📀📀📀 سیدی «شمشیر در سنگ»
استاد: جهانبینی امین دژاکام
من موضوعی را انتخاب کردهام که به اسطورهشناسی یا تمثیلشناسی مربوط میشود. گاهی مفاهیم در قالب داستانها به خوبی انتقال مییابند. برخی اوقات، داستانها در قالب کتاب و اخیراً در قالب فیلم ماندگار میشوند و فیلم جایگاهی قدرتمند پیدا کرده است؛ تصاویری خلق میکند و فناوریهای بهکاررفته در آن بسیار پیشرفته هستند. این ماندگاری باید دارای اثر و ریشه باشد. بسیاری از فیلمها و داستانها نوشته میشوند، اما در طول زمان کهنه نمیشوند؛ یعنی فرسوده نمیگردند و از خاطرهها محو نمیشوند، بلکه زنده میمانند و پس از سالها، از آنها چیزهایی میآموزیم. اینگونه آثار باید چه ویژگیای داشته باشند؟ باید حقیقتی را در قالب داستان یا فیلم بیان کنند؛ زیرا حقیقت چیزی است که بوده، هست و خواهد بود. بنابراین، با گذشت زمان تغییر نخواهد کرد و اگر انسان از درک آن ناتوان باشد، اشکال در خود انسان است. وقتی حسها بسته میشوند یا فرد در تاریکی فرو میرود، دیگر قدرت جذب آن حقیقت را ندارد. در نتیجه، ممکن است آن داستان برایش جذاب باشد، اما اکنون در خاطرش نمانده باشد؛ با این حال، زمانی که از آن فضا خارج شود، ارزش آن بیشتر آشکار میگردد.
عموماً این حقایق در قالب تمثیل بیان میشوند؛ مثلاً: یک جام، یک شمشیر، یک کوه، یک غار و… که این تمثیلها همارزیهایی در زندگی ما انسانها دارند، هم در صورت آشکار و هم در صورت پنهان.
داستان شاه آرتور یا داستان «شمشیر در سنگ» یکی از این داستانهاست. در زمانهای قدیم، یعنی زمانی که کشور انگلستان هنوز تحت حاکمیت روم بود، در این منطقه انسانهای بدوی و جنگلی زندگی میکردند. در این داستان و در منطقه زندگی این افراد، سنگی وجود دارد که شمشیری در آن فرو رفته و هرکس بتواند این شمشیر را از دل سنگ بیرون آورد، صاحب قدرتهای خاصی میشود. تمام مردان قویهیکل و جنگاوران از بیرون آوردن این شمشیر ناتوانند و تنها جوانی به نام آرتور که سنوسالی کم، در حد ۱۶–۱۷ سال، داشت، توانست این شمشیر را بیرون آورد. آرتور به جنگجوی بزرگی تبدیل میشود و با کمک جنگجویان دیگر، سرزمین مردم را از بند و سلطه رومیها نجات داده و کشور انگلستان را آزاد میکند. البته در تاریخ چنین چیزی واقعیت ندارد و این داستان یک افسانه است.
این پسرک زندگی خاصی داشت و در زندگی سختیهای بسیاری کشید. از طرف دیگر، شمشیر نمیتواند در سنگ فرو برود؛ بنابراین، این سنگ در ابتدا جسم نرمی بوده که شمشیر در آن فرو رفته و به مرور زمان، جسم نرم به سنگ تبدیل شده است. البته در کلام الله نیز به این موضوع اشاره شده که دلهای برخی از آدمها مانند سنگ سخت میشود، بلکه سختتر نیز میگردد و باید این دلها نرم شوند و این سنگها شکافته گردند تا از دل آنها چشمهای بیرون آید.
بنابراین، تمثیل سنگ و شمشیر یک تمثیل درونی است و سنگ اشاره به همان قلب یا دل دارد. صورت آشکار، قلب است و صورت پنهان، دل. این داستان «شمشیر در سنگ» به این حقیقت اشاره دارد که قلب و دل انسان، گاهی با پیش آمدن حادثهای یا اتفاق ناگواری از نرمی خارج شده و به مرور زمان سنگی میشود. این اتفاقات و پیامدهای بد، در حقیقت سبب ایجاد کینه و نفرت در شخص میشوند و وقتی کینه و نفرت در دل (قلب) انسان وارد شود، به تدریج به سنگ تبدیل میگردد. مسئله این است که قلب و دلی که در شرایط خوبی قرار دارد، هیچگاه دعوت تاریکیها را نمیپذیرد تا سنگی شود، مگر اینکه با ضربهای شدید از حالت عادی خارج شده باشد و حسهای فرد از حالت طبیعی خارج شوند. این شمشیر در حقیقت تمثیلی از همان ضربه شدیدی است که فرد را از تعادل خارج کرده و وارد تاریکیها میکند.
در داستانها، قهرمان داستان زندگی خوبی دارد و نیروهای تاریکی با وارد کردن ضربهای به قلب و دلش، او را از تعادل خارج میکنند. اشاره میکنم به داستان «شاه شیر» که در آن، عموی بچه شیر با گول زدن او «تو مسبب قتل پدرت شدی» بچه شیر را از تعادل خارج کرده و باعث میشود که او از سرزمینش دست بکشد.
در داستانی دیگر (اشاره به داستان «دراکولا» اثر برام استوکر)، جنگجویی هست که در راه مسیحیت میجنگد و پیروز نیز میشود. نیروهای دشمن برای اینکه این جنگجو را از میدان به در کنند، به همسرش خبر میدهند که شوهرت در جنگ کشته شده است. وقتی مرد از جنگ بازمیگردد، درمییابد که همسرش خودکشی کرده و وقتی کشیش در کلیسا به او میگوید: «به این دلیل که همسرت خودکشی کرده، به جهنم میرود و تو در دنیای دیگر هم نمیتوانی او را ببینی»، مرد با این ضربه «من برای خدا به جنگ رفته بودم و حالا این بلاها باید سر من بیاید» از تعادل خارج شده و کینه به دل میگیرد و وارد تاریکی میشود.
