English Version
This Site Is Available In English

خدمت، درسِ زندگی و تربیتِ جان است

خدمت، درسِ زندگی و تربیتِ جان است


به نام نور
راهنما دست خداست که سخاوتمندانه در مسیر رشد، قدم به قدم همراهت می‌شود. نور آگاهی و ایمانی است که از روزنه قلب وارد می‌شود تا روشنگر فهم تو گردد و کلبه تاریک جهل را فراخ و فرخنده سازد. حضورش، پناهگاه امنی است برای دیدن  افقی روشن در دوردست‌های نزدیک‌...!
راهنما، ماهیگیری قهّار است که به جای دادن ماهی، ماهیگیری را به تو آموزش می‌دهد تا خود بتوانی از اقیانوس رؤیاهای زندگی، ماهی‌های کوچک و بزرگ خودباوری و موفّقیت را شکار کنی.

میزبان راهنما همسفر زهرا بودیم به پاس یک دوره خدمت ۴ ساله راهنمایی در شعبه خمین و تقدیر از زحمات خالصانه ایشان در مسیر رهایی از تاریکی‌های بند اعتیاد.
از شما عزیزان دعوت می‌کنیم در این گفتگو همراهمان باشید.

همسفر زهرا و مسافر رسول، با آنتی ایکس مصرفی تریاک، به روش DST و دارویOT، به مدت ۱۰ ماه و ۱۰ روز و به راهنمایی همسفر الهه و دیده‌بان محترم اصغر منصوری سفر کردند و مدت ۶ سال و ۱۰ ماه است که آزاد و رها هستند.
رشته ورزشی همسفر زهرا و مسافر رسول در کنگره، والیبال می‌باشد.

شروع خدمت شما در جایگاه راهنمایی با تولد فرزند کوچکتان همراه بود، مضاف بر اینکه دختر دیگر شما هم کوچک بود، با وجود این موضوع و مشغله‌هایی که وجود دو فرزند کوچک به همراه دارد، چگونه توانستید این خدمت را بپذیرید و وارد آن شوید؟

وادی هشتم به من آموخت که:
"با حرکت، راه نمایان می‌شود"
زمانی که من لژیون زدم، فقط یک حرکت و یک شروع بود؛ همانطور که در وادی می‌گوید:
تو پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید رفت

و من فقط در مسیر درست کنگره پا گذاشتم؛ این آقای مهندس و آموزش‌های درست ایشان بود که به من یاد داد چگونه باشم و چگونه حرکت کنم. من مطمئنم اگر در آن موقعیت، فقط به مشغله‌های خانوادگی فکر می‌کردم و ساکن می‌ماندم، نه راهی برای خدمت به دیگران برای من گشوده می‌شد و نه راهی برای رشد خودم، پس حرکت کردم و با اعتماد به نیروهای الهی و برنامه‌های کنگره ۶۰، قدم در این مسیر گذاشتم؛ جالب اینجا بود که هرچه پیش می‌رفتم، همانطور که وادی وعده داده بود، راه‌ها یکی پس از دیگری نمایان شدند؛ من روز به روز انرژی بیشتری در خودم یافتم، مدیریت زمان را به کمک عزیزانم یاد گرفتم و دیدم که چگونه این خدمت، به زندگی من نظم بخشید و حتی در تربیت فرزندانم خیلی مؤثر بود.




به تازگی مسافر شما اجازه پهلوانی را از سمت آقای مهندس دریافت کرده‌اند، برای ما از حس و حال همسفری که پذیرفته مسافرش این مبلغ را تقدیم کنگره کند بگویید و اینکه واکنش اولیه شما در مقابل این تصمیم چه بود؟

ما چند سال بود که به این موضوع فکر می‌کردیم و برنامه‌ریزی داشتیم، زمانی که آقای مهندس این اجازه را به ما دادند، من و مسافرم و بچه‌هایمان از خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدیم. جالب است که دختر بزرگم که فقط ۱۰ سال سن دارد، اینقدر از این اتفاق خوشحال بود که با ذوق و لبخند، اشک شوق می‌ریخت. من پهلوانی مسافرم را یک اقدام برخواسته از عشق می‌دانم، عشق به کنگره‌ای که زندگیمان را نجات داد. قدردانی من از کنگره ۶۰، فراتر از هر کلمه‌ای است. آموزش‌هایی که من و مسافرم در لژیون سردار دریافت کردیم آنچنان ارزشمند است که هرچه ببخشیم باز هم احساس می‌کنیم کم است. پهلوانی یک سپاسگزاری از جنس عشق است. امیدوارم من هم این لیاقت را داشته باشم و بتوانم از این حس و حال قشنگ بهره‌مند شوم.

شعبه سالار یک شعبه تازه تأسیس است و مثل تمام شعبه‌های نوپا، فراز و نشیب‌های خاص خودش را دارد؛ شما از اولین راهنمایان داوطلبی بودید که در آنجا خدمت می‌کنید، خدمت در یک شعبه تازه تأسیس را چگونه می‌بینید؟

خدمت در یک شعبه تازه تأسیس مثل کاشتن یک نهال جوان است؛ قطعاً چالش‌های خاص خودش را دارد اما در کنار هر چالش، زندگی جریان دارد و حس و انرژی  آن غیر قابل توصیف است. برای من شعبه سالار فقط یک مکان نیست، یک بخش زیبا از زندگی است. اینجا هر قدمی که برمی‌داریم و هر مسافری که به درمان می‌رسد، حس بی‌نظیری دارد و انگار راهی باز می‌شود، درس‌های زیادی برای اعضا دارد و پیوند محبت بین ما را بیشتر می‌کند. همه شعبه‌های کنگره ۶۰ خانه رهایی و آرامش هستند اما خدمت در یک شعبه نوپا، حس دیگری دارد؛ انرژی اینجا، انرژی آغاز است. امیدوارم در شعبه سالار خدمتگزار لایقی باشم و بتوانم هم به خودم و هم به دیگران خدمت کنم.

طبق جزوه راهنما و راهنمایی، یکی از بی‌نظیرترین حس‌های الهی که ممکن است یک راهنما طعم آن را احساس کند این است که رهجوی نامتعادل دیروز خود را به عنوان یک فرد متعادل که حضوری فعال در کنگره دارد و خدمت می‌کند ببیند، شما که در پرورش چنین رهجویانی موفق بوده‌اید، رمز موفقیت خود را چه می‌دانید؟


به لطف خداوند و رهنمودهای آقای مهندس، اگر قدمی برداشته شده، من در این توفیق، سهم ناچیزی دارم. راهنما در کنگره ۶۰ فقط یک انگشت اشاره است؛ راهنما فقط راه را نشان می‌دهد و رهجو است که با حرکت درست و تفکر و تلاش، این راه را می‌پیماید و به آرامش و تعادل می‌رسد. لطف خداوند شامل حال من بود که رهجویانی سر راه من قرار گرفتند که خود آنها بهترین معلم‌ها بودند و من گاهی بزرگترین درس‌ها را از این عزیزان می‌گرفتم و همیشه از دیدن موفقیت آنها خوشحال شدم. نکته بسیار مهمی که باید مد نظر داشته باشیم این است که: "هدف راهنمایی، پرورش استاد است". برای رسیدن به این امر باید به اصول، قوانین و حرمت کنگره پایبند بود و از هرگونه حاشیه پرهیز کرد. راهنمایی، تنها پرورش رهجو نیست بلکه بزرگترین مدرسه برای آموزش و رشد خود راهنماست؛ من همیشه تلاش کردم که خودم بیشتر از رهجو آموزش ببینم و آموزش‌ها را عملیاتی کنم.

گاهی شنیده می‌شود که همسفری از سختی‌های سفر اول شکایت می‌کند و مثلاً می‌گوید: ای کاش بعد از رهایی مسافرم به کنگره می‌آمدم (گویی دوست دارد در بی‌خبری بماند و بی‌صبری می‌کند). به نظر شما همراهی یک همسفر در سفر اول با مسافر خود چه تأثیری در روند بهبودی هر دو، کاهش آسیب‌ها و کیفیت زندگی و سفر اولشان دارد؟

همراهی همسفر در سفر اول، یک موهبت الهی است. همسفری که در کنگره حاضر شود و گوش به فرمان راهنما حرکت کند، می‌آموزد که چگونه با یک مسافر، همراهی کند تا یک فضای عاطفی و درست در خانه ایجاد شود؛ نکته مهمتر اینکه همسفر با آموزش‌های کنگره در می‌یابد که باید دوربین را از روی مسافر خود بردارد و به خود بپردازد؛ وقتی همسفر، رفتار نامناسب گذشته را تصحیح می‌کند، مسافر نیز تغییر می‌کند و این درمان، کل سیستم خانواده را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ما به عینه دیده‌ایم که حرکت صحیح مسافر و همسفر، حتی روی فرزندانی که کنگره نمی‌آیند هم تأثیر مثبت می‌گذارد؛ بنابراین حضور یک همسفر و آموزش دیدن او در کنار مسافر، مانند یک فرصت طلایی است برای به تعادل رسیدن کل خانواده که هیچ وقت به (ای کاش در بی خبری می‌ماندم تبدیل نمی‌شود).

به نظر شما جهان‌بینی در ورزش، چه نقشی در سایر ابعاد زندگی یک همسفر، چه در کنگره و چه خارج از کنگره ایفا می‌کند و ضرورت آن در چیست؟

جهان بینی در کنگره ۶۰ یعنی علم درست زندگی کردن؛ یعنی انسان با دانستن این علم هم می‌تواند خوب زندگی کند و هم اجازه بدهد دیگران هم خوب زندگی کنند؛ وقتی این جهان‌بینی با ورزش تلفیق شود، نتیجه‌اش می‌شود همان محیط‌های ورزشی پاک و آرامی که در روزهای جمعه شاهد آن هستیم؛ جایی که هم ورزش می‌کنیم و هم از بودن در کنار هم لذت واقعی را می‌بریم. در این محیط، نه حرف لغو شنیده می‌شود، نه کسی ناراحت می‌شود، نه دعوا و بحثی می‌بینیم و نه بسیاری از مسائل منفی دیگری که در سایر ورزشگاه‌ها مشاهده می‌شود؛ این همان ضرورت و نقش کلیدی "جهان‌بینی در ورزش" در زندگی است، یعنی ما می‌آموزیم که چگونه همین فضای آرام و محترمانه‌ای که در ورزش جمعه ایجاد کرده‌ایم را به تمام بخش‌های زندگیمان از خانواده گرفته تا محل کار و ... انتقال دهیم. جهان‌بینی در ورزش به ما یاد می‌دهد که چگونه هم خودمان در آرامش زندگی کنیم و هم این امکان را برای اطرافیانمان فراهم سازیم. از آقای مهندس و خانواده محترمشان تشکر می‌کنم که چنین بستری را فراهم کردند تا من و امثال من از آن استفاده کرده و رشد کنیم.



از همسفر زهرا برای انجام این مصاحبه تشکر می‌کنم و امیدوارم همچنان در ادامه راهی که عاشقانه در پیش گرفته‌اند، موفق و مؤید باشند.
سپاس از شما عزیزان همراه.


طراح سوال و مصاحبه‌کننده: مرزبان همسفر زینب 
عکاس: همسفر فهیمه، رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)
ارسال: همسفر فهیمه، رهجوی راهنما همسفر مهتاب (لژیون دوم)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی خمین

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .