دوازدهمین جلسه از دوره ششم جلسات آموزشی سردار نمایندگی ارتش با استادی پهلوان همسفر مونا، نگهبانی همسفر زهرا، دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «DSTوOT» در روز دوشنبه مورخ 5 آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۱۵ آغاز به کار کرد.

سخنان استاد:
از روزی که وارد کنگره ۶۰ شدم، با حالی پریشان، ذهنی آشفته و پر از مشکلات و بحرانهای زندگی بودم؛ بدون اینکه بدانم چه کاری قرار است برایم انجام شود. از همان ابتدا، روش DST روی ما اجرا میشود؛ وارد میشویم در حالیکه پر از شتاب، بیقراری، ترس و ناامنی هستیم. اولین چیزی که مرزبانان به ما میگویند این است که: در جلسه بنشین!
خوب یادم هست وقتی به من گفتند بنشین، حتی نمیتوانستم آرام بگیرم. فقط منتظر بودم کسی حرفهایم را گوش کند، تأییدم کند و بگوید: «خیلی ناراحتی، ما مثل تو کسی را ندیده بودیم!» اما کمکم یاد گرفتم آرامش داشته باشم، وارد آموزشها شوم و صبور باشم تا کمکم متوجه بشوم چه میگذرد.
آن حافظهای که سالها در سختیها از دست داده بودم، دوباره زنده شد. فهمیدم توانش را دارم. دوباره دست بالا گرفتم، با ترس و لرز صحبت کردم و یادم آمد من چه کسی بودم. تمام اینها، نتیجهی روش DST بود؛ که از روز اول مرا آرامآرام وارد بازی زندگی کرد تا پلهپله به مقصدهای بزرگ برسم.
روش DST به من یاد داد که برای هر تغییری، باید زمان و داروی مناسب وجود داشته باشد. حتی در ترک ضدارزشها، باید پلهپله پیش رفت. حالا OT چیست؟ در کنگره ۶۰، OT همان شربت تریاک است؛ مایعی تلخ که در طول تاریخ، بشر را با مصیبتهای بسیاری روبهرو کرده است. اما وقتی این دارو با روش DST ترکیب میشود، تبدیل به داروی نجاتبخش من میشود.
برای من OT مثل پول است؛ چیزی که اگر درست استفاده نشود، بهجای انرژی، از انسان انرژی میگیرد. اما در کنگره ۶۰ یاد گرفتم که همین دارو، همین آموزشها و همین نظم، میتوانند درمان زخمهای جسمی، روحی و روانی من و خانوادهام باشند.
ذرهذره با چیزهای کوچک انرژی گرفتم و حرکت بعدی را انجام دادم، تا جایی که در گذر زمان، با استفاده از OT و روش DST توانستم به مقصدهای بزرگی برسم؛ مقصدهایی که پیش از ورود به کنگره ۶۰ برایم دستنیافتنی بودند.
در وادی پنجم یاد گرفتم «قناعت» یعنی چه؛ یاد گرفتم چطور با درآمد کم، درست بهرهبرداری کنم و لذت ببرم. بعد از آن، با سبد پول، آرامآرام بخشیدن را یاد گرفتم. اول سخت بود، شک داشتم، اما با هر بار انداختن حتی یک اسکناس کوچک در سبد، یقینم بیشتر شد. وقتی گاهی از روی تردید پولی را نمیانداختم، بعداً در زندگی میدیدم که همان پول به شکلی از من دور میشود. فهمیدم جای خرج آن، درست همانجا در کنگره ۶۰ بود.
همهی اینها از آموزشهای روش DST میآید: هر چیز باید با آگاهی، در زمان، میزان و پلهی مناسب انجام شود تا تبدیل به شفای رنجها شود. حالا من همین اصول را در رفتار و کارهای روزمرهام هم به کار میبرم.
و اما لژیون سردار...
با نزدیک شدن به گلریزان، همیشه حال و هوای خاصی دارم. امسال وقتی زیاد به این حس فکر میکردم، یاد خاطرهای از ۱۸-۱۹ سالگیام افتادم؛ زمانی که به مکه سفر کرده بودم. وقتی از دور مسجدالحرام پیدا میشود، انسان شروع به لبیک گفتن میکند، و احساس میکند دستی از سوی خدا به سمتش دراز شده است.
ما در کنگره ۶۰ هم اگر بدانیم کجا قدم گذاشتهایم، یادمان میآید روزهایی را که درد، رنج و تنهایی امانمان را بریده بود. روزهایی که هیچکس نتوانست باری از دوش ما بردارد، و هیچ سرمایهای مشکل ما را حل نکرد. شبهایی را یادم میآید که از ته دل نجات میخواستم، صدای خرد شدن استخوانهایم را میشنیدم و فقط یک چیز مانده بود: من و خدای من.
همانجا بود که خدا خودش را به من نشان داد، دستم را گرفت و مرا وارد تونلی امن و پرنور کرد جایی که حالا، من و خانوادهام در امنیت و آرامش در آن قدم برمیداریم.
اینجا، در کنگره ۶۰، خداوند مرا صدا میزند. اگر در لحظه، با تمام وجودم لبیک بگویم و آنچه را باید انجام دهم، به انجام برسانم، دیگر لغزشی باقی نمیماند. و در پایان این امتحان بزرگ زندگی، وقتی چشمم به حقیقت خودم باز میشود، دیگر احساس شرمندگی نمیکنم. چون در لحظهی ترس، انتخاب درست کردم و از تاریکی عبور نمودم.
.jpeg)
.jpeg)
نویسنده: همسفر الهه رهجوی راهنما همسفر نسرین(لژیون یکم)
عکاس: همسفر غزل رهجوی راهنما همسفر نسرین(لژیون یکم)
ویرایش و ارسال: همسفر هنگامه رهجوی راهنما همسفر عطیه(لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی ارتش
- تعداد بازدید از این مطلب :
160