English Version
This Site Is Available In English

هر کاری را باید با شروعی کوچک آغاز کنیم

 هر کاری را باید با شروعی کوچک آغاز کنیم

جلسه دوازدهم از دور سی‌ و چهارم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره۶۰، ویژه مسافران و همسفران نمایندگی خواجو با استادی راهنمای محترم مسافر اشکان، نگهبانی مسافر حسن و دبیری مسافر محمد با دستور جلسه اول «DST  OT» و دستور جلسه دوم «جشن پنج سال رهایی راهنمای محترم مسافر روح الله» در روز پنجشنبه مورخ ۸ آبان ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۶ آغاز به‌کار نمود.

خلاصه سخنان استاد؛
سلام دوستان اشکان هستم یک مسافر.
امیدوارم حال همگی خوب و سلامت باشید. من شخصاً برای فرصت‌هایی که خداوند به من ارزانی داشته تا امروز بتوانم در مسیر آموزش و یادگیری در کنار شما باشم، شکرگزارم، از آقای مهندس، خانواده محترمشان و راهنمایان خودم سپاسگزارم.

دستور جلسه اول؛
امروز جلسه ما، به‌خصوص با حضور مهمانان عزیز، از نمایندگی‌های دیگر، حال و هوای خاصی دارد. به همه خوش آمد می‌گویم و امیدوارم همگی سلامت و شاد باشید.
در مورد دستور جلسه امروز طبق برداشتی که خودم از این مفهوم داشتم، می‌خواهم بگویم؛ این سیستم به من یاد می‌دهد تا کارها را مرحله به مرحله، پله به پله و در زمان مناسب بررسی و اجرا کنم. هدف این است که بتوانم توانایی‌های خودم را به آرامی ارتقا دهم و مشکلاتم را حل کنم. این یعنی هر کاری را باید با شروعی کوچک آغاز کنم، آرام‌آرام یاد بگیرم، تجربه کنم، معایبم را برطرف سازم تا در نهایت موفق شوم. مشکل اصلی ما این است که اغلب سعی می‌کنیم هر کاری را با عجله انجام دهیم و همین باعث بروز مشکلات می‌شود. این قانون در تمام هستی جاری است؛ عجله در اشتباهات ما ریشه دارد. اگر یاد بگیریم که کارهایمان را با آرامش انجام دهیم، قطعاً موفق خواهیم بود.
نیروی منفی ابزاری که در اختیار دارد و تنها کاری که می‌کند؛ تمرکز دادن ما بر بدی‌ها و نقاط ضعفمان است؛ این‌که مدام بگوید: “تو این عیب را داری، تو آن ایراد را داری.” حقیقت این است که همگی ما عیب و یک‌سری گره یا عقده در درونمان داریم، اما تا زمانی که در جهت آن حرکت نکرده باشیم، مشکلی ایجاد نمی‌شود. نیروی، معادل عملکرد را در نظر می‌گیرد؛ نیرو، برابر با جابجایی است. اما نیروی منفی این‌گونه عمل نمی‌کند؛ او روی حس‌های بد و افکار منفی ما تمرکز می‌کند و دقیقاً با تمام این‌ها ما را متوقف می‌سازد تا زمانی که دیگر حرکت نکنیم. عقده زمانی شکل می‌گیرد که فرد در جهت آن حس بد حرکت کند. نیروی منفی این حرکت را پاک نمی‌کند، بلکه فقط این فکر را در سر ما بزرگ می‌کند که ما آدم بدی هستیم تا نتوانیم در مسیر درست حرکت کرده و به موفقیت برسیم.
این ساده‌ترین نگاه به ماجراست، اما تمام آسیب‌ها از همین‌جا نشأت می‌گیرد. تمام کسانی که رها شدند، نمونه‌ای از همین مسیر بودند.

برداشت من از OT این است که وقتی یک کار را قدم به قدم انجام می‌دهیم، در نهایت می‌توانیم بگوییم: «اوخیش! توانستم!» ای کاش همه ما بتوانیم کارها را آرام‌آرام انجام دهیم تا در نهایت خودمان به خودمان بگوییم: «بالاخره توانستم این مشکل را حل کنم، توانستم این کار را انجام دهم.» این “اوخیش” فقط خوردنی نیست، بلکه با فکر و رضایت درونی همراه است.

