جلسه چهارم از دوره هفتم لژیون سردار نمایندگی دانیال اهواز با استادی دنور محترم آقا پوریا، نگهبانی پهلوان میثم، و دبیری مسافر حسن، با دستور جلسه «وادی هشتم و تأثیر آن روی من» در تاریخ ۱۴۰۴/۷/۲۴، ساعت ۱۵:۳۰ آغاز به کار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان، پوریا هستم، مسافر.
«همه روز فکر من این است و همه شب سخنم، که چرا غافل از احوال دل خویشتنم، کجا آمدم؟ آمدنم بهر چه بود؟ به کجا میروم آخر ننمایی وطنم؟»
این وطن کجاست؟ واقعاً من همیشه به این شعر فکر میکنم. میگویم این کلمهی «وطن» یعنی چه؟ آیا وطن همین جهان است؟ این کشوری که در آن زندگی میکنم؟ این شهر و محلهای که در آن هستم؟ یا این جسمی است که در آن قرار گرفتهام؟ برای هر کسی در هر مقطعی از زندگی، وطن تعریف متفاوتی دارد. تبریک میگویم به هادی، دوست و برادر عزیزم. به همه تبریک میگویم برای این گشایشها و این افزودن شعاع، و این درخت تناوری که هی شاخه اضافه میکند و تعداد میوهها و محصولاتش بیشتر میشود. و این محصولات، محصولات شیرینی هستند. وقتی میخواهیم چیزی را بشناسیم، نگاه میکنیم محصولش چیست. آیا این محصول قابل استفاده است؟ آیا میشود از آن استفاده کرد؟وقتی خوب نگاه میکنیم به کنگره، به درخت کنگره، متوجه میشویم محصولاتی که میدهد، محصولات خوبیاند، محصولات اثرگذاریاند. هر کسی از این محصولات و از این آب حیات نوشیده، اگر آن را فهمیده باشد، قطعاً زندگیش متحول شده است. کنگره فقط داستان اوتی خوردن و تیپر و این چیزها نیست. اینها پوسته و کف روی آب هستند. وقتی یک صیاد تور میاندازد، روی آب میاندازد تا آنهایی که در عمقاند، در دام بیفتند. کف روی آب که فایدهای ندارد. درمان در کنگره ۶۰ هم روی سطح قرار گرفته، یعنی درمان جسمیِ اولیه در دسترس است. اما اگر فرد به آن آگاهی و فهمی که سیدی «فهم» دربارهاش صحبت میکند برسد، میفهمد در کجای کار قرار گرفته و قرار است چه کند. «آمدنم بهر چه بود؟ کجا قرار است بروم؟ قرار است چه کنم؟» باید بفهمم چه سنگی را از زمین بردارم تا مفهوم بودن را درک کنم. بودن و حضور داشتن یعنی اینکه چقدر در زندگی خودم و دیگران اثرگذارم. این فهم از مسیر خدمت، بخشش و گذشت از مال و وقت بهدست میآید. اینکه هر هفته سهروز از ایذه یا تهران یا اصفهان بلند میشوی و میروی شهری دیگر برای خدمت، بدون هیچ منتی… این یعنی فهم عمق.یعنی تور بلا که چه بسا بلای خوبی هم هست. گاهی کسی که در گرفتاری میافتد، تازه میفهمد آزادی چه نعمتی است. «قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.»ما همه گرفتار مصیبت اعتیاد بودیم، در تاریکی عمیقی که احساسش کردیم. و در تور کنگره افتادیم. یکی ده سال چرخید تا در این تور گیر کرد، یکی بیست سال، یکی تمام عمرش گیر نکرد.بستگی دارد به جستوجو، به خواستن. ورود به کنگره از لاتاری سختتر است. شاید بیایی، اما ماندن مهمتر است. و خوشا به حال کسانی که میآیند و رها میشوند.
.jpg)
من نگاه میکردم به آقا هادی. دلم میخواست دیروز به او زنگ بزنم و تبریک بگویم. وظیفهی ماست که برای گسترش شعاع در ایذه کمک کنیم؛ چه در کلام، چه در عمل، چه در رقم، چه در درهم و کرم. همانطور که برای کارون و دزفول کمک کردیم، برای ایذه هم باید کمک کنیم. الان چند سال است آقای هادی میآید و میرود، دو سه سال. این حرکت او، راهنمایی برای بچههای ایذه است؛ شهری که اطرافش پر از آبادی و روستاست و واقعاً نیاز دارد. خیلی وقتها به خدا میگوییم: خدایا، این راه را باز کن. الان راه در اهواز باز شده، مسیر مشخص است. هرکس باید بداند قرار است چه حرکتی انجام دهد. قرار نیست بیش از توانت بدهی.هرقدر میتوانی، همانقدر که در توان داری، همان کافی است. اما سعی کن سنگی را از زمین برداری، سهم خودت را ادا کنی. دستور جلسه امروز هم که «با حرکت راهنمایان، راه نمایان میشود» است، همیشه برایم جذاب بوده.از اول سفر، وادی هشتم را خیلی دوست داشتم. خیلی وقتها حرکت میکنم و میگویم چرا گشایشی اتفاق نمیافتد، چرا موفق نمیشوم، چرا شرایط بهتر نمیشود… اما به این فکر نمیکنم که آیا حرکتم در مسیر درست است؟ آیا هدفم مشخص است؟ آیا خواستههایم مشروعاند و از راه مشروع دنبالشان میکنم؟ خیلی وقتها کارهایی کردم که به نتیجه نرسیدند، چون هدف درست نبود.گاهی هم هدف نادرست بود ولی رسیدم، و اتفاق خوبی هم برایم نیفتاد. در دوران اعتیاد، درآمد خوبی داشتم، اما از آن درآمد در مسیر درست استفاده نمیکردم. چون نیروهای ضد ارزشی، مسیر استفاده از آن را تعیین میکردند. وقتی از راه نادرست به خواسته میرسی، حتی اگر میلیاردها تومان هم داشته باشی، اجازه نمیدهد از آن در جهت خیر استفاده کنی. چون ارزشها و ضد ارزشها در ذهن جابهجا شدهاند. در زمانهای میرسیم که زشتیها تبدیل به ارزش میشوند، همانطور که مولاعلی (ع) فرمودند.من هم در آن دوران تاریکی، فکر میکردم زرنگی و پول زیاد، موفقیت است.اما فهمیدم موفقیت در حرکت درست و خواستهی مشروع است. «با حرکت راهنمایان، راه نمایان میشود.» راه در ضد ارزشها و ارزشها هست، اما اگر قرار است در ارزشها حرکت کنیم، باید مبدا و مقصد و مسیر را بشناسیم.اگر امروز جزو لژیون سردارم، باید بدانم هر مقدار توان مالی دارم، چه یک میلیون، چه ده میلیون، چه هزار تومان. اگر از راه پاک و حلال باشد، برکت دارد و حالم را خوب میکند. بیرون از کنگره، ممکن است خیرین زیادی باشند، اما اگر در مسیر درست نباشند، رشد و تکامل در آنها شکل نمیگیرد. آقای مهندس وقتی کار را شروع کرد، راه فقط به اندازهی عبور یک دوچرخه بود. اما با همت انسانها، این راه به یک اتوبان جهانی تبدیل شد که همه میتوانند در آن حرکت کنند، بدون اینکه به هم تنه بزنند. کسانی که قبل از ما بودند، سنگ روی سنگ گذاشتند و ساختند تا امروز ظرفیت نمایندگیها بالا برود. قبلاً حتی جای نشستن نداشتیم، تابستانها نفس کشیدن سخت بود، ولی امروز شعبهها زیاد شده و ما باید قدردان باشیم. چشممان باید ببیند و افتخار کنیم. آقای مهندس همیشه میگویند: اگر موفقیتی به دست آوردید، آنقدر بزرگش کنید که سکوی پرتاب شود برای موفقیتهای بعدیتان. ببخشید که زیاد صحبت کردم. دوباره تبریک میگویم به آقا هادی و خوشآمد میگویم به همه عزیزانی که همراهش بودند. خوشحالیم که میبینیمتان. صحبتهایم تمام شد.
سایت نمایندگی دانیال اهواز
عکس و تایپ : مسافر محسن
ارسال خبر: همسفر ابوالفضل
- تعداد بازدید از این مطلب :
144