English Version
This Site Is Available In English

مشارکت‌های مکتوب مسافران

مشارکت‌های مکتوب مسافران

"به نام قدرت مطلق الله"

سلام دوستان مهدی هستم مسافر لژیون چهارم:

آنچه باور است محبت است و آنچه نیست ظروف تهی است ... همه چیز درهستی عشق است
حضرت مولانا میفرمایند: گر نبودی عشق ، هستی کی بدی؟؟
از روز اول عشق و محبت در هستی جاری بوده و این هستی بر اساس عشق آفریده شده،تنها چیزی که در هستی می ماند،عشق و محبت است.
چه زیباست که ما انسانها عشق و محبت واقعی خود را نیز به تعادل برسانیم و حد و حدودی برای محبت قائل باشیم . انسان متعادل باید در ابتدا خود را دوست بدارد تا بتواند به انسانهای دیگر و کل هستی عشق و محبت واقعی را تقدیم نماید .
طبق تعالیم و آموزشهای کنگره پایه و اساس محبت بر اساس دانایی و معرفت شکل می گیرد،هر چه انسان با ایمان تر باشد آن انسان عاقل تر است و هر چه عاقل تر باشد،دارای عشق و محبت بیشتر است ...
یکی از الزامات رسیدن به فرمان عقل عشق و محبت است،از انسان دانا محبت تراوش می شود ولی انسان جاهل محبت درونی ندارد .
مهندس عزیزمان هر جایی سخن از عشق و محبت به میان آورده بر عشق و محبت درونی و واقعی تاکید داشته است چرا که خیلی انسانها در زبان و کلام خود از کلمات و الفاظ محبت آمیز استفاده میکنند و نمیدانند برای رسیدن به عشق باید پرده های تنفر،حسادت،تجسس،غیبت و دروغگویی را کنار گذاشت ....
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
محبت آغازی ندارد و نمی توان برای آن پایانی متصور شد.
عشق و محبت را میتوان در حد توحید و یگانگی به قدرت مطلق دانست و محبت واقعی همیشه باعث سعادت و خوشبختی زندگی انسان است ...
در این هستی مالک هیچی نخواهیم بود،ما فقط مالک عشق و محبت هستیم و تنها چیزی که بقا خواهد داشت عشق و محبت است .....
محبت واقعی زمانی صورت میگیرد که انسان به دنبال توقع،احترام و تایید دیگران نباشد.
ای کاش باورهایمان با محبت عجین شود و کوله بار سفرمان در این زمین خاکی از محبت و عشق پر شود،نبایدهیچ وقت عشق را با مالکیت بر روی انسانها اشتباه بگیریم،انسان با محبت همانند خورشید تابانی است که به تمام هستی یکنواخت و مستمر می تابد.
چه زیبا میفرمایند بنیانگذار و استادمان در کنگره جناب مهندس که حس حیات و زندگی در مصائب و سختی ها را عشق تعریف میکنند، چرا که عظیم ترین نیرو در شرایط سخت زندگی نیروی محبت درونی است که منجر به نجات انسان خواهد شد و جمله دیگر ایشان که خیلی ساده و روان و پر معنا و عمیق است اینکه عشق یعنی " رفتن و رفتن و رسیدن،بدست آوردن،حفظ کردن و انتقال دادن " و در یک کلام خدمت کردن به خلق و کل هستی ....
به نظر من عشق یعنی راهنما یعنی حسین آقای برجسته که در مکتب کنگره آموزش گرفته و بی منت و توقع،با خدمت و عشق بلاعوض خود از مادیات و زندگی خود میگذرد و همانند منبع نوری درخشان شخصی را احیا میکند،، همانند اعجاز زنده کردن مرده ای بی جان،این است محبت و عشق واقعی و تا ابد ماندگار خواهد بود.این پیوند محبت بین شاگرد و استاد تا بی نهایت  پایدار و محکم باقی خواهد ماندودایره وار به دور هم میچرخند و شعاع این حلقه را اضافه میکنند .
رابطین خبری لژیون چهارم

سلام دوستان محمد هستم یک مسافر لژیون چهارم:

از نقطه ای سیاه تا رنگین کمان  🌈

من از سن خیلی کم شروع کردم به کشیدن سیگار و به مرور زمان شروع کردم به مصرف الکل و بعد ترياک ...

یادمه اوایل مصرف من انتخاب میکردم که چقدر،با چه کسی و در چه زمان یا مکانی مواد مصرف کنم و کنترلش کاملا دست خودم بود ولی به مرور زمان به خاطر زیاده روی در مصرف این اختیار از من سلب شد...

دیگه شده بودم یک معتاد و این مواد بود که به من دستور میداد و بواسطه اجبار مصرف زیاد مواد، آشفتگی های زندگیم زیاد و زیاد تر شده بود،دیگه هیچ کنترلی رو خودمو زندگیم نداشتم و بالاجبار شروع کردم به انجام کارهای نادرست ...

ازاونجا بود که شروع کردم به قطع مصرف به روش سقوط آزاد و بدلیل نا آگاهی هایی که داشتم، پیش هرکسی میرفتم برای قطع مصرف،که اکثر آنها یا خوشون مصرف کننده بودند یا با آدرس‌های غلط مواجه میشدم و برای اینکه مصرف ترياک را کنار بگذارم با موادهای دیگه هم آشنا شدم....

با جایگزین کردن مواد دیگر یا داروهای دیگر به جای ترياک فکر میکردم موفق میشوم به همین دليل دیگه شده بودم چند موادی و قرصی،واااای از این قرصهای مخدر و شیمیایی که چه بلاهایی به سرم آوردند که هر چه بگویم کم گفتم....

ترکهای زیادی داشتم و اکثر آنها یا ناموفق بودند و اگر هم بود به مدت خیلی کم که به خاطر همین دیگه در بین خانواده، اقوام و دوستان اعتباری نداشتم و از سر نادانی فکر میکردم کسی نمیدونه که دارم مواد مصرف میکنم...

مثل کبک سرم رو زیر برف کرده بودم،غافل از اینکه همه فهمیده بودند و این خود من بودم که آخرین نفر متوجه شدم،هرچه به گذشته نگاه میکردم به جز پل‌های خراب چیزی نمانده بود و چیزی که خیلی من را ناراحت می‌کرد این بود که منو به نام معتاد صدا میکردند و راست میگفتند.
این کلمه منفور را بنویس و سه تا نقطه جلوی آن قرار بده( معتاد...) و هرچه میخواهی در این سه نقطه بنویس،منظور صفات نامناسب است...

با اینکه در ngo های دیگر هم به مدت ۱۴ سال اقدام به ترک کرده بودم ولی باز هم دوباره به سمت مواد برمیگشتم و میدیدم در این مدت چه بلاهایی که سرم نیومده و چقدر ناامید تر شده ام...

دیگه آواره کمپ ها توسط خانواده ام شده بودم و هیچ راهی برای نکشیدن مواد نبود تا اینکه با کنگره ۶۰ آشنا شدم..

از روی درماندگی تصمیم گرفتم برای قطع مصرف وارد کنگره ۶۰ شوم، چون دیده بودم چند تایی از دوستانم با شروع این سفر دیگر مواد استفاده نمیکنند..

سه روز اول بعنوان تازه وارد خودم را معرفی کردم و به من گفتن که یک نفر را به عنوان راهنما با حس خودم انتخاب کنم و در این سه روز خیلی تلاش به انتخاب راهنما کردم و حتی دو نفری مد نظرم بودم ولی در روز سوم حسم راهنمای دیگری را گرفت...
در روز سوم یه حس درونی و پر انرژی از طرف راهنمای خوبم بهم منتقل شد و بابت این انتخاب از خداوند ممنونم 🙏

چیزی که در کنگره برام خیلی جالب بود این بود که برامون ارزش زیادی قائل بودن و بهمون اعتماد کامل داشتن و داروی OT رو میدادن دست خودمون که از طریق راهنما فقط گفته میشد که در فلان ساعتها این مقدار مصرف کن و بصورت پله ای هر ۲۱ رو دارو رو کم میکردن تا جایی که چیزی بنام درد یا خماری پس دادن رو متوجه نشدم اصلا...

الان نزدیک به ۲ ماهه که به کنگره میام و با راهنمای عزیزم در ارتباطم و شروع به نوشتن سی دی هام کردم و سعی میکنم غیبت نکنم و سر وقت در جلسات  حاضر شوم...
شکر خدا در این مسیر همسفرم هم کنارم حضور داره و صبح جمعه ها پارک میرویم گروهی تا ورزش کنیم خلاصه سعی میکنم قوانینی که در کنگره هست را رعایت کنم تا من هم این مسیر را به سلامت طی کنم...

با حضور در کنگره روزنه‌های امید به زندگی ام برگشته،به امید آن روزی که من هم بتوانم به رهایی برسم ...
و در آخر از خداوند و جناب آقای مهندس دژاکام و همچنین  راهنمای خوبم استاد حسین برجسته بخاطر حمایتشون سپاسگذارم🙏🌹❤️

⚜️ رابطین خبری لژیون چهارم

سلام دوستان سهراب هستم یک مسافر لژیون چهارم:

آنچه باور است محبت است 💞
و هر آنچه نیست ظروف تهی ست 🍽

یادمه هفده سالم بود که شروع کردم به مشروب خوردن و ادعای بزرگ شدن میکردم ....
اوایل فکر میکردم کارخیلی خوبی میکنم و دیگه مرد شدم...

گاهی وقتا میشنیدم از زبون بعضی ها که میگفتن همه چیز از مشروب خوردن شروع میشه اما من باور نداشتم و بخودم میگفتم این حرفا واسه ادمای ضعیفه، نه واسه منی که ورزشکارم و با اراده...

چند سالی که گذشت کم کم شروع کردم به سیگار کشیدن و هی بیشتر و بیشتر میشد، هرروز به تعداد دوستای سیگاری ومشروب خورم اضافه میشد...

داستان از جایی شروع شد که یکی اومد و بهم گفت سهراب تو که دنبال قهرمانی رو تشک کشتی هستی، یه قرصی هست که اگه قبل تمرینات و مسابقات بخوری قطعا قهرمان میشی و بخاطر اینکه کشتی گیر بودم و قهرمانی برام خیلی مهم بود و آگاهی درستی ازقرص و اعتیاد به اون نداشتم، شروع کردم به خوردن قرص متادون...

اما نمیدونستم چه راه ناکجا آبادی رو شروع کردم، چون تا اون زمان من خودم رو معتاد نمیدیدم و همیشه فکر می کردم هر وقت که بخوام می‌تونم بزارمش کنار...

اما هر وقت که تو موقعیت ترک قرار میگرفتم، چند روزی بیشتر دوام نمی آوردم و با شروع اولین مسابقه و اولین تمرین دوباره میشدم همون آدم قبلی که قرص مصرف میکرد و همیشه خودمو گول می زدم که من میتونم، تا کار به جایی رسید که متوجه شدم واقعا دیگه نمیتونم قرص نخورم...

اما از وقتی اومدم کنگره و یه راهنما انتخاب کردم به انتخاب خودم و تحت آموزش قرار گرفتم و شروع کردم به نوشتن سی دی و برداشتهای هفتگی...
فهمیدم که آن انرژی منفی بوده که شرایط را برام مهیا می کرده و اینا همه از نا آگاهی خودم میاد که نمیشه و نمیتونم...

الان نزدیک به ۴ماهه که دارم سفر میکنم و هر روزی که داره میگذره حالم بهتره، از اون تاریکی و ناامیدیهایی که داشتم دارم بیرون میام و حسم به زندگی و اطرافیانم خیلی بهتر شده 

جا داره که  از راهنمای خوبم حسین آقای برجسته و مهندس دژاکام عزیز تشکر جانانه کنم،واقعا ممنونم که این آگاهی را به ما انتقال میدن و مارو تو این مسیر سبز پیگیری و حمایت میکنن

⚜️ رابطین خبری لژیون چهارم

سلام دوستان کیوان هستم مسافر لژیون چهارم:

سفری از تاریکی🌚  به روشنایی 🌝

سلام به اون عزیزی که داره این دلنوشته منو میخونه و روی صحبتم با اون دوستانیه که مثل من درگیری بیماری اعتیاد هستن...

منم یه هم دردم که حالم خوبه ولی به علت تمام نیروهای منفی که خودم باعث ورودشون به زندگیم شده بودم داشتم درد میکشیدم...
هر روز بیشتر از خودم بدم میومد ولی از وقتی وارد کنگره شدم حالم خیلی بهتره، چون تو کنگره نور امید دیده میشه و یه راهنمای کار درست دارم که میتونم بهش تکیه کنم و با راهکارهای خوبش از پس این نیروها بربیام...

یه چیزی ته دلم میگه وقتی این همه آدم تونستن به درمان برسن پس توام میتونی مرد...
فقط بشرط اینکه مثل یه مرد بهاشو بدم و بجنگم، پس میجنگم...

با تمام مشکلاتی که تو طول سفرم داشتم به خدا توکل کردم و دارم به سفر خودم ادامه میدم، البته با فرمانبرداری از حرفای راهنمای خوبم و نوشتن سی دی هام و حضور در جلسات هفتگی...

درسته خیلی وقت ها از خاکی میرم، زمین میخورم، خسته یا زخم و زیلی میشم...
اما با گوش کردن به سی دی های مهندس که از نظر من یه برگزیده از طرف خداست و اومده ما زمین خوردهایی رو که تو زندگیمون، قبله مون رو گم کردیم و به خاطر نداشتن قدرت تفکر و آگاهی درست، دور خودمون میچرخیدیم و هر روز داشتیم بیشتر تو باتلاق فرو میرفتیم، هدایت و حمایت کنه 💞

از خدا می‌خوام که مهندس دژاکام و راهنمای عزیزم حسین آقای برجسته که خیلی کمکم کرده و همچنین تمام خدمتگذاران کنگره که دارن تو این راه، به ما درد کشیده ها، بی منت و رایگان کمک میکنن،به تمام خواسته هاشون برسن و تو این مسیر ثابت قدم و سبز باشن تا ما هم بتونیم پامون رو جای پای این مردان خدا بذاریم و بتونیم مثل این بزرگواران یه خدمتی به دیگران بکنیم...

پس میجنگم و جلو میرم شاید روزی این دل نوشته خونده بشه و به تمام حال خرابیها و ناامیدیهایی که داشتم بخندم،با تمام وجودازخدا می‌خوام که انسان باشم و انسان بمونم 🙏

⚜️ رابطین خبری لژیون چهارم

تنظیم: گروه خدمتگزاران سایت

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .