اولین جلسه لژیون سردار، نمایندگی صالحی تهرانپارس، به استادی پهلوان محترم مسافر داوود، نگهبانی مسافر موسی و دبیری مسافر محسن و خزانهداری مسافر احسان با دستور جلسه "OT . DST" دوشنبه 5 آبان 1404 ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
سلام دوستان، داوود هستم، یک مسافر.
خیلی تشکر میکنم از نگهبان جلسه که اجازه دادند من در این جایگاه قرار بگیرم و خدمت کنم؛ خوشحال هستم که در این جمع حضور دارم و میتوانم از شما عزیزان انرژی و آموزش دریافت کنم.
ما در شعبهای قرار داریم که بهواسطهی بخشش شخصی به نام آقای صالحی تشکیل شده است؛ فردی که کار بسیار بزرگی انجام دادند و خانهی خود را بخشیدند تا زنان و مردان بسیاری بتوانند از این مکان برای رسیدن به رهایی استفاده کنند.
.jpg)
وقتی به کار ایشان فکر میکنم و این اندازه از بخشش و گذشت را میبینم، حقیقتاً خجالت میکشم. من شال گرفتهام و مرا «پهلوان» صدا میزنند، اما در برابر کاری که ایشان کردهاند، هنوز کاری نکردهام.
در ماه رمضان، آقای صالحی به شعبه آمده بودند. پس از پایان مراسم، قرعه به نام من افتاد. خدا خواست و گفتند که آقای صالحی را به منزل برسانم. ایشان که سوار ماشین شدند، من نمیدانستم مقصد کجاست.
راستش را بخواهید، وقتی شنیدم که خانهی خود را بخشیدهاند، تصور میکردم ایشان حالا در واحدی کوچک در پایین شهر زندگی میکنند و میگویند: "برو به سمت امام علی جنوب."
اما وقتی وارد اتوبان همت شدم و پرسیدم کجا بروم، گفتند: "برو به سمت شمال تهران."
به آدرس اشاره به اشاره رفتم تا رسیدم به منطقهی فرمانیه و برجی بسیار مجلل. وقتی رسیدم، به نشانه احترام از ماشین پیاده شدم. چند دقیقهای با هم صحبت کردیم.
ایشان گفتند: «من در خواب هم نمیدیدم روزی در چنین جای لوکسی زندگی کنم و این در حالی است که خانهی شخصی خود را بخشیده بودند و مدتی به مستأجری رفته بودند. چه گذشت بزرگی؛ من که خودم را میشناسم، فکر نمیکنم هرگز بتوانم به چنین شهامتی برسم؛ اینکه خانهای را که در آن با زن و فرزند زندگی میکنی، ببخشی و بدون هیچ ادعا و توقعی به خانهای اجارهای بروی.
.jpg)
من همیشه معتقدم وقتی مشت گندمی را در زمین میپاشی و میروی، دیگر نباید منتظر باشی یا پیگیر شوی؛ چون میدانی در زمین حاصلخیز، از هر دانه بذر، هفتاد دانه گندم خواهد رویید.
چه زمان و در چه مکانی؟ نمیدانم، اما با تمام وجود آنچه توانستهام انجام دادهام.
مطمئن هستم هرکسی که در اینجا نشسته نیز همینطور است؛ هر کاری که میتواند، با دل و جان انجام میدهد؛ میخواهم بگویم فرصتها همیشه در اختیار ما نیستند؛ حالا که جشن گلریزان نزدیک است، اگر ایمان و دلش را داریم، باید حرکتی بکنیم.
هرچند درمان در کنگره ۶۰ رایگان است، اما واقعیت این است که درمان هر نفر بیش از صد میلیون تومان هزینه دارد. پس اگر همه فقط بیاییم و رایگان درمان شویم، چگونه چراغ این مکان روشن بماند؟
شخصی چراغ کنگره 60 را برای من روشن کرد و من درمان شدم. حالا سؤال این است: اگر من درمان شوم و بروم، چه اتفاقی میافتد؟
من باید زکات رهاییام را پرداخت کنم؛ چون فقط در این صورت رهاییام ماندگار میشود. در غیر این صورت، دوباره در کوچهپسکوچههای این شهر گم میشوم، همانطور که خیلیها گم شدهاند و نمیدانیم چه زمانی پیدا خواهند شد.
.jpg)
خدمت به من این فرصت را میدهد که حاضر بمانم و مسیرم را گم نکنم؛ خدا را شکر میکنم که بهواسطهی آموزشهای کنگره، شاگرد کوچکی بودهام و هرچه در توانم بوده، انجام دادهام.
حالا که جشن گلریزان نزدیک است، باید برای آیندگان و برای پایداری این چراغ گامی برداریم تا فرزندان و نوههای ما نیز روزی در این مکان ها رها شوند و با حال خوش از این مجموعه بیرون بروند.
ممنونم که وقت مشارکت به من دادید.
تایپ: مسافر احسان لژیون یکم
ویرایش: مسافر هادی لژیون نهم
بارگزاری خبر: مسافر هادی لژیون نهم
مرزبان خبری: مسافر احمد
- تعداد بازدید از این مطلب :
15