دوازدهمین جلسه از دوره پنجم جلسات لژیون سردار شعبه چالوس با استادی پهلوان همسفر فاطمه، نگهبانی راهنما همسفر سمیرا و دبیری همسفر آزیتا در روز دوشنبه ۱۴۰۴/۰۸/۰۵ با دستور جلسه«DST,OT» راس ساعت ۱۴ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از همان ابتدا که وارد شعبه شدم، احساس عمیق و خوشایندی وجودم را فرا گرفت. حال و هوای شعبه چنان در من اثر گذاشت که ناخودآگاه بغض کردم و در دلم یقین یافتم که قرار است، اتفاقهای بسیار نیکی رقم بخورد. در ابتدا تصور میکردم که ساختمان این شعبه خریداری شده است؛ اما در ادامه دریافتم که چنین نیست. امیدوارم به یاری خداوند، امسال در جشن گلریزان شرایطی فراهم شود تا بتوانیم شعبهای متعلق به خودمان داشته باشیم. بیتردید، زمانیکه شعبه از خودِ اعضا باشد، احساس تعلق و آرامش دوچندانی ایجاد میکند؛ همانگونه که یک مستأجر هنگام خرید خانه، حال خوشی را تجربه میکند. کنگره، خانه دوم همه ما است.
دستور جلسه امروز پیرامون «DST» و «OT» است. برای من جالب است که چند سال است هر زمان که به عنوان استاد جلسه انتخاب میشوم، دستور جلسه دیاستی است و این را به فال نیک میگیرم؛ زیرا این روش برای من سرچشمه برکتهای بسیاری بوده است.
هرگاه درباره منشأ روش دیاستی میاندیشم، به یاد میآورم که خالق این روش، شخصی است با مقام والا نزد پروردگار؛ انسانی فرهیخته، مهندس الکتروتکنیک و پژوهشگری برجسته در حوزه عرفان که با وجود جایگاه اجتماعی بالا، گرفتار بیماری اعتیاد شد. او ناخواسته و از روی کنجکاوی وارد این وادی گردید و ۱۷ سال درگیر این بیماری بود. ۱۲ سال تمام، هر راهی را برای رهایی از تاریکی تجربه کرد، تا اینکه حدود ۳۰ سال پیش، در روز سهشنبه از ماه مبارک رمضان، ساعت ۱۳ بعد از ظهر، به لطف خداوند روش «دیاستی» توسط آقای مهندس حسین دژاکام کشف شد.
نخستین بخشش بزرگ، همان ابداع و هدیه دادن این روش بود. اگر آن بخشش الهی از سوی ایشان نبود، امروز من و امثال من، ۱۵۵ نمایندگی و بیش از ۱۰۰ هزار خانواده در این جایگاه قرار نداشتیم. آقای مهندس در آن زمان نه سرمایهای در اختیار داشتند و نه مکانی؛ اما با نثار آبرو و تفکری ژرف، این ساختار را بنیان نهادند تا خود اعضا، حامی و پشتیبان آن باشند و امواج عشق و محبت در میان ما جاری شود.
اگر یاران قدیمی آقای مهندس و خدمتگزاران اولیه کنگره نبودند، امروز هیچکدام از ما اینجا نبودیم. هر بار که جمله «دیگران کاشتند و ما خوردیم» را به یاد میآورم، از خود میپرسم: «فاطمه، تو در این چرخه خدمت کجای کار هستی؟ تو حالِ خوب را بهدست آوردهای، آیا رنج دیگران را نیز احساس میکنی؟»
ساختار کنگره۶۰، همچون درختی تنومند است که ریشه آن آقای مهندس هستند؛ ریشهای استوار و پابرجا. در کنار ایشان، راهنماها، دیدهبانان و اعضا همچون شاخههایی پربار این درخت را شکوفا کردهاند. اگر کنگره را به یک مثلث تشبیه کنیم، یک ضلع آن دانش کنگره است، ضلع دیگر نیروی متخصص و ضلع سوم لژیون مالی. بدون ضلع مالی، آن دو ضلع دیگر توان استمرار و گسترش نخواهند داشت.
اگر لژیون مالی نبود، شاید امروز هنوز در مکانهایی نامناسب یا حتی بدون مکان مشخص فعالیت میکردیم. بسیاری از همسفران، مادران و همسران این سرزمین، دارای جایگاه اجتماعی و علمی بالایی هستند؛ از پزشک و استاد دانشگاه گرفته تا بانوان خانهدار. حضور چنین افرادی در مکانی درخور، نتیجه همان تفکر دقیق و آیندهنگرانه آقای مهندس است که با فرمانبرداری از استادان خود، لژیون مالی سردار را پایهگذاری کردند.
اکنون در آستانه هفته گلریزان قرار داریم. برای من، گلریزان همیشه روزی سرنوشتساز و در حکم آزمونی بزرگ است؛ آزمون یک سال آموزش؛ اگر آموختههای من در این روز به کار نیاید، تمام آنچه آموختهام، مانند نوشتن بر کاغذ پوسیدهای بیارزش خواهد بود. به همان اندازه که در مسیر آموزش پیش رفتهام، باید در مسیر بخشش و خدمت نیز گام بردارم، تا مسیر رشد و آگاهی در من تداوم یابد.
سال ۱۳۸۸ وارد کنگره شدم. در آن روزها تخریب بالایی داشتم و از وضعیت مسافرم بسیار گریه میکردم تا اینکه در مسیر آموزشها فهمیدم تخریب درونیِ خودم از او هم بیشتر است. نخستین اقدامی که کردم، شستن سرویس بهداشتی بود. کاری که هرگز در خانهام انجام نداده بودم و گمان میکردم وظیفه مسافرم است. همانجا با خود گفتم: «فاطمه، منیت خود را را خرد کن» و با چشمانی اشکبار از خداوند یاری خواستم.
به مرور دریافتم اگر حضورم در کنگره از سر وظیفه یا منت باشد، هیچ نتیجهای نخواهم گرفت. روزی که سبد کمکهای مالی میچرخید، پولی برای انداختن نداشتم و حتی قصد داشتم اسکناس کهنهای را در سبد بیندازم؛ اما با شنیدن سخنان آقای مهندس که فرمودند: «آن پول را برای خودتان نگه دارید، شما بیشتر به آن نیاز دارید»، از خودم شرمنده شدم و این کار را انجام ندادهام.
نزدیک روز گلریزان تصمیم گرفتم به احترام راهنمایم شرکت کنم. با وجود تنگنای مالی، مبلغ ۱۰۰ هزار تومان تعهدی اعلام کردم. شاید مبلغ ناچیزی بود، اما تمام توان و وجودم را در آن گذاشته بودم. همان لحظه نقطه عطفی در زندگی من رقم خورد.
چندی بعد نیت کردم که اگر پولی که از دست داده بودم بازگردد، عضو لژیون سردار شوم و به طرز معجزه آسایی، همان روز عصر آن پول بازگشت. از همان لحظه مسیر سردار شدن من آغاز شد. نخستین دستاورد آن، آرامش عمیق درونی بود؛ آرامشی که هیچگاه تجربه نکرده بودم.
سالها بعد، زمانی که آقای مهندس اعلام کردند مبلغ دنور ۵۰ میلیون تومان است، اولین کسی که در شعبه ما دنور شدند؛ خانم فائزه بودند به ایشان گفتم دعا کنید من هم بتوانم این کار را انجام بدهم، فرمودند اگر بخواهید حتماً میشود. از خدا خواستم که روزی بتوانم دنور شوم. همان خواستن کافی بود تا به لطف پروردگار، در سال ۱۳۹۹ به این جایگاه دست یابم و تا سال ۱۴۰۳ نیز این مسیر را ادامه دهم. فاطمهای که با ۱۰۰ هزار تومان شروع کرده بود، حالا ۴ دوره دنوری را پشت سر گذاشته بود.
یک هفته مانده به گلریزان ۱۴۰۳، ندای درونیام میگفت: «برخیز و اجازه پهلوانی بگیر» و صدای دیگری میگفت: «قرارداد خانهات رو به پایان است، چگونه میخواهی این مبلغ را پرداخت کنی؟» اما اینبار تصمیم گرفتم صدای ترس را نشنوم و به وعده خداوند ایمان بیاورم. همان شب نزد راهنمایم رفتم و با اشک گفتم: «میخواهم اجازه پهلوانی بگیرم.» راهنمای خوبم مرا در آغوش گرفتند و گفتند: تا روز جمعه صبر کن، با هم نزد آقای مهندس میرویم.» همان صبرها، زیباترین درسها در سفرم بودند. باور دارم عضویت در لژیون سردار تنها پرداخت نیست؛ بلکه حضور، آموزش و رشد روحی است. شرکت در جلسات لژیون سردار، نوری است که بر جان انسان تابیده و روح را بیدار میسازد.
میدانیم که مسافران با داروی اوتی و روش دیاستی به تعادل میرسند؛ ما نیز میتوانیم با «بخشیدن» و «خدمت» به تعادل درونی برسیم. زمانیکه ندای درون به ما میگوید: «بیا»، یعنی دعوت نامهای از سوی خداوند دریافت کردهایم؛ اگر آن را نپذیریم، فرصت بزرگی را از دست دادهایم.
با یقین میگویم که امسال برای این نمایندگی سالی سرشار از اتفاقهای نیک خواهد بود. دنورهای بیشتری خواهیم داشت، پهلوانان بیشتری ظهور خواهند کرد و سردارانمان به درجات بالاتری خواهند رسید. همانگونه که در شعبه خودمان دیدم، وقتی فقط گفتم: «نترسید، مبلغ مهم نیست، نیت مهم است»، دو نفر از اعضا به لطف خداوند پهلوان شدند.
ما باید نخستین گام را برداریم تا دیگران بتوانند در مسیر ما قدم بگذارند. حتی حالا که مبلغ پهلوانی ۶۰۰ میلیون تومان است، ایمان دارم که پرداخت آن برای انسانِ باایمان، آسانتر از آن است که به نظر میرسد؛ زیرا نیروی خداوند پشت نیتهای خالص است. اگر من توانستم، شما نیز خواهید توانست. کافی است بخواهید، تلاش کنید و نتیجه را به خداوند بسپارید.


تایپ: همسفر نگین رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم)
عکاس: همسفر معصومه رهجوی راهنما همسفر هانیه (لژیون ششم)
ارسال: همسفر ریحانه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون دوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی چالوس
- تعداد بازدید از این مطلب :
179