چهاردهمین جلسه از دوره پنجاه و دوم کارگاههای آموزشی خصوصی مسافران کنگره ۶۰ نمایندگی شفا مشهد، با استادی مسافر محمد، نگهبانی مسافر ابراهیم و دبیری مسافر اسماعیل با دستور جلسه "DST، OT" یکشنبه 4 آبانماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر. بسیار خوشحال و خرسندم که در این جایگاه خدمت میکنم. از نگهبان جلسه، ایجنت محترم، گروه مرزبانی و راهنمای محترم لژیون 8 مسافر اسماعیل صمیمانه سپاسگزارم که این فرصت را به من واگذار کردند.
در هفتهی OT، معمولاً دربارهی سختیهایی که برای آمادهسازی و رساندن نامههای OT به رهجویان انجام میشود صحبت میشود؛ از ثبت در پورتال و دفتر تا هماهنگی با کلینیک. اما من نمیخواهم در این مورد صحبت کنم، زیرا به نظرم دانستن این سختیها برای رهجو فایدهای ندارد. اگر کسی بخواهد فقط به خاطر درک زحمات دیگران نامهاش را بگیرد، این کار چندان ارزشی ندارد. رهجو باید برای خودش، از روی خواست درونیاش اقدام کند.
در نمایندگی شفا، خدمتگزارانOT با تمام وجود و احساس مسئولیت کار میکنند. باید بگویم که این عزیزان وظیفهشان را با عشق انجام میدهند؛ چه از آنها تقدیر شود و چه نه.
موضوع دیگری که اغلب در این هفته مطرح میشود، بحث دربارهی ترکیبات شربت OT و میزان تأثیر دارویی آن است. اما من هم قصد ورود به این موضوع را ندارم، چون در جلسات راهنمایی تازهواردین جزئیات مواد تشکیلدهندهاش را توضیح میدهند.
اما چیزی که میخواهم دربارهاش صحبت کنم، تجربهی درونی و حسی خودم از OT است. OT به من یاد داد که هیچ چیز در جهان ذاتاً بد نیست؛ همهچیز بستگی به نوع نگاه و استفادهی ما دارد. زمانی بود که من OT را مادهای نجس و ناپاک میدانستم، چون از جنس افیون بود و فکر میکردم باید از آن دوری کنم. اما بهمحض اینکه وارد کنگره شدم، معجزهای اتفاق افتاد: همانطور که پیشتر میرفتم سراغ «ساقی» برای گرفتن جنس، حالا با افتخار به کلینیک میرفتم تا دارویم را بگیرم.
این تغییر نگاه فقط در مورد OT نبود؛ بلکه در تمام جنبههای زندگیام تأثیر گذاشت. سالها شنیده بودم که «چاقو مهم نیست، مهم این است که در دست چه کسی باشد»، اما تا زمانی که در تاریکی اعتیاد بودم، این جمله را با گوشت و پوست حس نمیکردم.
من با خانوادهام، بهویژه مادرم، بسیار درگیر بودم و فکر میکردم آنها مانع پیشرفت من هستند. گاهی حتی نسبت به مادرم کینه داشتم. اما در سفر و مراحل درمان فهمیدم که نه او بد است و نه اطرافیانم، بلکه مشکل در نگاه من بود. همان اُ.تی که روزی از آن بیزار بودم، به من آموخت که نگاه و طرز تفکر انسان تعیینکنندهی همهچیز است.
یادم هست روزی در جلسه لژیون نشسته بودم و راهنمای عزیزم، مسافر رضا، قبل از شروع لژیون دربارهی مادر صحبت کردند و گفتند: «بروید و دست مادرانتان را ببوسید.» من از شدت خشم درونم، فکر کردم او صلاحیت ندارد دربارهی پدر و مادر صحبت کند! اما بعدها فهمیدم که همان حرف، حقیقت بزرگی بود که منِ گرفتار در منیت، نمیخواستم بشنوم.
کنگره و OT به من آموختند که مشکلات و سختیها لعنت نیستند، بلکه رحمتاند. تا قبل از ورود به کنگره، همیشه از خودم میپرسیدم چرا من اینقدر بدبختم؟ اما فهمیدم مسئله در نگاه من است. امروز درک کردهام که ما انسانها مانند نابینایانی هستیم که عصایی در دست داریم؛ این عصا، همان آگاهی است. نابینا وقتی عصایش را به مانع میزند، راه خود را پیدا میکند. در زندگی هم همین است: باید با آگاهی موانع را بشناسیم و مسیرمان را ادامه دهیم.
پیشتر فکر میکردم برای تغییر زندگیام باید شهر یا کشورم را عوض کنم، یا حتی خانوادهام را. اما فهمیدم من از درون در آتش بودم و دنبال آب بیرونی میگشتم تا خاموش شوم. در حالیکه باید آتش درونم را با تغییر در خودم خاموش میکردم.

یادم هست روزی در حرم امام رضا (ع) دعا میکردم که صبح از خواب بیدار شوم بدون درد و خماری. آن زمان هنوز تفاوت میان «ترک» و «درمان» را نمیدانستم. ترک یعنی فرار از مسئله، اما درمان یعنی روبهرو شدن و اصلاح آن؛ و OT ابزار درمان من بود.
به نظر من OT مانند اسبی است که دیاِستی (DST)سوارکارش آن است. مهم است که چطور از OT استفاده کنیم؛ چه زمانی، در چه مقدار و با چه نگاهی. دیاِستی فقط در تقسیم دوز یا ضریب خلاصه نمیشود. درست مثل یک ساعت که از دهها چرخدنده تشکیل شده و همه باید هماهنگ کار کنند، درمان هم مجموعهای از عوامل است: حضور بهموقع، پوشیدن پیراهن سفید، نظم در جلسات، نوشتن سیدیها و رعایت حرمتها.
به قول مهندس، هیچکدام از قوانین کنگره اتفاقی نیستند؛ پشت هرکدام تفکر و تجربهی عمیقی وجود دارد. اعتیاد فقط وابستگی به مواد نیست، بلکه وابستگی به منیت، ترس و ناامیدی هم نوعی اعتیاد است. کنگره ۶۰ همهی این ابعاد را اصلاح میکند؛ جسم، روان و جهانبینی.
در پایان، از همهی خدمتگزاران OT در در خانواده بزرگ کنگره60 به ویژه نمایندگی شفا تشکر ویژه دارم. همچنین از راهنمایان عزیز که با دقت و نظم نامههای رهجویان را آماده میکنند، صمیمانه سپاسگزارم و این هفته را به همه آنها تبریک عرض میکنم.
متشکرم از اینکه به صحبتهایم گوش دادید.
در ادامه اعلام رهایی تعدادی از اعضای نمایندگی شفا از لژیون 19 ( مسافر محمد مالک ،مسافر محمد و مسافر حسن )به راهنمایی مسافر مصطفی انجام پذیرفت

مرزبان خبری: مسافر علیاصغر
صوت: مسافرین علیرضا ل7، رضا ل3
تایپ: مسافران علی و مهرداد ل18، امیر ل1
عکاس: مسافرین صابر ل11، مجتبی ل16
تنظیم و ارسال مسافر احمد ل18
- تعداد بازدید از این مطلب :
206