English Version
This Site Is Available In English

متد DST تنها راه درمان

متد DST تنها راه درمان

جلسه سوم از دوره سی و نهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی صالحی به استادی راهنما همسفر شمسی، نگهبانی همسفر زهرا و دبیری همسفر زری با دستور جلسه "DST و OT" روز سه‌شنبه ۶ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷:۰۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

من و مسافرم خیلی مسیرهای فراوانی را امتحان کردیم؛ اما در مسئله درمان اعتیاد موفق نبودیم. بارها روش‌های خیلی کوتاه و سریع را طی می‌کردیم؛ اما در ادامه دوام نمی‌آوردیم و دوباره مسافرم شروع به مصرف می‌کرد. من به‌عنوان یک همسفر که کنار مسافرم زندگی می‌کردم هیچ شناختی در مورد اعتیاد نداشتم و همیشه با خود می‌گفتم که بهترین راه، ترک سریع است. من نمی‌دانستم که مسافرم جسم، روان و جهان‌بینی‌اش از تعادل خارج شده است. بیشتر افرادی که وارد کنگره۶۰ می‌شوند مسیرهای زیادی را رفتند تا این مکان را پیدا کردند. اگر فردی بدون امتحان کردن راه‌های مختلف و همان ابتدا وارد کنگره۶۰ شده باشد باید بگویم خوشا به حالش که خیلی سریع این مسیر درست برایش نمایان شده است.

در سال ۷۹ مسافرم ۱۸ روز رهایی داشت با هم به بهزیستی رفتیم تا ببینیم آیا مواد مخدر از جسم ایشان خارج شده است یا نه؟ در همان سال‌ها سریال مسافر را می‌دیدم و اوایل اصلا این سریال را باور نداشتم؛ اما بعدا متوجه شدم که این سریال براساس واقعیت ساخته شده است. در بهزیستی مسافرم با عزیزی  آشنا شد که ایشان کتاب ۶۰ درجه را به ما معرفی کرد و این اتفاق باعث شد که ما وارد کنگره۶۰ شویم. آن زمان همسفران اجازه نداشتند که در کنگره حضور داشته باشد. تا آرام آرام بعد از یک سال آقای مهندس اجازه دادند در خیابان انقلاب کوچه مهدی‌زاده کلاس کوچکی برای ما برقرار گردد. خوب بود؛ اما مانند الان همه چیز به روز نبود تا بتوانیم سی‌دی بنویسیم یا گوش کنیم. با ۱۸ روز رهایی که برای ما خیلی با ارزش بود، شکر خدا وارد کنگره شدیم. ترس در دلم بود که نکند باید درمان تدریجی را شروع کنم؛ زیرا شخصی که در بهزیستی بود گفت: اگر خواستار درمان هستید باید از نو شروع کنید.

آقای مهندس در ابتدا مشکلات زیادی را داشتند، این‌طور نبود که همه بتوانند به این آسانی سفرشان را شروع کنند؛ زیرا هنوز همه چیز مثل اکنون شناخته شده نبود. افرادی که به روش سقوط آزاد ترک کرده بودند هم بین ما بودند. برای مثال جلسه‌ای به فرض ۱۵ تا ۲۰ نفر مسافر داشت، ۸ تا ۱۰ نفر سقوط آزادی بودند. مسافر من هم جزء همین افراد بود. شش ماه از این جریان گذشته بود که ایشان راهنما شدند. خیلی از عزیزان دیگر هم راهنما شدند و یکسری را به اسلامشهر و رباط کریم فرستادند تا خدمت کنند. بعد از مدتی آقای مهندس متوجه شدند، افرادی که به اسلام‌شهر و رباط کریم رفته بودند، همه مسیر را اشتباه می‌روند؛ زیرا هنوز به تعادل نرسیده بودند. یکسری اشخاص در برابر راهنمایی دیگران متادون یا پول طلب می‌کردند. زمانی‌که این مسائل به گوش آقای مهندس رسید، فرمودند: یک فرد سقوط آزادی هنوز به تعادل نرسیده است.

خلاصه ۶ سال و سه ماه از این ماجرا گذشت. آقای مهندس در جلساتی که جهان‌بینی آموزش می‌دادند سقوط آزادی‌ها را می‌کوبیدند. تا این‌که مسافرم بعد از ۶ سال ۳ ماه ۸ روز رهایی گفت: من می‌خواهم پیش آقای مهندس بروم. همه می‌توانستند روزهای دوشنبه حضوری با ایشان صحبت کنند. زمانی‌که آکادمی رسیدیم همسرم گفت: می‌دانی برای چی آمدیم؟ گفتم آمدیم که آقای مهندس را ببینیم. گفت آمدم که بگویم شما وقتی چهارشنبه‌ها سقوط آزادی‌ها را می‌کوبید من حالم بد می‌شود و بهم می‌ریزم. به مسافرم گفتم باشد برو؛ اما پیش خودم گفتم آقای مهندس حرفی به شما نمی‌زند.

خلاصه رفتیم و آقای مهندس برخورد خوبی با ما داشتند همسرم همین صحبت‌ها را گفت که شما چهارشنبه‌ها سقوط آزادی‌ها را می‌کوبید من بهم می‌ریزم. گفتند: می‌ریزی که بریز! مسافرم گفت: من سال‌ها است که خدمت می‌کنم تا حالا کاری به ضرر کنگره انجام ندادم. آقای مهندس گفت: می‌دانم. من گفتم آقای مهندس همسرم؛ حتی یک قرص نخوردند؛ حتی یک قرص خواب‌آور هم مصرف نکردند، لب به الکل نزدند باز هم ایشان گفتند: می‌دانم. ما هر چه می‌گفتیم آقای مهندس می‌گفتند که می‌دانم تا آخر سر آقای مهندس گفتند: خوب حالا می‌گویی چیکار کنم؟ مسافرم گفت: هر چی شما می‌گویید شما می‌خواهید که من سفر کنم؟ آقای مهندس پرسیدند چقدر پاکی یا رهایی دارید؟ ما گفتیم ۶ سال ۳ ماه ۸ روز و بعد آقای خدامی و آقای سلامی را صدا کردند از آقای خدامی پرسیدند که علی حجازی چیکار کند؟ ایشان گفتند سفر را شروع کند. از آقای سلامی هم پرسیدند و گفتند من نمی‌دانم. آقای مهندس گفت تو چرا رنگت پریده من آقای حجازی را گفتم که چیکار کند؛ چون آقای سلامی هم سقوط آزاد بودند.

خلاصه آقای مهندس گفتند که سفر را شروع کنید؛ چون هنوز جهان‌بینی‌ات عالی نشده و به تعادل نرسیدی لژیونت را تحویل بده و برو. مسافر من قبول کرد؛ اما پشیمان شد ۲ روز به ما وقت داده بودند. روز چهارشنبه آقای مهندس گفتند برای چی نمی‌خواهی سفر کنی علی دست تو شکسته باید دکتری حاذق این دست را مجدد بشکند تا خوب جوش بخورد و دیگر خوب خوب شود؛ اگر این کار را انجام ندهی بعد از فوتت وقتی به این دنیا برمی‌گردی ممکن است که باز به سمت اعتیاد بروی. این‌ صحبت آقای مهندس تن من را لرزاند سریع گفتم نه آقای مهندس ما سفر می‌کنیم. ایشان گفتند جمعه پارک بیایید. جمعه رضایت خود را اعلام کردیم و ایشان گفتند آفرین بهترین کار را می‌کنید. آن موقع OT نبود فقط تریاک بود ابتدا آقای ترابخانی را به عنوان راهنما انتخاب کردند، از انقلاب به آکادمی آمدند و سفر را شروع کردند.

همان ابتدا به آقای مهندس گفت به شرطی سفر می‌کنم که اگر فرقی بین سقوط آزاد و تدریجی نبود و خواستم گل رهایی را بگیرم و بیام آن بالا می‌گویم که هیچ فرقی بین سقوط آزاد و تدریجی نیست‌. بهم دست دادن که این حرف زده شود. این ۱۱ ماه گذشت و ما روزی که خواستیم رهایی بگیریم، رفتیم بالا و صحبت کردیم که در این مدتی‌که ایشان تدریجی درمان شدن و سفرشان خوب بوده، راهنما داشتن، جهان‌بینی آموزش گرفتن، خوب سفر کردن و توانستن در طی همان ۱۱ ماه به تعادل برسند. آنجا بود که به همه اعلام کرد که خیلی بین سقوط آزاد و تدریجی فرق است. از آقای مهندس تشکر می‌کنم؛ اگر ایشان صحبتی را بیان می‌کنند چیزی پشتش است و می‌دانند. حالا آقای مهندس و بعضی از دیده‌بانان گفتن که ما می‌خواستیم یکی‌یکی این را تجربه کنیم که آقای حجازی پا جلو گذاشتند و سفر کردند. شما عزیزان بهترین جا را پیدا کردید با OT به روش DST ما این راه را جلو رفتیم و دیدم که چه راه خوبی است.

مرزبانان کشیک: همسفر مریم و مسافر
تایپیست: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر اکرم (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر اکرم رهجوی راهنما همسفر عذری (لژیون دهم)
ویرایش و ارسال: راهنمای تازه‌واردین همسفر سارا دبیر سایت
همسفران نمایندگی صالحی

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .