مشارکت همسفران لژیون چهاردهم در برداشت از سیدی «عشق»:
همسفر آمنه:
در سیدی عشق درباره عشق و محبت اینگونه گفته شده است که اگر عشق و محبت نباشد، زندگی معنا ندارد. مانند وادی چهاردهم که میگوید: آنچه باور است محبت است، آنچه نیست ظروف تهی است؛ پس عشق و محبت پایه و اساس همه زندگیها است. اکثر قدمهایی که در مسیر سیروسلوک برداشته میشود، نهایتاً به توحید و یگانگی و رسیدن به خداوند منجر میشود. در ژرفای محبت غوطهور بودن، یعنی رسیدن به حق، اگر در دریای محبت و عشق غوطهور باشیم؛ یعنی توحید، یگانگی و خداشناسی. خداشناسی به معنای این نیست که انسانها را بهخاطر کوچکترین خطا و توهین بسوزانیم، این کار شیطانپرستی است. خداشناسی، یعنی غوطهور شدن در ژرفای محبت، توحید و رسیدن به حق. این چیزی است که ما باید به آن دست پیدا کنیم. عشق و محبت به ظاهر زیبا یا آرایش کردن نیست. درست شدن انسان تنها یک سایه است که هزاران کار ریز و درشت در پشت آن وجود دارد. جاذبه و حس مهم هستند؛ اما در عشق و محبت، تصفیه و پالایش اهمیت بیشتری دارد؛ اگر کسی بخواهد آقایی و سروری کند یا دستور دهد، درست نیست؛ باید ابتدا تصفیه و پالایش شود تا بتواند وارد مرحله عشق و محبت شود؛ اگر میخواهیم همه ما را دوست داشته باشند؛ باید حس و جاذبهمان درست شود. بعضی افراد در ظاهر چیزی نشان میدهند؛ اما در باطن چیز دیگری دارند. برای رسیدن به عشق و محبت، چه خاص و چه عام فرقی نمیکند، همه باید ابتدا به تصفیه و پالایش برسند و حس و جاذبه خود را درست کنند.

همسفر سمیه:
در سیدی عشق گفته میشود که بیشترین واژهای که در هستی مورد استفاده قرار میگیرد، کلمه عشق است. بسیاری از فیلمها، داستانها و آثار هنری بر پایه عشق ساخته شدهاند، از رومئو و ژولیت گرفته تا شیرین و فرهاد. نویسندگان بزرگ و حتی عارفان نامدار نیز درباره عشق بسیار سخن گفتهاند. بهراستی یکی از بیشترین موضوعاتی که ذهن انسان را به خود مشغول کرده، عشق و محبت است؛ اگر انسان صاحب معرفت باشد، عشق و محبت او در جهت خیر بهکار میرود؛ اما اگر معرفت در مسیر شر قرار گیرد، به معرفتی نادرست و مخرب تبدیل میشود. در حقیقت، معرفت همان دانایی است. عشق را میتوان به انسانی تشبیه کرد که در سرمای سخت گرفتار شده و ناگهان به منبعی گرم و نجاتبخش دست مییابد. همانطور که گرما جان او را از یخزدگی نجات میدهد، عشق نیز جان انسان را زنده میکند یا مانند فردی در گرمای سوزان که تشنه است و ناگهان به چشمهای خنک و گوارا میرسد، این خود زیبایی عشق را نشان میدهد. عشق بر سه پایه استوار است: سایه، حس و جاذبه. وقتی میگوییم: سایه، یعنی باید چیزی وجود داشته باشد تا بتوان عاشقش شد، چه در صورت پنهان و چه در صورت آشکار. ما نمیدانیم خدا دقیقاً کیست یا چیست؛ اما قدرت و صفات او را در آفریدههایش مشاهده میکنیم؛ پس عشق نیز همانگونه است که وجود دارد، هرچند همیشه قابل درک کامل نیست. هر چیزیکه در هستی وجود دارد، دو خاصیت دارد: گیرندگی و فرستندگی، یعنی هر آنچه در درونت وجود دارد، به بیرون منتقل میکنی و همان را نیز دریافت خواهی کرد؛ اگر درون انسان پر از نفرت، کینه، حسادت، رنج، بدخواهی یا سخنچینی باشد، این صفات عشق را خفه میکنند. چنین انسانی همواره گله دارد که چرا کسی او را دوست ندارد؟ اما واقعیت این است که جاذبه او منفی است و در نتیجه، تنها انرژیهای منفی را بهسوی خود میکشد. در مقابل، فردی که راستگو، خیرخواه و صبور است که به محبت توصیه میکند و قدر زحمات دیگران را میداند و انرژی مثبت و عشق را جذب میکند. او زیباییهای زندگی را میبیند و حس خوب را به دیگران منتقل میسازد. با این حال، لطافت عشق در این است که آن را بدون انتظار بازگشت ببخشیم. در مسیر عشق سه عنصر عاشق بودن، معشوق بودن و حس و جاذبه نقش سازنده و تعیینکننده دارند. عشق نوری است که انسان را از تاریکی رها میسازد و او را به سوی نیکی، آرامش و تعالی سوق میدهد.
رابط خبری: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر عفت (لژیون چهاردهم)
ویرایش: همسفر سمیه رهجوی راهنما همسفر زهره (لژیون هفتم) دبیر اول سایت
ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر فهیمه (لژیون ششم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی شهرری
- تعداد بازدید از این مطلب :
69