پس همیشه یک نقشه، یک کمین و یک ضربه وجود دارد. و نکته دیگر این است که ماهیت ضربه از جنس دوست داشتن است. انسانی که در حالت طبیعی و تعادل است، انسانهای دیگر را دوست دارد و برخی را بسیار دوست میدارد. اگر اتفاقی بیفتد که آنهایی را که بسیار دوست دارد، اصلاً دوستش نداشته باشند یا آنهایی را که بسیار دوست دارد از دست بدهد و فکر کند که خودش مقصر بوده، این اتفاقات شبیه همان ضربه شمشیر است که به قلب شخص فرو میرود. ممکن است یک ضربه باشد یا دو ضربه؛ اگر کاری باشد، همان یک ضربه هم کافی است.
اگر به انگشتهای افراد گیتاریست دقت کرده باشید، میبینید که نوک انگشتهای این افراد پینه بسته و پوست دست آنها کلفت شده است. این در حقیقت عکسالعمل فیزیکی بدن است. در مورد قلب یا دل انسان نیز به همین صورت است. در اثر وارد شدن یک ضربه کاری یا چندین ضربه — مثلاً کسی که ضربه عشقی خورده و چندین بار تکرار شده — میآید پوست خود را کلفت میکند؛ یعنی جلوی ورود آن حسها را میگیرد. در حقیقت، در قسمت صورت پنهان نیز آن عواطف و احساسات ضخیم میشوند و به مرور زمان بسته میگردند. این یک سیستم ایمنی است که صورت پنهان انسان برای جلوگیری از ضربات بیشتر، به کلی جلوی رفتوآمد را میگیرد تا اصلاً حسی به وجود نیاید و در نهایت ضربهای هم نباشد.
با بسته شدن حسها و سخت شدن قلب (دل)، در کنار اینکه سیستم ایمنی برای جلوگیری از ضربات بیشتر به راه افتاده، آن جایگاهی که در انسان راه ارتباط با هستی است نیز بسته میشود. بنابراین، انسان ارتباطش با هستی قطع میشود و دیگر از چیزی لذت نمیبرد. پس از مدتی، این عدم ارتباط با هستی و فقدان حس، مشکلاتی را سبب میشود. انسان در اثر این ارتباط با هستی تغذیه میشود و انرژی خود را از این طریق دریافت میکند. تا زمانی، انسان از ذخایر درونی خود استفاده میکند، ولی پس از مدتی کمبودها و بیماریها ظاهر میشوند. یکی از این بیماریها، بیماری سرطان است. زمانی که انسان از این وضعیت آگاه میشود، میخواهد خود را نجات دهد، اما نمیتواند.
این شمشیر میتواند اعتیاد نیز باشد که البته بدترین شمشیری است که میشناسیم. برای خروج از این وضعیت، باید فرایند معکوس آن انجام شود؛ یعنی باید شروع به نرم کردن دل کند و به این قضیه بازگردد. با جهانبینی و انجام سفرهای خاص، ما در مورد اعتیاد همین کار را انجام میدهیم. با نرم شدن قلب، حس دوباره بازمیگردد و میبینید که شخص شروع به گریه کردن میکند. در «سقوط آزاد»، یکی از چیزهایی که به وفور یافت میشود، گریه کردن است. دلیل آن این است که دل ناگهان نرم شده و تمام آن تیغها و شمشیرها و ضربهها را حس کرده و همگی را با گریه برون میریزد.
اینجا مرحله سخت کار است؛ وقتی دل شروع به نرم شدن میکند، آن دردها و ضربههایی که به دل وارد شدهاند، احساس میشوند و باید از این مرحله عبور کرد تا دل نرم شده و آن شمشیرها خارج شوند. اصولاً خارج شدن از تاریکی با درد همراه است؛ همانند خروج از دره که همه مسیری را که در سقوط طی کردهایم، باید بازگردیم. در خروج از تاریکیها نیز باید همه اتفاقاتی که در ورود برایمان افتاده است، در هنگام خروج تجربه کنیم. حتی آن آدمهایی که آن زمان با آنها ارتباط داشتیم، دوباره بازمیگردند. در «۱ گرم»، ۲۰ روز یا ۱۰ روز زمانی است که این شمشیر بهطور کامل خارج میشود که دردش نیز بسیار زیاد است و پس از آن، درمان بسیار سریع پیش میرود.
نکته جالب اینجاست که شخصی که شمشیر از قلبش خارج شده و درمان شده است، تجربه ارزشمندی دارد و آگاهیاش بالاتر رفته است. این آگاهی همانند شمشیری است که از این انسان، جنگجویی قوی در راه مستقیم و درست میسازد. در داستان شاه آرتور، شمشیر خارجشده تبدیل به سلاح دست شاه آرتور میشود که با آن کشور را نجات میدهد. تا قبل از آن، شمشیر نشانه تاریکی است، اما با خارج شدن، تبدیل به نماد روشنایی و اتحاد و آزادی میگردد. مانند: کاربرد تریاک در درمان و جایگاهش در اعتیاد.
در نهایت، هرچه این تیغها، شمشیرها و ضربهها بیشتر باشند، با خارج شدن فرد از تاریکیها، قدرت و ثروت بیشتری برای فرد به همراه خواهد داشت.
نویسنده: همسفر محمود لژیون دوم، راهنما همسفر محمود
ویراستاری و بارگذاری: خدمتگزاران سایت همسفران آقا، شعبه پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
39