English Version
This Site Is Available In English

آنچه بخشیدم، در حقیقت هدیه‌ای به خودم بود

آنچه بخشیدم، در حقیقت هدیه‌ای به خودم بود

یازدهمین جلسه از دوره اول لژیون سردار، نمایندگی امیرکبیر، به استادی پهلوان محترم مسافر میثم، نگهبانی دنور محترم مسافر وحید، دبیری مسافر حسین و خزانه‌داری مسافر رضا با دستور جلسه «OT و DST» روز دوشنبه ۵ آبان ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، میثم هستم مسافر. خدا را شاکرم که در خدمت شما عزیزان هستم و از ایجنت محترم، نگهبان و دبیر سپاسگزارم بابت اینکه به بنده اجازه دادند تا در این جایگاه آموزش بگیرم.

در رابطه با دستور جلسه OT و DST، تجربه شخصی خودم را عرض می‌کنم؛ مصرف من بسیار زیاد بود و اصلاً باور به درمان و رسیدن به حال خوش نداشتم. هیچ‌وقت شربت OT نخورده بودم؛ شیره مصرف می‌کردم ولی هیچ‌گاه شربت نخورده بودم.

در سال ۱۳۹۹ وارد کنگره شدم. روز اول برایم خیلی سخت بود، زیرا تصور اینکه با مصرف روزی ۲۰ تا ۳۰ گرم تریاک و شیره بتوانم با شربت به درمان برسم را نداشتم. روز اول که شربت را خوردم، نشئه شدم و برایم جالب بود، ولی از بعدازظهر خماری شروع شد. روز سوم که سفر را شروع کردم، کم‌کم خماری من را رها کرد.

ما خانوادگی مصرف‌کننده بودیم و حتی برادرم هم وقتی شربت را خورد، متوجه شد که مسیر درمان در کنگره ۶۰ میسر است. شربت تنها با روش DST موجب درمان می‌شود. پدرم با ۸۰ سال سن و برادرانم، همه با روش DST رها شده‌اند.

پنج ماه از سفر اول من گذشته بود که با ماهیت و هدف بزرگ کنگره، یعنی نجات جان انسان‌ها، آشنا شدم و تصمیم گرفتم بعد از رهایی، در محل زندگی‌مان (حسن‌آباد فشافویه) یک نمایندگی تأسیس کنم. کم‌کم حس و حال من تغییر کرد، رها شدم و به کمک خداوند، پس از رهایی مشکلاتم حل شد. توانستم یک قواره زمین را به کنگره اهدا کنم.

زمانی که نیت داشتم زمین را به کنگره ۶۰ واگذار کنم، نیروهای منفی رهایم نمی‌کردند؛ اما به‌محض اینکه انتقال و جابه‌جایی زمین انجام شد، آسوده خاطر شدم و حس رهایی واقعی را تجربه کردم. پس از آن، دنور شدم.

برادرم پیش از من پهلوان شده بود و در جلسات سردار ساختمان حسام‌زاده شرکت می‌کرد. از او پرسیدم: «برای چه پهلوان شدی؟ بهتر بود همان ۵۰۰ میلیون را برای ساخت زمین خرج می‌کردی!» چون آگاهی نداشتم. او گفت: «یک جلسه در ساختمان حسام‌زاده شرکت کن، متوجه ساختار لژیون سردار می‌شوی و خودت هم اقدام خواهی کرد.»

جلسه اول که شرکت کردم، شنیدم فردی زمینی به ارزش یک میلیارد تومان اهدا کرده و برای خودش و همسفرش شال پهلوانی دریافت کرده است. با خود گفتم زمینی که اهدا کرده‌ام حدود سه میلیارد تومان ارزش دارد و من هم می‌توانم نشان پهلوانی بگیرم.

نکته جالب اینکه دقیقاً همان ایام، یکی از اعضای لژیون ما شال و قرآن دریافت کرده بود و به داخل شعبه آوردند. من معمولاً اهل عکس گرفتن نیستم، اما با یکی از دوستانِ راهنمای تازه‌واردین نیت کردیم و قرآن را باز کردیم. سوره بنی‌اسرائیل آمد. خندیدیم و گفتیم: «با توجه به این آیه، هر دو پهلوان خواهیم شد!»

در مورد پهلوانی خودم باید بگویم انرژی‌ای که از کسب اجازه پهلوانی دریافت کردم، حتی از زمانی که زمین را به کنگره اهدا کردم، بالاتر بود و امیدوارم همه عزیزان این حس خوب را تجربه کنند.

برداشت من از لژیون سردار این است که من بدهکار این لژیون هستم؛ بابت رهایی از مواد، سیگار و آموزش تغذیه سالم که گره‌های بزرگی در زندگی‌ام باز شد. من انسان فوق‌العاده زیاده‌خواهی بودم و همواره با دیگران در جنگ و جدال. همیشه دنبال اضافه کردن بودم، به هر قیمتی. اما زمانی که در لژیون «جونز» رها شدم، گویی بال پرواز به من داده شد و دیدگاهم نسبت به مادیات تغییر کرد.

اگر مبلغی اهدا کرده‌ام، بابت بدهی خودم است و هر سال، یک قسط از بدهی‌ام را به‌اندازه توان پرداخت می‌کنم.
خدا را شکر می‌کنم که بستر کنگره فراهم است تا من بتوانم این آموزش‌های ارزشمند را فرا بگیرم.

پیاده‌سازی: مسافر علیرضا، لژیون یکم

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .