سیزدهمین جلسه از دوره یازدهم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰؛ نمایندگی جهانبین شهرکرد؛ به استادی راهنمای محترم مسافر اسکندر، نگهبانی مسافر آرش و دبیری مسافر سعید، با دستور جلسه «جهانبینی در ورزش» و «تولد دهمین سال رهایی راهنمای محترم مسافر حسین» پنجشنبه ۱ آبان ماه ۱۴۰۴ ساعت ١۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد :
سلام دوستان، اسکندر هستم یک مسافر؛
خدا را بابت این جایگاه، سقف بالای سرمان، اجازهی حضور در کنگره و آموزشهایی که دریافت میکنیم شکر میکنم. امروز روز قشنگی است و از این روزها کم گیر میآید. همانطور که میدانید، امروز دو دستور جلسه داریم: یکی «جهانبینی در ورزش» و دومی «تولد ۱۰ سال رهایی پهلوان محترم، مسافر حسین».
در مورد دستور جلسه، از زمانی که من در کنگره حضور داشتم و برای ورزش به پارک اصفهان میرفتیم تا به امروز، ندیدهام که ناراحتی، بحث یا مشکلی پیش بیاید. این به خاطر حس خوب و آموزشهای ناب کنگره است که دریافت میکنیم و این موضوع نهتنها در ورزش، بلکه در زندگی ما نیز بهصورت عالی پیش میرود.
در مورد پهلوان عزیز، آقا حسین، باید بگویم که زمان خیلی زود گذشت. زمانی که آقا حسین و آقا محمد به کنگره تشریف آوردند، کمتر کسی است که نداند ایشان چه تخریبهای زیادی داشتند. روح پدرشان شاد باشد؛ من فکر میکنم عشق و محبتی که آن مرد بزرگ داشت، باعث ماندگاری آقا حسین و آقا محمد در کنگره شد. آقا حسین خوب سفر نمیکرد و شاید اگر به خاطر پدر بزرگوارشان نبود، از لژیون بیرونش میکردم. اما خدا را شکر، موفق شد سفر خود را به پایان برساند و این خانوادهی محترم نقش زیبایی را ایفا کنند. آن چیزی که خداوند رقم میزند و لیاقت هر که باشد، به سرانجام میرسد. صمیمانه به این خانوادهی بزرگ و خواهران بزرگوارشان از صمیم قلب تبریک میگویم. فکر نمیکنم اگر یک قرن دیگر زنده باشم، چنین افتخاری نصیبم شود. حقیقتاً درمان حسین با آن تخریب بسیار بالا، در باور هیچکس نمیگنجید؛ ولی اکنون تصویری که از او میبینیم، باعث افتخار کنگرهی استان ماست و تاریخ این را ثبت خواهد کرد.
چون جشن گلریزان نزدیک است، دوست داشتم این را در مورد لژیون سردار بگویم: خدا را شکر که آقا حسین اولین پهلوان نمایندگی ما شد و افرادی هم به دنبال این حرکت، در این مسیر قرار گرفتند. امیدوارم جشن گلریزان امسال، باشکوهتر از سال قبل برگزار شود.
از اینکه به صحبتهای من توجه کردید، از همهی شما سپاسگزارم.

سخنان راهنمای محترم مسافر حسین:
سلام دوستان، حسین هستم یک مسافر؛
خدا را شاکر و سپاسگزارم که امروز اجازه داد این روز زیبا را ببینم. امروز بسیار خوشحال هستم و خدا را شکر، حس و حال خیلی خوبی دارم؛ چون هیچ اثری از اعتیاد در زندگی من وجود ندارد. از خداوند میخواهم که مرا یاری دهد هیچوقت دچار غفلت نشوم و همیشه قدردان خداوند و عزیزانی باشم که در این راه من را یاری دادند.
امروز فقط میخواهم سپاسگزاری کنم. از راهنمای عزیزم، آقای اسکندر، تشکر میکنم که هرچه امروز دارم از وجود پر از عشق ایشان است. امروز احساس خوشبختی میکنم، زیرا راهنمایان عزیزم، آقای اسکندر و آقا کامران، لطف کردند و در مورد من حرفهای خوبی زدند. از اینکه نام پدرم در این جمع برده شد، بسیار خوشحالم و فکر میکنم دِین فرزندیام را ادا کردم. آرزوی پدرم این بود که نخوابد تا من به موقع به خانه برگردم، ولی در زمان مصرفم همیشه وقتی همه خواب بودند به خانه میرسیدم.
از آقا کامران ممنونم که مسیر خدمت را به من آموزش داد. از خانم مرجان بسیار سپاسگزارم. از برادرم محمد عزیز خیلی ممنونم، دوستش دارم و همیشه قول میدهم مثل کوه پشتش باشم. از خواهران عزیزم تشکر میکنم که کنار من هستند و تا زنده هستم نوکرشان خواهم بود. اگر امروز در این جایگاه قرار گرفتم و توانستم خدمتگزار شوم، به خاطر کمکهای این عزیزان بود و همیشه از آنها ممنون هستم.
از خداوند میخواهم که اجازهی خدمت به بندگانش را از من نگیرد و تا زمانی که هستم، اجازه دهد خدمت کنم؛ چون بهواسطهی تخریب زیادی که داشتم، به اطرافیانم خسارت زیادی وارد کردم. وقتی از راهنمای عزیزم پرسیدم که چگونه میتوانم جبران خسارت کنم، ایشان به من گفتند: تنها راهش خدمت کردن است.
زمانی که وارد لژیون آقای اسکندر شدم، از بس مصرف تزریقم بالا بود، رگ نداشتم و ایشان با عشق و محبت با من رفتار کردند. امروز من هم همان عشق و محبت را سرلوحهی کار خود قرار دادهام. از آقا کامران و راهنمای عزیزم آقای اسکندر سپاسگزارم که برای من حکم پدر را داشتند. از سرکار خانم مرجان بسیار سپاسگزارم و از تمام کسانی که من را در این مسیر یاری دادند، ممنونم؛ همهی آنها در قلب من جای دارند.
سخنان راهنمای همسفر سرکار خانم مرجان:
سلام دوستان، مرجان هستم یک همسفر؛
خیلی خوشحالم که امروز در جمع شما دوستان عزیز در این نمایندگی حضور دارم. از اینکه چهرهی شما عزیزان را میبینم و امروز بهانهای شده که در کنار شما باشم، بسیار خوشحال هستم.
این تولد را خدمت آقای مهندس و خانوادهی محترمشان تبریک میگویم؛ بهحق اگر امروز شادی را تجربه میکنیم، بهواسطهی این بزرگواران است. خدا را شکر میکنم که این لطف شامل حال ما شد و باید قدردان آقای مهندس، خانوادهی محترمشان و اساتید کنگره ۶۰ باشیم. خیلی به آقای حسین و خانوادهی محترمشان تبریک میگویم. قطعاً روح برادر و پدر بزرگوارشان از این اتفاق بزرگ شاد است و به وجود حسین عزیز افتخار میکنند. خانم فاطمه، از زمانی که در کنار برادرشان قرار گرفتند، من افتخار داشتم خدمتگزار ایشان باشم. حقیقتاً تصویری که از روز اول در ذهنم از ایشان دارم، ادب و احترامی بود که نسبت به راهنما، کنگره و تمام اتفاقاتی که در کنگره میافتاد داشتند. بسیار با محبت و با معرفت هستند و من فکر میکنم این معرفت زمانی به وجود میآید که حقیقت آموزشهای کنگره را دریافت کرده باشد و به جایی رسیده که توانسته آن آموزشها را به اجرا درآورد و این در تمام رفتار و کردارشان کاملاً مشهود است.
من خیلی خوشحال هستم که افتخار داشتم در خدمتشان باشم. هر بار برای هر خدمتی آماده بودند که انجام دهند. ایجنتی پارک را پشت سر گذاشتند و دورهی دوم راهنمایی خود را هم در نمایندگیای دور از محل سکونتشان آغاز کردند، که این بسیار ارزشمند است. به ایشان خیلی تبریک میگویم و همچنین به آقا محمد، خانم مرجان عزیز و خانم ندای عزیزم صمیمانه تبریک میگویم. به آقا اسکندر نیز خیلی تبریک میگویم، چون میدانم عاشقانه رهجوهای خود را دوست دارند و آنها را راهنمایی میکنند. برای ایشان سلامتی آرزو میکنم. امیدوارم قدر این لحظات را بدانیم و همهی آنهایی که هنوز به این راه باور ندارند، ذرهای ایمان در وجودشان ایجاد شود و در ادامهی مسیر، آنها نیز طعم زیبای رهایی را بچشند. برای همهی شما عزیزان، آرزوی سلامتی، عاقبت بهخیری و خوشبختی دارم.
سخنان راهنمای همسفر سرکار خانم فاطمه:
سلام دوستان، فاطمه هستم یک همسفر؛
خدا را شکر میکنم که بهواسطهی این تولد و این شادی، در شعبهی جهانبین حضور دارم. خیلی دلم برای شما عزیزان تنگ شده بود و از همگی شما ممنونم که امروز تشریف آوردید.
در خصوص تجربهای که در زمان اعتیاد حسین دارم، اگر بخواهم بگویم: قطعاً خانوادهی مصرفکننده، پر از رنج، درد و ناراحتی است؛ مخصوصاً وقتی که مصرفکننده جوان باشد. حسین از سن ۱۸ سالگی تزریق را شروع کرد و این برای ما بسیار ناراحتکننده بود؛ آنقدر که محمد را بهکلی فراموش کرده بودیم. تصویری که امروز میبینید، تصویر کنگره ۶۰ و تصویر آقای مهندس است. بسیار از ایشان و خانوادهی محترمشان سپاسگزارم، چون مسیر را باز کردند تا من هم بتوانم لحظات خوبی را تجربه کنم. تصویری که امروز میبینید، حاصل تلاش ماه و خورشید و فلک است تا امروز محمد و حسین بتوانند طعم خوشبختی را بچشند.
از آقا کامران و خانم مرجان خیلی سپاسگزارم. تعریفهایی که خانم مرجان از من کردند، در واقع خودشان هستند. هرگز نمیتوانم خدمتهایی که به من شده را جبران کنم. از شما آقا اسکندر خیلی ممنونم، چون مهر و محبت شما، حسین را به کنگره پایبند کرد. او ارادت خاصی به شما داشت. انشاءالله که همیشه سلامت باشید. از آقای مهدی، خانم زهرا، خانم زری و خانم ندای عزیزم خیلی ممنونم. از خانوادهام نیز بسیار سپاسگزارم و به اولین همسفر حسین، یعنی پدرم، خیلی تبریک میگویم. جای ایشان امروز خالی است، اما میدانم که پدر و برادر عزیزم هم در این خوشحالی ما سهیم هستند. از برادر عزیزم محمد خیلی سپاسگزارم؛ با اصرارهای ایشان بود که ما به کنگره راه پیدا کردیم و امروز بسیار خوشحالم که باعث شد ما خوشبختی را درک کنیم. به حسین عزیزم خیلی تبریک میگویم. اگر ما امروز خدمت میکنیم و خدمتگزار هستیم، این را وظیفهی خودمان میدانیم و من خدا را شکر میکنم که فرصت خدمت کردن را برای ما فراهم کرده است. انشاءالله که همگی شما در پرتو کنگره ۶۰ و آقای مهندس، شاد و پیروز باشید.
سخنان راهنمای همسفر سرکار خانم ندا:
سلام دوستان، ندا هستم یک همسفر؛
خیلی خوشحالم که خداوند این لیاقت را به من داده تا در کنار شما عزیزان باشم. واقعاً خدمتگزار بودن در کنار این خانوادهی عزیز، مایهی افتخار است. به همگی آنها بسیار تبریک میگویم: به آقا حسین، آقای اسکندر، آقا محمد، فاطمهی عزیز، همینطور خانم مرجان عزیز، راهنمای بزرگوارم، مریم عزیز، خانم مرجان عزیز و خانم زری عزیز. امیدوارم این خانواده همچنان در کنگره ماندگار و خدمتگزار باشند.


نگارنده و ویراستار: مسافر شمسالدین لژیون۳
عکاس: مسافر افشین لژیون۳ و مسافر عارف لژیون۱۶
تنظیم: مسافر مهدی لژیون ۶
ارسال: مرزبان خبری مسافر وحید
نمایندگی جهانبین شهرکرد مسافران/همسفران
- تعداد بازدید از این مطلب :
12235