برداشت من از سیدی «رَبّ ۲» این است که استاد در ادامه بحث روح و نفس، به ما نشان میدهند که انسان موجودی دوبُعدی نیست، بلکه چندبُعدی است؛ یعنی فقط از جسم و فکر تشکیل نشده است، بلکه در درونش نیروهایی وجود دارد که اگر آنها را بشناسد، میتواند به آرامش و درک واقعی برسد. در این سیدی توضیح داده میشود که روح در قرآن همیشه با احترام یاد شده و هرگز به عنوان نیروی منفی از آن نام برده نشده است. روح، بخش الهی وجود ما است، همان بخشی که خداوند از روح خود در انسان دمیده است، امّا نفس، آن بخش از انسان است که در مسیر تربیت و تکامل قرار دارد و باید آموخته شود تا به مرحله کمال برسد.
روح مثل نور است که از عالم بالا به ما تابیده شده و همیشه پاک و الهی باقی میماند، ولی نفس گاهی آلوده میشود، چون درگیر خواستهها، ترسها و جهل انسان است. در مسیر زندگی، جنگی دائمی بین این دو نیرو وجود دارد. یکی ما را به سمت بالا میکشد، به سمت حقیقت و آرامش؛ دیگری به سمت پایین میکشد، به سمت خواستههای نفسانی و رنج. استاد اشاره میکنند که اگر انسان درک درستی از روح و نفس نداشته باشد، در مسیر درمان و رشد، دائماً به بُنبَست میخورد.
چون نمیداند منبع واقعی نیرو در کجا است. بسیاری از بیماریهای روانی، اضطرابها و بیقراریهای انسان از همین ناآگاهی نسبت به درون خود است. مثال زیبایی که استاد میزنند در مورد قلب است. میفرمایند؛ قلب به ظاهر به صورت خودکار کار میکند، ولی اگر خون به آن نرسد، از کار میافتد؛ یعنی کار خودش را دارد اما وابسته به تغذیه و فرمان هم هست. نفس و روح هم همین طور هستند؛ هر دو مستقل هستند ولی از هم تأثیر میپذیرند. روح فرماندهنده اصلی است، امّا اگر نفس آلوده باشد، فرمان روح شنیده نمیشود، در واقع ما باید آنقدر تزکیه و پالایش کنیم تا صدای روح در درون واضح شود، آن وقت تصمیمهای ما، گفتار و کردار ما از جای درست هدایت میشود، نه از ترس و جهل.
در ادامه استاد میفرمایند؛ که انسان در مسیر رشد با موانع زیادی روبهرو میشود. نیروهای منفی در قالب افکار، پیشنهادها، ترسها و وسوسهها وارد میشوند تا نگذارند روح به مرحلهی بالاتر برسد، درست مثل پلیسی که سر راه قاچاقچی را میگیرد، نیروهای منفی هم مانع عبور انسان از مرحله تاریکی به روشنایی میشوند. امّا انسان اگر بداند که این نیروهای منفی فقط برای آزمون او هستند، میتواند از آنها عبور کند، هر وسوسه، هر ترس و هر لغزش در واقع فرصتی برای رشد و شناخت خود انسان است.
در بخش دیگری استاد به ارزش روح اشاره میکنند و میفرمایند؛ که روح را نمیتوان با هیچ چیز سنجید؛ نه با علم، نه با ثروت و نه با قدرت، روح از عالم بالا است و فقط با عشق، ایمان و معرفت رشد میکند. انسان تا زمانی که روح خود را نشناسد، خودش را هم نمیشناسد و کسی که خودش را نمیشناسد، نمیتواند دیگران را، خدا یا حتّی مسیر درست زندگی را بشناسد.
در این سیدی نکته مهمی مطرح میشود: هدف ما در زندگی این نیست که عارف یا فیلسوف شویم، بلکه میخواهیم به شناخت برسیم؛ یعنی بدانیم در درون ما چه میگذرد، نیروهای مثبت و منفی چگونه عمل میکنند و ما چطور میتوانیم آنها را در مسیر درست بهکار بگیریم. انسانی که روح خود را بشناسد، میفهمد که هیچچیز در جهان بیهدف نیست و هر اتّفاقی حامل پیامی برای رشد انسان است، حتّی رنجها، شکستها و سختیها، درسی از جانب هستی هستند تا ما را به اصل خود برگردانند.
استاد در پایان میفرمایند؛ وقتی انسان بتواند درون خود را آرام کند، آرامش بیرون هم خودبهخود پدید میآید؛ چون سرچشمه همه ناآرامیها در درون ما میباشد، اگر آنجا را درست کنیم، بیرون هم درست میشود. روح مانند نوری است که همیشه در درون ما روشن است، اما نفس مانند پردهای است که جلوی آن را گرفته است، اگر پرده را کنار بزنیم، آن نور دوباره خواهد درخشید، و آن لحظه، لحظه تولّد دوباره انسان است؛ همان جایی که میفهمیم آرامش واقعی از درون میجوشد، نه از بیرون.
این سیدی به من آموخت که هرچقدر هم در مسیر دانایی پیش برویم، تا زمانی که روح خود را نشناسیم، هنوز در ابتدای راه هستیم. شناخت روح یعنی شناخت اصل خویشتن، یعنی رسیدن به نقطهای که دیگر نه در ترس، نه در خشم، نه در حسرت بمانیم. در پایان برداشت من این است که روح، صدای خدا در درون ما است و نفس، میدان آزمایش ما میباشد.
هر لحظه که در مورد مسئلهای تصمیمی میگیریم، در واقع داریم انتخاب میکنیم که به صدای نور گوش دهیم یا به صدای تاریکی. اگر بتوانیم در طول سفر، آرامآرام صدای روح را بشنویم و به آن عمل کنیم، همان لحظه وارد وادی آرامش میشویم، آنوقت است که معنا و مفهوم واقعی «حال خوش» را لمس خواهیم کرد.
منبع: سایت کنگره۶۰
نویسنده: مرزبان همسفر زینب
ویرایش و ارسال: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر معصومه(لژیون دوم)نگهبان سایت
همسفران نمایندگی بردسکن
- تعداد بازدید از این مطلب :
21