بتاباند. خداوند را شاکرم که این مسیر جلو راه ما قرار گرفت. آقای مهندس! برای شما مینویسم تا بدانید که چقدر زیبا ایستادید و ببینید حرکت از تاریکیها به سمت نور چه درخششی دارد.
برای راهنمایم همسفر مریم مینویسم تا بدانی، خداوند مهربان چه مسئولیت بزرگی بر دوش ایشان گذاشته و چه زیبا به انجام میرساند، تمام مشق عشقی که بوی عطر زندگی را به رهجوها برمیگرداند.
نویسنده: همسفر نسرین رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
رابط خبری: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون سوم)
ویرایش و ارسال: همسفر سمانه رهجوی راهنما همسفر الهام (لژیون بیستوپنجم) دبیر اول سایت
همسفران نمایندگی شادآباد
- تعداد بازدید از این مطلب :
100