English Version
This Site Is Available In English

تولد پنج سال رهایی مرزبان مسافر عبدالله

تولد پنج سال رهایی مرزبان مسافر عبدالله

تولدها شبیه به هم هستند؛ اما در جزئیات تفاوت‌های عظیمی است که مشهود است.

اعلام سفر مسافر:

سلام دوستان عبدالله هستم مسافر
با 5 سال تخریب وارد کنگره شدم، آنتی‌ ایکس‌های مصرفی شامل: تریاک، شیره، قرص، گل و الکل.
آخرین آنتی‌ ایکس: تریاک خوراکی.
مدت سفر اول: ۱۰ ماه و 24 روز.
روش درمان: DST
داروی درمان: شربت OT
راهنمای درمان سفر اول: مهدی آقای اکرامی ، ورزش در کنگره والیبال.
راهنمای در حال حاضر مهدی آقا راجع لژیون مرزبانی
مدت رهایی: به لطف خداوند و دستان پرمهر جناب مهندس ، 5 سال و 1 روز.

سخنان  ایجنت  شعبه راهنما مسافر ، لژیون مرزبانی:

سلام دوستان مهدی هستم مسافر.
چند وقت پیش فهمیدم که آقایان احمد، عبدالله و مجید آقا بر سر بزرگ‌تر بودن با هم بحث داشتند. چند روز پیش هم درباره پیامبری حضرت یعقوب برایم سوالی پیش آمد در تحقیق‌هایم دیدم که پدر حضرت یوسف (حضرت یعقوب) برادری دوقلو داشت که زودتر به دنیا آمده بود و طبق رسم آن زمان، مقام نبوت به برادر بزرگ‌تر می‌رسید.
اما یعقوب با تدبیر خود آن مقام را به دست آورد. این ماجرا شباهتی جالب با داستان احمد آقا وعبدالله دارد؛ اختلافی بر سر این‌که چه کسی زودتر وارد کنگره شده است.
عبدالله مدرکی آورده که نشان می‌دهد او نفر اول بوده. امشب خواهیم دید آیا می‌تواند حق خود را از برادرها بگیرد یا نه. به آقا عبدالله، همسفر کوچکشان، راهنمای همسفر و خود همسفرشان تبریک عرض میکنم.

سخنان راهنما مسافر:

سلام دوستان احمد هستم مسافر.
خدا رو شکر می‌کنم که دوباره این فرصت رو پیدا کردم تا کنار شما باشم، آموزش بگیرم و خدمت کنم. از مهدی آقا که لطف کردند و اجازه مشارکت دادند سپاسگزارم.
قبل از هر چیز، به دوستان باصفای شعبه کاشمر؛ انسان‌هایی که با عشق و فداکاری، زندگی‌های زیادی رو نجات دادند خوش آمد می گویم. دعا می‌کنم برکت این خدمت چند برابر به زندگیشان برگردد.
در طول این شش سال، من و آقا عبدالله کنار هم خاطرات زیادی ساختیم؛ از هم یاد گرفتیم، زمین خوردیم، بلند شدیم و رشد کردیم.
یادم است اون اوایل یه پلاستیک پر از قرص داشت، حداقل نیم کیلو! اون روزها هنوز کلینیک نبود و باید خودمان دارو تهیه می‌کردیم. با چهره‌ای خسته و دل‌شکسته می آمد، ولی امروز الحمدلله لبخند از صورتش پاک نمی شود، حتی وقتی در شرایط سختی قرار می گیرد. یک بار براش کلیپ درست کردم؛ همیشه کلیپ‌ها بخشی از خاطرات قشنگ‌مان بود.
کلیپ با عکس موتور و تابلوی همت‌آباد شروع می‌شد، مسیری که هر روز با عشق به کاشمر می‌آمد تا خودش رو به جمع ما برساند. همیشه زودتر از همه می‌رسید، بی‌هیاهو و بی‌ادعا به‌نظرم خدمت فقط جایگاه نیست؛ خدمت واقعی همین است که آدم بدون هیچ عنوانی، پنج سال با دل و عشق بیاد و بماند و آقا عبدالله یکی از آن دسته آدم‌هاست که بودنش خودش یک خدمت بزرگ است.

سخنان مسافر:

سلام دوستان عبدالله هستم مسافر.
من در اثر تخریبی که با مواد مخدر به بدن خود زدم حافظه‌ام بسیار ضعیف شده بود. به همین دلیل همیشه همه مطالب را یادداشت می‌کنم زیرا کم رنگ ترین جوهر ها از قوی ترین حافظه ها ماندگار تر است
. اما خدا را شکر در کنگره حافظه‌ام رو به بهبود است و الآن سلامتی‌ام را مدیون کنگره هستم. از همه کسانی که در این مسیر کنارم بودند و به من یاری رسانند، به ویژه مهدی آقا اکرامی و همسفرم و در ادامه از احمد آقا و آقای راجع تشکر می‌کنم.

سخنان راهنمای همسفر:

سلام دوستان شکوفه هستم همسفر.
تبریک می‌گویم به شعبه‌ پر از عشق و انرژی تربت؛ خیلی خوشحالم که امروز اینجا هستم و از تک‌تک عزیزان آموزش می‌گیرم.
آقای عبدالله از خدمتگزاران واقعی بودند؛ زمانی که شعبه‌ بردسکن در پارک تشکیل می‌شد، در آن روز برفی خاطره‌انگیز که فیلمش برای آقای مهندس ارسال شد، ایشان با عشق در حال خدمت بودند.
کسی که برای سلامتی خود و دیگران تلاش می‌کند، به وادی چهاردهم، یعنی وادی عشق رسیده است؛ برای او تفاوتی ندارد همشهری است یا نه، فقط خدمت به خلق اهمیت دارد.
به خانم فهیمه‌ عزیز نیز تبریک می‌گویم؛ خدا را شکر که پس از سال‌ها نقاب برداشتند و از خدمتگزاران نمونه‌ کنگره شدند. تولدها شاید شبیه باشند، اما پیام هر تولد منحصر‌ به‌ فرد است.

سخنان همسفر:

سلام دوستان فهیمه هستم همسفر عبدالله.
وادی‌ که همیشه با خواندنش به یاد مسافرم می‌افتادم، وادی چهاردهم بود؛ وادی عشق. باور دارم که عشق و محبت او به دیگران و مخلوقات سبب شد خداوند یاری‌اش کند تا سفرش را با آرامش و سلامت به پایان برساند.
از تمام کسانی که همیشه در مسیر کاشمر همراهم بودند، صمیمانه سپاسگزارم. تشکر ویژه‌ای دارم از خانم شکوفه‌ عزیز؛ اگر امروز اینجا هستم و شال سبز دارم، به خاطر حمایت و محبت ایشان است.
روزهای اول با غمی بزرگ و ناامیدی آمدم، اما در کنگره آموختم که صبر، شکرگزاری و ایمان، مسیر رهایی است. وقتی از مصرف مسافرم آگاه شدم، شکایت نکردم؛ فقط تصمیم گرفتم کمکش کنم، چون می‌دانستم تنها نمی‌تواند.
همان‌جا بود که یاری خدا را با تمام وجود حس کردم. تولد ما در کنگره، برای خودمان نیست، بلکه برای مسافران و همسفران تازه‌ وارد است تا امید بگیرند و باور کنند تغییر ممکن است. من از کسی که روزی با ماسک روی صورت در عکس ایستاده بودم، به انسانی امیدوار و آرام رسیده‌ام؛ و ایمان دارم اگر من توانستم، همه می‌توانند.

عکاس: مسافر رامین
تایپ: مسافر حسین
تهیه و تنظیم گزارش: مسافر حبیب

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .