جلسه دهم از دوره پنجاه و چهارم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی البرز کرج، با استادی اِسیستانت مسافر بهروز، نگهبانی راهنمای محترم مسافر مهدی و دبیری مسافر مهرشاد، با دستور جلسه "DST، OT" در روز پنجشنبه هشتم آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.
سلام دوستان، بهروز هستم یک مسافر. خدا را شکر میکنم که بار دیگر فرصت پیدا کردم در این جایگاه حضور داشته باشم و آموزش بگیرم.
ابر و باد و مه و خورشید و فلک، با کمک خداوند و یاری همسفران و جن و انسانها و نفوس، دستبهدست هم دادند تا من امروز بر این صندلی بنشینم، صندلیای که نشانه رهایی است. آیا اینهمه نیروها، اینهمه یاری، فقط برای این است که مواد مصرف نکنم؟ یا برای آن است که به درون خود سفر کنم، به شناخت و تعادل برسم .
راهنمای من برای سفر سیگار با من گفتگو میکند، گاهی چانه میزند تا قدمی بردارم. در دل میپرسم مگر نه اینکه همه اینها برای رشد من است؟ برای اینکه از بند اعتیاد رها شوم و از عزای نفس بیرون بیایم؟ من که صاحب این عزا نبودم، اما روزی لباسی سیاه به نام اعتیاد بر تنم کردند.
مشکل اصلی من تریاک، هروئین یا شیشه نیست. مشکل در ناآگاهی است، در ندانستن اینکه با خشم و شهوت و ترسهایم چگونه رفتار کنم. اگر مواد مخدر نباشند آیا من میدانم با خودم چه کنم؟ آیا میتوانم عشق را در زندگیام تجربه کنم؟ آیا میتوانم خودم را دوباره پیدا کنم؟
سالهاست در این مسیرم، یک سال، دو سال، پنج سال، ده سال، حتی پانزده سال. اما آیا فقط گذر زمان کافی است؟ آیا این حضور و سفرها نباید به نتیجهای برسد؟ نتیجة واقعی سفر، شناخت خویش است و رسیدن به آرامش و ایمان.
اکنون که اینجا با شما سخن میگویم، وسیلة ارتباط ما کلام است. کلام من، چهرة درون من است، نشان میدهد آیا پشتش تفکر و عمل هست یا نه. من روزی ظاهر آراستهای داشتم، لباسهای مارکدار میپوشیدم، اما امروز میدانم اگر کلامم تهی باشد ظاهر هیچ معنایی ندارد.
من زادة متد DST و داروی OT هستم، اما باید بپرسم دوازده سال حضورم در اینجا برای چیست؟ چرا هنوز میآیم؟ چرا هنوز در کنگرهام؟ زیرا فهمیدهام پایان مصرف، آغاز رشد است. پایان درمان، شروع تکامل است.
راهنماها با عشق خدمت میکنند بدون منت، بانظم، با حضور دائمی، راهنماها هفتهای ۴ الی ۵ روز در کنگره هستند، غذا ندارند عروسی و خوشی را کنار گذاشتهاند تا ما را هدایت کنند. واقعاً من چه کردهام؟ اگر قدر این فرصت را ندانم همان میشود که مهندس گفتند، برمیگردیم به همان نقطة آغاز یا همان وعدة اول در کنگره ۶۰. مهندس دژاکام همیشه میفرمایند همه چیز بر پایة محبت است مسئله اصلی محبت و اندازة محبت است. اگر محبت نداشته باشم اگر عشقم اندک باشد به تعادل نمیرسیم. بسیاری از ما در روز با حسرت زندگی میکنیم. روزی که نه کسی را در آغوش گرفتهایم نه ازتهدل گفتهایم عزیزم. سالهاست دلمان برای عشق تنگ شده است.
اما صندلی کنگره، صندلی خوشبختی و صندلی آگاهی است صندلیای که به من یاد داد چگونه خودم را دوست داشته باشم و با دیگران مهربان باشم. روش DST کاری کرد که نه من مواد را بخواهم، نه مواد مرا.
اکنون میدانم هدفم فقط رهایی جسم نیست؛ بلکه رهایی جان است. رهایی از نفرت از حسادت از بیمحبتی. همین است که مهندس میفرماید محبت، ساختار هر درمان و هر تغییری است.
ما در نمایندگیها دایرههایی داریم دایره مواد، دایره سیگار، دایره همسفران، دایره تغذیه، دایره کمک راهنمایان. هرکدام از این دایرهها هدفی دارند، رهایی. هر دایره، در حقیقت مظهری از عشق و خدمت است.
در کنگره، رهایی جسم آغازسفر است، اما رهایی روح، مقصد نهایی است. اگر من امروز میگویم در سفر دومم هستم باید بدانم سفر دوم؛ یعنی سفر عشق سفر بخشش سفرایمان.
و اگر از من بپرسند چرا هنوز میآیی میگویم؛ چون هنوز در مسیر رهاییام هنوز یاد میگیرم چگونه محبت کنم چگونه ببخشم چگونه ایمان بیاورم. چون هنوز در راه شناخت خویش قدم میزنم، و این راه پایان ندارد.
از اینکه به سخنان من توجه کردید از همه شما سپاسگزارم.
.jpg)
.jpg)
تایپ متن: مسافر علی لژیون۱۶ مسافر احمد لژیون4
عکس: مسافر علی لژیون16
بارگزاری: مسافر علی لژیون۱۶
- تعداد بازدید از این مطلب :
176