دستور جلسه دوم:
روح‌الله قطعاً بعد از مشکلاتی که داشته، توانسته به درمان برسد. روح‌الله یکی از افرادی بود که توانست آرام‌آرام حرکت کند، آرام‌آرام رشد کند و سفر اولش را به خوبی به پایان برساند. شکر خدا ماند و کم‌کم جایگاه‌های خدمتی را تجربه کرد و مرحله به مرحله رشد کرد؛ یعنی عجله نکرد. با فکر و برنامه‌ریزی توانست مشکلاتش را سر و سامان دهد، زندگی‌اش را جمع و جور کند و به جایگاهی برسد که امروز شاهدش هستیم و امیدواریم مسیرش را همچنان ادامه دهد.
روح‌الله در ابتدا اصلاً فردی نبود که هیچ مشکلی نداشته باشد. در حوزه انضباطی مشکل داشت، سفرش خراب شده بود، اما دوباره برگشت و شروع کرد. روزهای اول برایش سخت بود، نوشتن سی‌دی‌ها سخت بود، اما همان‌ها را یکی یکی انجام داد تا به مرحله‌ای رسید که امروز در آن قرار دارد. صادقانه بگویم، حتی من هم فکر نمی‌کردم (در جایگاهی نیستم که برای کسی قضاوت کنم) اما او جزو کسانی بود که همیشه از موفقیتش تعجب می‌کردم و خبر خوبش مرا سورپرایز می‌کرد. یکی‌یکی رسید به این‌جا و رشد کرد. روح الله اولین نفر در لژیون من بود که دنور شد و بعد از پهلوانی همسفرش الان هم اجازه پهلوانی را از آقای مهندس برای خودش گرفته است. در انتها این تولد را به خودش و خانواده محترم‌شان تبریک می‌گویم و آرزوی موفقیت و سلامتي برای‌شان دارم.

اعلام سفر مسافر روح الله:
آنتی‌ایکس مصرفی؛ شیره، تریاک، قرص.
مدت سفر؛ ۱۰ماه و ۱۶ روز.
رهایی؛ 6 سال.
نام راهنما؛ آقا اشکان کیوانی.
رشته ورزشی؛ والیبال.

آرزوی مسافر روح‌الله:
آرزو می‌کنم در تمام مراحل و حلقه‌های زندگی خدمتگزار کنگره باشم و نشان کنگره۶۰ روی سینه‌ام باشد.

آرزوی همسفر فاطمه:
آرزو می‌کنم کنگره۶۰ جهانی شود و تمام کسانی که خارج از کنگره هستند اذن ورودشان صادر شود.

سخنان مسافر روح الله:
سلام دوستان روح الله هستم یک مسافر.
سپاسگزار خداوند هستم که اجازه داد بار دیگر در کنگره حضور داشته باشم. از آقای مهندس و خانواده‌ی محترمشان، همچنین اساتید گرامی، راهنمای عزیزم و تمام کسانی که در مسیر سفر به من کمک کردند، صمیمانه تشکر می‌کنم. بودن در این جایگاه را مدیون لطف و حمایت این عزیزان هستم.
قبل از آشنایی با کنگره، دو نوع آنتی‌ایکس مصرف می‌کردم و برای ترک به کلینیک مراجعه کرده بودم، اما پس از مدت کوتاهی با چهار آنتی‌ایکس به مصرفم ادامه دادم. تا این‌که خداوند مسیر کنگره را برایم گشود و توانستم سفری خوب و سرشار از تجربه را به پایان برسانم.
آقای مهندس در سی‌دی «رَب» می‌فرمایند: کنگره مانند ناو بزرگی است که انسان‌های زیادی بر روی آن هستند و تلاش می‌کنند مشکلات خود را حل کنند؛ سکان این ناو در دست انسان‌های صالح است. من نیز با دریافت الهاماتی از جانب خداوند، توانستم یکی‌یکی مشکلاتم را حل کنم. اما با این‌که در سفر دوم خدمتگزار بودم، احساس می‌کردم انرژی لازم را دریافت نمی‌کنم.
آقای مهندس می‌فرمایند: سفر اول مانند نوشیدن یک لیوان آب است، اما ماندن و انجام سفر دوم است که اهمیت واقعی دارد. همچنین استاد امین در سی‌دی «بخشش» می‌فرمایند: سه ضلع علم، نیروی انسانی و منابع مالی باید با هم رشد کنند تا کنگره پیشرفت نماید، و این همان انجام عمل عظیم است.
بنابراین من نیز با عمل به بخشش و تقویت ضلع مالی، حضور و قدرت خداوند را در زندگی‌ام بیشتر احساس کردم و افتخار می‌کنم که عضوی کوچک از لژیون سردار هستم. امیدوارم بتوانیم آقای مهندس و کنگره را عمیق‌تر درک کنیم و سربازان خوبی برای خدمت در کنگره باشیم تا نیروی لازم برای ادامه‌ی مسیر را دریافت نماییم.

سخنان راهنما، همسفر زهرا:
سلام دوستان، زهرا هستم، یک همسفر.
آنان که دل‌سپرده قدرت مطلق می‌شوند، در مسیر ارتقا گام برمی‌دارند.
در مورد دستور جلسه اول باید بگویم؛ D.S.T یعنی تفکر، یعنی موجودیت، یعنی انسانیت، یعنی مسئولیت، یعنی فرماندهی حقیقت؛ یعنی حرکت، جاری شدن همچون رود خروشان، رسیدن به زندگی، آغاز نو و دستیابی به عشق. D.S.T پدیده‌ای بود که به O.T اعتبار بخشید؛ راهی برای درمان بسیاری از بیماری‌ها.
و در مورد دستور جلسه دوم؛
با تمام وجود تبریک می‌گویم به مسافر عزیز، روح‌الله، و راهنمای گرانقدر، آقا اشکان. همچنین تبریک ویژه‌ای دارم برای خانم فاطمه، بابت قبولی ایشان در بخش راهنمای تازه‌واردین و کسب جایگاه ارزشمند پهلوانی. گرچه خانم فاطمه کمی دیر و آهسته آغاز کردند، اما حرکتشان پرتوان و مؤثر بود. در پایان امیدوارم همه کسانی که خواسته‌ای قوی دارند و می‌خواهند زیر چتر رحمت کنگره قرار بگیرند، در این مسیر نورانی بیش از پیش موفق و سربلند باشند.

سخنان همسفر فاطمه:
سلام‌ دوستان من فاطمه هستم یک‌ همسفر.
من، فاطمه، به نمایندگی از یک همسفر که مسیر رهایی را طی می‌کند، عمیقاً شکرگزارم که این فرصت و استعداد را داشتم تا در این مکان و زمان حضور داشته باشم، نفس بکشم و ازحس زیبای جمع شما بهره‌مند شوم.
سپاس بی‌کرانم را تقدیم به خانواده بزرگ دژاکام می‌کنم؛ چرا که اگر بخشش و ایثار این بزرگان نبود، قطعاً امروز من و مسافرم این‌جا حضور نداشتیم. همچنین، از راهنمای مسافرم آقا اشکان بسیار سپاسگزارم، از راهنمای عزیزم، خانم اعظم و خانم زهرا که فعلاً در خدمتشان هستم، تشکر می‌کنم. از خانواده همسرم و پدر و مادر مهربانم نیز قدردانی می‌کنم؛ مساعدت و یاری آن‌ها بود که سفر ما با این فراغ بال ممکن شد. از فرزندانم و تمامی خدمتگزارانی که از صمیم قلب تا به امروز با خدمت خود ما را یاری کرده‌اند تا به “حال خوش” برسیم، سپاسگزارم.
اما بیشترین قدردانی را از همسفرم دارم. مدت‌ها فکر کردم پیام تولد او چه باید باشد؛ آیا از سی‌دی‌ها بگویم یا از مواردی دیگر؟ اما به این نتیجه رسیدم که حق مطلب تنها در جمع و در حضور شما ادا می‌شود. من باید در جمع از ایشان تشکر می‌کردم.
سفر در کنگره سه دسته همراه دارد:
۱. همسفرانی که تا انتها با مسافرشان می‌مانند و سختی و خوشی‌ها را با هم طی می‌کنند.
۲. کسانی که در نیمه راه رها می‌کنند یا برمی‌گردند. این دسته قابل احترام‌اند زیرا با ایستادگی خود، زخمی را که می‌توانستند التیام دهند، بر جای نمی‌گذارند و به حال خوش دست می‌یابند.
۳. دسته‌ای که در ابتدا وزنه سنگینی بر پای مسافر هستند؛ من در این دسته بودم. من نه تنها مانع پرواز همسفرم می‌شدم، بلکه دو وزنه سنگین به پاهایش بسته بودم. اما او مقاومت کرد، سختی‌ها را پشت سر گذاشت و با هر تلاشی، ما را با خود کشید. اغراق نیست اگر بگویم نیمی از شما اگر جای او بودید، مسیر را رها می‌کردید؛ اما او اجازه داد من هم طعم آن حال خوشی را که او در کنگره نصیبش شده بود، بچشم.
پیام من به آن دسته از مسافرانی که خودشان به کنگره می‌آیند اما همسفرشان در مسیر نیست، این است: اگر تاریکی را با مادرت، همسرت یا فرزندت تجربه کرده‌ای، وقتی به کنگره آمدی و حال خوش پیدا کردی، بی‌انصافی است که این حال خوش فقط برای خودت بماند. حال پرواز را، هرچند سخت، برای عزیزانت نیز به دست آور. کنگره برای من به سادگی رقم نخورد؛ آخرین حربه مسافرم برای حرکت من، «لژیون سردار» بود. وقتی من دنور شدم، او بود که مرا دنور کرد. این‌گونه بود که حرکت من آغاز شد و کم‌کم عاشق این نگاه شدم.می‌خواستم بگویم که از او واقعاً ممنونم که حال خوش را نصیب من کرد، و از همه شما عزیزان که زینت‌بخش جشن ما بودید، سپاسگزارم.
سلام دوستان امیرحسین هستم یک‌همسفر.
تشکر می‌کنم از آقای مهندس راهنمای پدر و مادرم که به واسطه این عزیزان والدین من به حال خوش رسیدند و باعث تغییر عظیمی در زندگی ما شده‌اند.

تایپ: مسافر محمد لژیون نهم، مسافر مهدی لژیون هشتم و مسافر محمود لژیون بیست و یکم
عکس: مسافر سعید لژیون چهاردهم
تنظیم و ارسال: مسافر حجت لژیون شانزدهم

نمایندگی خواجو

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .