English Version
This Site Is Available In English

گلریزان بخشی از پیمان ما برای نجات انسان‌هاست

گلریزان بخشی از پیمان ما برای نجات انسان‌هاست

انسان‌های هم‌فرکانس از فاصله‌های دور، حتی از انتهای افق‌های دور و نزدیک همدیگر را پیدا می‌کنند. انگار جایی نوشته بود که این‌ها باید در یک مدار باشند. یک روزی، مکانی وجود دارد که باید باهم برخورد کنند. آن‌وقت همدم، دوست و رفیق می‌شود، اصلاً هم‌شکل و مهرشان آکنده از هم می‌شود، حرف‌هایشان آرامش می‌شود و خنده‌ و کلامشان روی طاقچه دلتان می‌نشیند و اگر نباشند، دلتنگشان می‌شوید. مدام همدیگر را مرور می‌کنند، از هم خاطره می‌سازند و مدام گوش بزنگ کلمات و ایده‌ها هستند؛ اما یادمان باشد که حضور هیچ‌کس اتفاقی نیست.

ضمن خیر مقدم خدمت راهنما همسفر پریسا، به یمن حضور ایشان فرصت را غنیمت دانستیم و مصاحبه‌ای با ایشان تدارک دیده‌ایم تا از تجربیات گران‌قدرشان بهره‌مند شویم؛ این گفت‌وگوی صمیمانه تقدیم نگاه شما خوبان می‌شود.

راهنما همسفر پریسا به همراه مسافرشان با بیش از پانزده سال تخریب با آنتی ایکس مصرفی شیره و تریاک وارد کنگره شدند. به مدت ده ماه با راهنمایی مسافر نیلچیان و همسفر سمیه با روش DST و داروی شفابخش OT سفر کردند و هم‌اکنون مدت ۵ سال و ۶ ماه است که با عنایت خداوند و دستان پرتوان آقای مهندس آزاد و رها هستند. رشته ورزشی ایشان والیبال و رشته ورزشی مسافرشان در کنگره فوتبال است. راهنما همسفر پریسا در جایگاه‌ مسئول سایت، طراح سؤال مصاحبه برای پارک، نگهبان و دبیر والیبال، نگهبان لژیون سردار، سرداری، دنور، پهلوان و دبیر جلسات راهنمایی خدمت کرده‌اند.

لطفاً بفرمایید مراقبت از حس در برخورد با مسائل پیرامون چه تأثیری در عملکرد یک راهنما دارد؟

در رابطه با این سؤال باید بگویم که ابتدا حس چگونه به‌وجود می‌آید و دقیقاً چیست؟ تفکر، نوع نگاه و جهان‌بینی ما باعث به‌وجود آمدن حس در انسان می‌شود؛ به همین دلیل است که ما مرتب آموزش می‌گیریم تا نوع نگاه و جهان‌بینی‌مان را تغییر دهیم. زمانی که تفکر و نگرش ما تغییر کرد، حس ما هم نسبت به مسائل تغییر می‌کند؛ همچنین به‌واسطه‌ی تغییر حس قدرت تصمیم‌گیری و تشخیص ما تغییر می‌کند؛ چون حس، اولین قوه به کارگیری عقل است.

راهنما باید بداند که اگر حس آلوده‌ای داشته باشد و در مواجهه با مسائل اطرافش تصمیمات غلطی بگیرد و متوجه عمل سالم نباشد. رهجوهایش پشت‌سر او حرکت می‌کنند، شاید در صور آشکار قابل مشاهده نباشد؛ ولی به این دلیل که راهنما یک نوع رب در سطوح پایین‌تر است، رهجوهایش به دنبال او در صور پنهان در حال حرکت هستند؛ درصورتی‌که این یک جنبه است.

زمانی که راهنما خطا بکند، قطعاً رهجوهایش هم به دنبال او در حرکت هستند و راه او را ادامه می‌دهند. از طرف دیگر حس برای یک راهنما شبیه مغناطیس و قطب‌نما عمل می‌کند؛ اما زمانی که حس راهنما خراب باشد، قدرت تشخیص درستی ندارد و نمی‌تواند نیاز رهجو و گره او را تشخیص بدهد و آدرس اشتباه به او می‌دهد.

 به همین دلیل آقای مهندس در جزوه راهنما و راهنمایی می‌فرمایند: «راهنما در این جایگاه قرار می‌گیرد تا ادامه پروسه‌ی درمان رهجو باشد»؛ یعنی رهجو‌ها به راهنما کمک می‌کنند تا بتواند تاریکی‌هایی که در وجودش است و تا الآن حل‌نشده را باز کند. یک راهنما در دوران راهنمایی‌ کارش این است که علاوه بر تاریکی‌های خودش که در وجودش است و شاید متوجه آن نیست، بتواند با دیدن تاریکی‌های رهجو آن‌ها را حل کند و به وادی چهاردهم نزدیک بشود.

زمانی که یک انسان به مرحله‌ی عشق درونی برسد، به تولید و تعادل می‌رسد و اتفاقات قشنگی در زندگیش رقم می‌خورد؛ قطعاً در ادامه می‌تواند به دیگران هم کمک کند و آن‌ها را هم از سمت تاریکی نجات بدهد.

با توجه به تجربیات خود بفرمایید که راهنما چگونه ظرفیت و استعداد نهفته رهجو را برای قرار گرفتن در جایگاه خدمتی تشخیص می‌دهد؟

کار راهنما این است که با آموزش‌هایش، آدرس درستی به رهجو بدهد تا رهجو بتواند ناخالصی‌هایش را ببیند، آن‌ها را برطرف کند و در صراط مستقیم قرار بگیرد. زمانی که آن رهجو به نقطه تفکر رسید و متوجه شد که الآن جای او کجاست و وظیفه‌اش چیست؟

اگر در مسیر درست باشد، قطعاً رسالتش را هم تشخیص می‌دهد و آن خواسته‌ درونی خودش را پیدا می‌کند؛ درواقع با یافتن خواسته درونی خودش رسالت خودش را پیدا می‌کند. هستی او را در جایگاه خدمتی که نیاز او است و باعث رشد او می‌شود، قرار می‌دهد؛ یعنی این کائنات و هستی است که برای‌ خدمت به سراغ ما می‌آید نه این‌که ما بتوانیم خدمت را انتخاب بکنیم؛ باید ناخالصی‌ها در درون ما برطرف شود تا ظرف وجودی ما بزرگ شود و زمین ما آماده‌ کشت محصول می‌شود.

آن زمانی که هستی دنبال کارگر است تا به رشد خودش ادامه بدهد، دقیقاً منظور بنده یا عبد همین است و آن موقع هستی ما را برای جایگاه‌های خدمتی انتخاب می‌کند تا هم خودمان به رشد و تکامل برسیم و هم واسطه‌ای برای کمک به دیگران باشیم.

سرسبزی میانه راه که انسان را از جاده اصلی منحرف می‌کند، برای شما چه مسائلی بودند و چگونه با آن‌ها برخورد کردید؟

روز اولی که وارد کنگره شدیم، وادی اول را به ما یاد دادند که برای شروع سفر باید مبدأ، مقصد و هدف مشخصی داشته باشیم. در این سفر به ما آموزش داده شد که مبدأ گره‌های درونی خودمان، مقصد باز کردن گره‌های درونی خودمان و هدف هم رسیدن به آرامش و تعادل است.

اگر من این سه پارامتر را فراموش کنم، قطعاً در طول مسیر به بیراهه کشیده خواهم شد؛ یعنی یادم برود که برای چه به کنگره آمدم؟ اگر مبدأ من هر چیزی غیر از گره‌های خودم بشود، قطعاً وارد حاشیه می‌شوم؛ اما نکته دیگر این است که ناخالصی‌های درون ما در این مسیر باعث انحراف ما می‌شوند؛ یعنی زمانی که مبدأ برای من رهایی مسافرم باشد، ممکن است بعد از مدتی دچار نسيان و فراموشی بشوم و بخواهم که به‌دنبال زندگی خودم و یک شغل پر درآمد بروم.

نمی‌گویم این‌ها ایراد دارد، نه اصلاً این‌طور نیست؛ اما خیلی مهم است که مبدأ ما چه چیزی باشد. اگر مبدأ من تعادل باشد تا زمانی که به یک تعادل نسبی نرسم، به‌سراغ بقیه‌ خواسته‌هایم نمی‌روم و این خواسته‌ها را به آمدن در کنگره و خدمت کردن ترجیح نمی‌دهم و کنگره برای من تکراری نمی‌شود.

دلیل این‌که یک دسته از رهجوها بعد از رهایی مسافرشان از کنگره جدا می‌شوند این است که این چرخه برایشان کامل نشده است مانند حضرت یونس که دوباره وارد تاریکی‌ها شدند؛ چون مشق‌های ناتمام را باید دوباره از نو بنویسند.

یک دسته از رهجو‌ها هم هستند که شاید بمانند و خدمت هم بکنند؛ اما گره‌هایی مثل گره قدرت، گره مسئولیت و باز هم تکرار می‌کنم همان ناخالصی‌ها مثل منیت و قیاس  قطعاً در طول سفر به سراغ آن‌ها می‌آید؛ اما اگر حقه‌ها را خوب نشناسند، درست آموزش نبینند و در مسیر کنگره فرمانبردار نباشند؛ قطعاً از مسیر راه منحرف می‌شوند.

یکی از دلایلی که آقای مهندس حسین دژاکام تأکید دارند که در کنگره همه باید هر هفته یک سی‌دی بنویسند این است که ما همیشه و هر روز باید هوشیار و بیدار باشیم؛ باید بدانیم که ما تنها برای خودمان به کنگره نمی‌آییم.

یکی دیگر از انحرافاتی که ممکن است در این مسیر باشد این است که بعضی از همسفرها بعد از رهایی مسافرشان خود به تنهایی به کنگره می‌آیند و مسافر کمتر به کنگره می‌آید و همسفر برای خوب شدن حال خودش بیاید؛ درحالی‌که این هم یک انحراف است. ما باید سعی کنیم که اعضاء خانواده با هم رشد کنند و این حال خوب را باهم به دست بیاورند و به تعادل برسند. 

ِبعضی از مسافران تمایلی به حضور همسفر خود در کنگره ندارند و در بعضی موارد مانع حضورشان می‌شوند برای تغییر ذهنیت این افراد چه پیامی دارید؟

استاد امین در سی‌دی «قضاوت» در مورد انسان اشاره می‌کنند که ۹۵درصد خواسته‌های انسان اهمیت دارد و بستر فقط ۵ درصد تأثیرگذار است. زمانی که خواسته‌ قلبی یک همسفر درست کردن زندگی و حال خوش باشد و برای آن باتمام وجودش تلاش کند؛ یعنی تمام آموزش‌های کنگره را در خانه کاربردی کند، قطعاً این حرکت و خواسته‌ قلبی او باعث می‌شود که مسافر او نیز هیچ‌گونه مخالفتی برای حضور او در کنگره نداشته باشد.

گاهی‌اوقات همسفران به کنگره می‌آیند و جهان‌بینی را فرا می‌گیرند؛ اما از جهان‌بینی به‌عنوان ابزاری برای تغییر دیگران استفاده می‌کنند؛ یعنی در واقع می‌خواهند نقش معلم را بازی کنند. اینجا همان جایی است که استاد امین دژاکام می‌فرمایند: «اگر ما خواستیم جهان‌بینی را برای تغییر دیگران استفاده کنیم، آغاز سقوط است».

به همین خاطر مسافر اجازه نمی‌دهد که ما دیگر به کنگره بیاییم و این مسئله یعنی من سقوط کردم و حواسم نبوده است؛ به‌عنوان‌مثال تعریف منیت را یاد گرفتم؛ اما باید جستجو کنم و منیت درون خودم را پیدا کنم، آن را حل کنم و از بین ببرم، نه اینکه از این منیت به‌عنوان ابزاری برای تخریب دیگران استفاده کنم.

پس ما همیشه باید جوری رفتار کنیم که شکافی در خواسته‌هایمان و شکی در وجودمان نباشد؛ چون اگر انسان به کاری که انجام می‌دهد ایمان قطعی نداشته و شک داشته باشد، نیروی منفی از همان قسمت شک و شکاف برای منحرف کردن ما از مسیر استفاده می‌کند. به نظر م همسفری که در کنگره در مسیر درست و فرمانبردار راهنما باشد، هنر زندگی کردن را پیدا می‌کند و به مرور قلق‌های مسافرش را به دست می‌آورد.

یک نکته‌ دیگری که شاید دلیل این باشد که مسافر اجازه ندهد همسفر به کنگره بیاید این است که ما گاهی‌اوقات به کنگره می‌آییم؛ اما نمی‌پذیریم که اعتیاد یک بیماری است و به صورت مسئله اعتیاد باور قلبی نداریم. من شاهد بسیاری از همسفرانی بودم که حتی بعد از رهایی مسافرشان هنوز به این سخن آقای مهندس حسین دژاکام که اشاره دارد به این که اعتیاد یک بیماری است که روی جسم، روان و جهان‌بینی تأثیر می‌گذارد و برای درمان به ده ماه زمان نیاز دارد.

آن‌ها هنوز هم اعتیاد را یک جرم و باعث خجالت و ناراحتی‌‌شان می‌دانند. خیلی‌ها هم هستند که پنهان کاری می‌کنند که همسر یک مصرف‌کننده هستند و شاید یکی از دلایلش این باشد که ما دوست نداریم دیگران بفهمند که حالا ما مصرف‌کننده یا خانواده یک مصرف‌کننده هستیم. به نظرم باید هر هفته صورت مسئله اعتیاد برای همسفران باز، تکرار و یادآوری بشود که درکنگره چه اتفاقی در حال رخ دادن است.

پرونده اعتیاد سال‌هاست که برای آقای مهندس حسین دژاکام بسته شده است. ما الآن در عرصه‌ای زندگی می‌کنیم که آقای مهندس حسین دژاکام در حال تحقیق بر روی بیماری‌های لاعلاج مانند سرطان و اضافه وزن است که از مسائل بزرگ دنیا هستند و واقعاً راه حلی ندارند.

به نظرم در این مقطع بزرگ فکر‌کردن خیلی به انسان‌ها کمک می‌کند. زمانی که دید من سطحی نباشد، فقط به نگاه دیگران اهمیت ندهم، نظر دیگران برایم مهم نباشد و به این فکر بکنم که الآن خداوند چه توفیقی به من داده است، چه راه و مسیری را سر راه من گذاشته و این تصادفی نیست، اين‌ها اتفاقی نیست که من در این مسیر قرار گرفتم و هدف من این است که اول حال خودم خوب شود و بعد کمک کنم که دیگران هم در این مسیر قرار بگیرند، درمان بشوند و از رنج آن‌ها نیز کاسته شود.

اگر من مفهوم رسالتم را درک بکنم، به من کمک می‌کند که وارد مسائل سطحی نشوم. ان‌شاالله بتوانم در کنگره حضور داشته باشم و از آموزش‌ها استفاده بکنم.

اجرای پیمان وادی هشتم مانند محافظ و تکانه‌ای کمک می‌کند تا از مسیر خارج نشویم، دریافت نشان چه مطالبی را به شما یادآوری می‌کند؟

پیمان وادی هشتم؛ یعنی من هر روز برای بهتر شدن و درحال زندگی کردن نهایت تلاشم را بکنم و انسانی که نهایت تلاشش را بکند، قطعاً همیشه در حال رشد و نزدیک شدن به تکامل است و می‌تواند همیشه در صراط مستقیم قرار بگیرد.

آقای مهندس حسین دژاکام به ما یاد دادند که ما باید هر روز جداگانه هوشیار و بیدار باشیم؛ چون انسانی که خواب باشد، دزد می‌آید و وسائل گران‌بهایش را می‌برد و آن گوهر وجودی ما توسط اهریمن شکار می‌شود. گوهر وجودی هر انسانی عشق و محبتی است که در قلبش وجود دارد.

پس این پیمان وادی هشتم به من می‌گوید که قدر این گوهر را بدانم و آن را با خرمهره یا وسایل بی‌ارزش که همان ناخالصی‌های درونمان است عوض نکنیم و آن را از بین نبریم. اجرای پیمان به من یادآوری می‌کند که رسیدن به قله مهم است؛ اما در قله ماندن بسیار مهم‌تر است.

من به کنگره آمدم، سفر کردم و مسافرم هم رها شد، این خیلی نکته‌ مهمی است؛ اما این‌که در کنگره بمانم و خدمت کردن، گذشت و بخشش را یاد بگیرم و بدانم برای تکامل این چرخه به جبران خسارت نیاز است؛ درحالی‌که این مسئله بسیار مهمی است که پیمان به من یادآوری می‌کند. همان‌طور که می‌دانیم گلریزان بخشی از پیمان ما برای نجات انسان‌هاست.

هیچ‌کس به اندازه‌ی ما نمی‌داند که اعتیاد چه دردها، رنج‌ها و مشکلاتی را برای خانواده‌ها به‌وجود می‌آورد و هیچ‌کس هم به‌اندازه‌ی خود ما نمی‌تواند در نقش ساکنین آباد باشد و کمک بکند تا این سیستم بزرگ شود، رشد کند و صدا و پیام روش DST به کسانی که در راه ماندند و هنوز راهی پیدا نکرده‌اند، برسد.

گلریزان بهترین فرصت است که من جبران خسارت بکنم و از احساس گناهم نسبت به اشتباهاتی که در گذشته انجام داده‌ام، کم بکنم و حس بهتر بودن، مفید بودن، مسئولیت‌پذیری و حس اعتماد به نفس را در خودم تجربه کنم.

لطفاً احساس خود را نسبت به کلمات زیر بیان کنید؟ 
 

خانم آنی: شخصی که آزمون زندگی و صبوری کردن همراه با تلاش و استقامت را پذیرفت تا این‌که خانواده را با یک حال خوب به یک مقصد و یا ساحل امن برساند.

راهنما: آموزش همراه با لذت، تجربه حس‌هایی که واقعاً توصیفی ندارد و هر کسی باید خودش تغییر کردن همراه با لذت را تجربه کند؛ چون خیلی‌اوقات پیش می‌آید که انسان در زندگی در مسیری قرار می‌گیرد که تجربه‌ها و سختی‌ها باعث تغییر او می‌شود؛ ولی وقتی که راهنما شد، به مرور تغییر می‌کند و آن تغییر بدون رنج و بسیار لذت‌بخش است.

همسفر: یک همراه قابل اعتماد، یک همراه بدون قضاوت، بدون توقع، عاشق بدون چشم‌داشت نه یک معلم و یک زندان‌بان.

تازه‌وارد: انسانی که گمشده است؛ اما خواسته‌ تغییر داشته و برای همین لطف خدا شامل حال او شده‌ است. خداوند او را بخشیده، توبه‌‌اش را پذیرفته و یک فرصت و یک راه جدید را به او نشان داده است.

کلام آخر:

در پایان از آقای مهندس حسین دژاکام، خانواده‌ی محترم‌شان و تکام خدمتگزاران کنگره‌۶۰ تشکر می‌کنم؛ چرا که شبانه‌روز تلاش می‌کنند که من حال خوب را تجربه کنم. از راهنمای همسفر سمیه که به خاطر قلب مهربان‌ ایشان است که اکنون من در این جایگاه هستم و می‌توانم این حس‌های خوب را تجربه کنم. از اعضای لژیون ‌۲۶ تشکر می‌کنم؛ به خاطر این‌که حضور و وجودشان باعث شد که من خیلی رشد بکنم و باعث تغییر و حال خوب من شدند.

تشکر اصلی را از مسافرم می‌کنم که درد اعتیاد ایشان، درمان تمام بیماری‌ها و حال بدی‌های زندگی من شد و این‌که همیشه در کنار من هستند و در پایان هم تشکر می‌کنم از طراح سؤالات که سؤالات بسیار خوبی را طراحی کرده بودند و انرژی بالایی به من منتقل کردند. برای همه اعضاء کنگره‌۶۰ آرزوی بهترین‌ها را دارم. خداوند یار و نگهدارتان باشد.

افرادی که آشکار و پنهان نقش خود را در احیای انسان‌ها و برای یزدان پاک انجام می‌دهند، فرجامی نیک خواهند داشت. از راهنما همسفر پریسا سپاسگزاریم که وقت گران‌بهای خود را در اختیار ما گذاشتند. امیدواریم همواره در سایه آموزش‌ها مستدام باشید و در مسیر سبز کنگره همیشه بدرخشند‌.

طراح سؤال: همسفر رحیمه رهجوی راهنما همسفر زهرا (لژیون اول)
مصاحبه‌کننده: مرزبان خبری همسفر نیره
عکاس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم)
ارسال: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی جواد گلپایگان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .