English Version
This Site Is Available In English

انسان در رنج آفریده شده است

انسان در رنج آفریده شده است

جلسه‌ سوم از دوره‌ سی و پنج ام سری کارگاه‌‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰، شعبه اروند آبادان، با استادی مسافر پهلوان صفا، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر ایمان، با دستور جلسه «وادی هشتم و تاثیر آن روی من» پنج‌شنبه ٢۴ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۱۶:۰۰ آغاز به کار کرد.

 

سخنان استاد:

سلام دوستان، صفا هستم، یک مسافر.

خداوند را شاکر و سپاسگزارم که این توفیق را به من داد تا در خدمت شما باشم. آبادان را بی‌نهایت دوست دارم، چرا که درمان من از همین شهر آغاز شد.

با اوضاع و احوال بسیار عجیب و مصرف بالای هروئین و شیشه از اهواز حرکت کردم. همسفر من، مادرم، به دنبال ترک و قطع مصرف من بود و من هم به دلیل علاقه و وابستگی به او، تلاش می‌کردم تا به خواسته‌اش احترام بگذارم. حتی سال‌ها از شهرم دور بودم تا مرا در آن وضعیت نبیند،به هر جهت، شماره آقای بیات را به من داد و من با ایشان تماس گرفتم و به آبادان آمدم. زمانی که آقای بیات را دیدم، مهرشان در همان نگاه اول به دلم نشست. در همان جلسه تصمیم گرفتم دل ایشان را نشکنم. چون وقتی تلفنی صحبت می‌کردیم، من گفته بودم: «غیرممکن است؛ من راه‌های زیادی را رفته‌ام و بعید می‌دانم با این روش جواب بگیرم.» صرفاً به احترام سن و سال ایشان گفتم بروم و صحبت‌هایشان را بشنوم.

 سفرم را با ایشان خیلی خوب شروع و استارت زدم و مسیر را به خوبی درک کردم. سفرم را بسیار عالی و منظم انجام می‌دادم. ایشان تشریف می‌آوردند اهواز و ما چهار ماه با هم بودیم،پیدا کردن راه یک بخش است و نگه داشتن آن، بخش دیگر. پس از سه چهار ماه سفر، اتفاقات و موقعیت‌های کاری و مالی بسیار خوبی برایم پیش آمد که یک عمر آرزویش را داشتم. در واقع، در چهار ماه سفرم، من تبدیل شدم به آهویی که می‌ایستد و به یک منظره یا سبزه خیره می‌شود و متوقف می‌گردد. خاصیت ماده، جذب کردن است و من جذب آن پیشنهادها شدم؛ نه فکرم کار می‌کرد و نه دیگر می‌خواستم بایستم.

به خاطر شرایط مختلف، من مسیرم را ترک کردم و عملاً فرمان را نقض نمودم. با وجود اینکه آقای بیات به من گفتند: «نرو و بمان، سفرت را تمام کن.» من گوش نکردم. چندین اتفاق افتاد و بزرگ‌ترین آن نقض فرمان بود و به خاطر مال و ماده، مسیرم منحرف شد. ده سال بعد با وضعیتی برگشتم که گفتنش دشوار است. مشکل من ماده بود؛ یعنی ریشه تمام مشکلات من در همین ماده است. این ماده چنان پیوندی با من ایجاد کرده که اجازه نمی‌دهد درک و دریافتی داشته باشم؛ چرا که فقط به دنبال به‌دست آوردن آن بودم. همین ماده بلای جانم شد و مرا از مسیر خارج کرد.

اما در «لژیون سردار» وقتی جان من را گرفته بود، با پرداختن جانم، آن را به من بازگرداند. لژیون سردار این موضوع را در وجودم حک کرد و وابستگی، علاقه و اعتیاد به ماده را ضعیف نمود تا بتوانم خودم را در مسیر صراط مستقیم نگه دارم.در لژیون سردار، همه آن چیزهایی که از دست دادم، چندین برابر به من برگشته است و از همه مهم‌تر، فهم و درکی در من به وجود آمده است. با وجود تمام مشکلاتی که بابت تسویه‌حساب‌های ناشی از همین ماده به وجود آمده بود، اولین باری که در لژیون سردار کارت کشیدم، به یک هفته نرسید که به زندان افتادم؛ اتفاقی که یکی از بزرگترین پرونده‌های استان شد.استارت آن از اینجا شروع شد که من در گذشته خسارت‌های زیادی به دیگران زدم. افراد زیادی به واسطه من مصرف‌کننده شدند. یادم می‌آید در جمعی نشسته بودم و کسی که اصلاً سیگار نمی‌کشید، به من گفت: «یک نخ سیگار می‌دهی؟» به او گفتم: «شما که سیگاری نبودی!» گفت: «سیگار کشیدن تو طوری است که هوس کردم.» کسانی بودند که می‌گفتند: «یک دود با تو بگیرم.» و خدا می‌داند اکنون کجا هستند. من به این‌ها بدهکارم و خبر ندارم چه تخریبی ایجاد کرده‌ام و آن را از یاد برده بودم.

اگر من تسویه‌حساب نکنم، هیچ بخشش، گشایش یا اتفاق خوبی نمی‌افتد. توبه پذیرفته می‌شود، اما آیا شما نسبت به قبل تغییر کرده‌اید؟ با کمک خداوند، باید به یاد بیاورم به چه کسانی صدمه زدم. وقتی ماده را از خودم جدا کنم، باعث می‌شود پیام‌هایی که باید به یاد بیاورم یا اعمالی را که باید برای آن تسویه‌حساب انجام دهم، دریافت کنم.
این اتفاق برای من افتاد. اگر قضیه زندان برای من پیش می‌آید که هنوز پس از گذشت دو سال، گرفتار بدترین پرونده هستم که بسیار مشکل است و کمرم را شکسته، اما خداوند را شاکرم که آنقدر حالم خوب است. این یکی از مشکلات است. مشکل دیگر، گرفتاری به فرزندم است که هشت سال است در حال درمانش هستم. می‌روم و می‌آیم، حاضرم از جانم بگذرم تا او را نجات دهم.

این‌ها همه حاصل آن دوراهی بود که دوازده یا سیزده سال پیش در مسیرش قرار گرفتم و به واسطه جذب ماده، مسیر اشتباه را انتخاب کردم. دوستان، همه چیز را از دست دادم و به بدترین شکل ممکن به سر خط آمدم. این فرصت یک‌بار است.
اینطور نیست که صندلی اینجا باشد، شرایط به این خوبی باشد، زیر این سقف بیایم، چای بخورم، با دوستان بگو و بخند داشته باشم و مسیر درمان هم طی شود، اما این اتفاقات ساده به دست نیامده است. پشت این همه اتفاق، انرژی، زحمت و تلاشی است که من بابت آن بدهکارم و باید این بدهی را به هر شکل ممکن صاف و پرداخت کنم، چون دین آن بر گردن من است.

با اینکه به نظر غیرممکن می‌رسد، چرا با جان و دل و با لذت در این شرایط قدم برمی‌دارم؟ چون می‌خواهم در این مسیر بمانم؛ در این صراط مستقیم که مستقیم‌ترین صراط، همین مسیر کنگره ۶۰ است.
اگر نقطه ضعف من ماده باشد، به راحتی مرا از مسیر جدا می‌کند. من زرنگی کردم و دارم بهای چیزی را که مرا زمین‌گیر کرد، پرداخت می‌کنم. یک میلیون، پنجاه میلیون، صد میلیون؛ به تدریج تا به شرایطی رسیدم که بتوانم این مبلغ پانصد میلیون تومان را پرداخت نمایم و بروم دوباره تمدید کنم. بروم بگویم: «آقا، این شصت میلیون را پرداخت می‌کنم، اما جانم را آزاد می‌کنم؛ امنیت، آرامش و آسایش را می‌خرم.»

امنیت، آرامش و آسایش زمانی اتفاق می‌افتد که من سر آن دوراهی‌های انتخاب، انتخاب اشتباهی نکنم. اگر نقطه ضعف من ماده باشد، انتخاب اشتباه به واسطه آن اتفاق می‌افتد.
روزگار این فشار را بر من وارد می‌کند تا بفهماند که اشتباه کرده‌ام و بالاخره متوجه شوم. این فهمیدن از سر جبر است؛ یعنی دردِ متوجه نشدن بیشتر است و درد را افزایش می‌دهد. به محض اینکه متوجه شدی، از درد کاسته می‌شود و این خط تمام شده و نقطه و مسیر دیگری شروع می‌شود. چون در قرآن، در سوره بلد (نمی‌خواهم بگویم که خیلی اهل قرآن هستم، اما آن را دوست دارم چون علمی است)، می‌فرماید: «ما انسان را در رنج آفریده‌ایم.» یعنی از زمانی که وارد این دنیا می‌شوم تا زمانی که می‌روم، در رنج هستم. این رنج برای این است که متوجه شوم و بفهمم.

جالب است که می‌فرماید: «من انسان را در رنج آفریدم و هدایتش کردم بر سر دوراهی.» و تمام زندگی من از اول تا الان همین بوده است که به واسطه این فشار، بر سر یک دوراهی قرار بگیرم، تصمیم اشتباه بگیرم، از مسیر اصلی خارج شوم و از این اشتباه، کلی خسارت و صدمه ببینم؛ و دوباره این فرصت را به من می‌دهد و دومرتبه مرا تحت فشار می‌گذارد. این چرخه آنقدر تکرار می‌شود تا یاد بگیرم تحت هر شرایطی تصمیم درستی بگیرم و مسیر درستی را انتخاب نمایم تا نتیجه درستی را دریافت بکنم.
از شما عزیزان که لطف‌تان شامل حال من بود و مرا دعوت کردید و پذیرای من بودید، تشکر می‌کنم و ممنونم که به حرف‌های من گوش کردید.


گروه سایت نمایندگی اروند آبادان
تایپ مطلب: مسافر رضا لژیون پنجم، مسافر احمد لژیون نهم
ویرایش و ارسال مطلب: مسافر امین لژیون یازدهم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .