, جلسه ششم از دوره بیستم از سری کارگاههای آموزش عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی قیدار با استادی مسافر پهلوان محمد با نگهبانی مسافر ناصر با دبیری مسافر مرتضی با دستور جلسه" جهانبینی در ورزش" در روز پنجشنبه ۰۱ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کار نمود.

خلاصه سخنان استاد
سلام دوستان محمد هستم یک مسافر ، خدای خود را شاکر و سپاسگزارم که در کنگره حضور دارم و در مسیر حرکت کنگره قرار دارم و آقای مهندس را دارم و پیش دوستان آموزش میبینم از ایجنت محترم و لژیون مرزبانی و همه کسانی که اجازه دادند در این جایگاه باشم و خدمت کنم کمال تشکر را دارم. وقتی که وارد شعبه شما شدم واقعا حس خوبی داشتم.
دستور جلسه این هفته جهانبینی در ورزش است. دوستان ما باید نگذاریم که حس اشباع به ما دست بدهد، اشباع یعنی پر و لبریز شدن هر چیزی. حس پر و لبریز شدن ظرفیت جنبههای مادی و معنوی انسان که او را از رشد و پیشرفت باز میدارد، مثلاً حس من همه چیز را میدانم و نیازی به آموزش ندارم.
اگر من جهانبینی درست نداشته باشم هرچه قدر هم به جلو بروم مسیر برای من تاریک میشود و گمراه خواهم شد. جهانبینی در ورزش خیلی مهم است، یک کنگرهای حتماً باید ورزش کند با جهانبینی و نگرش درست به ورزش توجه کند، شما هیچ کجا نمیتوانید تصویرهایی داشته باشید که مثل کنگره باشند، افراد با عشق و محبت با هم برخورد کنند، فضا صمیمی و دوستانه باشد. همه باهم احساس خواهر و برادری کنند. من وقتی وارد کنگره میشوم حس میکنم، وارد خانواده خود شدم. انسان وقتی جهانبینیاش تکمیلتر میشود که وارد حوزه بخشش شود.
من در کنگره باید بفهمم در کجای کار و کنگره قرار دارم. وقتی از مواد مخدر رهایی پیدا کردم باید با خودم چند چند، کنم تا بدانم که چکاره هستم، در سفر اول شربت اوتی به من کمک میکرد، ولی در سفر دوم شربتی وجود ندارد. آقای مهندس کار بسیار بزرگی انجام دادند، مواد مخدر را از من گرفتند و عشق و محبت را به من دادند. همه اینها نشأت گرفته از بخشش بیمنت است.
کسی در کنگره خدمت میکند که در لژیون سردار بخشش مالی انجام داده باشد، خیلی مهم است: آقای زرکش میفرمایند: کسانی به ارتقا میرسند که بخشش مالی انجام داده باشند.
همان زمانی که نیروهای منفی به من القا میکنند که چرا باید ببخشی خودت لازم داری یا حالا صبر کن و عجله نکن وقت زیاد است همان زمان باید ببخشم. اگر همان زمان به نفسم غلبه کردم، و بخشیدم، پیروز خواهم شد. من خودم این تجربه را داشتم، حدود هشت ماه بود که نمیتوانستم این شال پهلوانی را بگیرم. مبلغ سیصد میلیون تومان از تعهد من مانده بود و این مبلغ در حساب من موجود بود. یک روز به خدمت آقای زرکش رسیدم و واقعیت قضیه را به ایشان شرح دادم و عرض کردم که هر وقت میخواهم این مبلغ را تسویه کنم، یک نیرویی به من میگوید، حالا صبر کن. کم مانده بود که از لبه پرتگاه پایین بیفتم، همان جا کارت را کشیدم و دیگر به گفته هوای نفس گوش نکردم، آن موقع بود که به صفات خداوند پی بردم و ببخشش برایم معنا و مفهوم پیدا کرد و لذت بخشیدن را چشیدم. در کنگره باید به همدیگر کمک کنیم و همچنین به همدیگر احترام بگذاریم مخصوصا دیدهبانان و راهنماها و ایجنت و مرزبانان تا آخرین فرد کنگره. از اینکه به حرفهای من گوش دادید از همه شما سپاسگزارم.
درج و ارسال: مسافر ابوذر، راهنمای لژیون یکم
تایپ و ویرایش: مسافر علی، مرزبان خبری
- تعداد بازدید از این مطلب :
98