English Version
This Site Is Available In English

از ابتدای درمان باید خواسته‌ و هدفتان مشخص باشد

از ابتدای درمان باید خواسته‌ و هدفتان مشخص باشد

 ششمین جلسه از دوره بیست و سوم کارگاه‌های آموزشی عمومی کنگره ۶۰ نمایندگی گنجعلی‌خان کرمان با استادی راهنما،مسافر حمیدرضا، نگهبانی مسافر رضا و دبیری مسافر علی با دستورجلسه"وادی هشتم، با حرکت راه نمایان می‌شود و تأثیر آن روی من"پنج‌شنبه ۲۴ مهرماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

 

 

سخنان استاد:

سلام دوستان حمیدرضا هستم یک مسافر.

 از آقای مهندس دژاکام و راهنمای موادم آقای محمود اسماعیلی و راهنمای درمان سیگارم آقای علیرضا رضازاده تشکر می‌کنم که حال خوش امروزم را مدیون این بزرگواران هستم.

 از همه شما بزرگواران و خدمتگزاران شعبه گنجعلی‌خان و همچنین از مرزبانان و ایجنت قسمت مسافران تشکر می‌کنم.

موضوع دستور جلسه امروز ما وادی هشتم است. داستان وادی هشتم، همان‌طور که دوستان می‌دانند، از آن‌جا آغاز می‌شود که آقای مهندس می‌فرمایند: روزی که خداوند انسان را آفرید و به آفرینش خود احسنت گفت و فرمود «فتبارک‌الله احسن‌الخالقین»، همه را صدا زد و گفت باید سجده کنید. اما شیطان نافرمانی کرد و از درگاه خدا رانده شد.

او از خداوند فرصتی خواست و گفت: «اجازه دهید من تا روز موعود، این قدرتی را که اکنون دارم، حفظ کنم.» خداوند به او اجازه داد و سپس او را طرد کرد. شیطان گروهی را با خود همراه کرد، کینه‌ی آدم را به دل گرفت و گفت: «من با تمام قدرت، انسان را از مسیرش منحرف می‌کنم.»

همان‌طور که می‌دانید، وادی‌های کنگره برای یادگیری قوانین زندگی هستند و وادی هشتم یکی از همین قوانین است. بعد از آن‌که ما وادی هفتم را طی کردیم و بهترین راه را پیدا نمودیم، حالا باید حرکت در آن راه را آغاز کنیم.

برای مثال، همان درمان اعتیاد را در نظر بگیرید. این وادی مانند قوانین ریاضی است و به آن «قانون در صراط مستقیم» گفته می‌شود. زمانی که می‌خواهیم حرکت کنیم، من در لژیون خودم می‌گویم: «شیطان چوبی برمی‌دارد و لای چرختان می‌گذارد، مخصوصاً در سفر اول. نمی‌گذارد حرکت کنید، راه را بزرگ جلوه می‌دهد، شما را می‌ترساند و چیزهای منفی را در مسیرتان نشان می‌دهد.» در این حالت، دل‌نگرانی و دلهره‌ای عجیب در دل انسان می‌افتد.

برای مثال، وقتی وارد کنگره می‌شوید، می‌دانید که کنگره جای خوبی است و نشانه‌هایش را هم دیده‌اید. من و دیگر بچه‌هایی که رها شده‌ایم را دیده‌اید و شک ندارید، اما وقتی می‌خواهید قدم در راه بگذارید، شیطان شما را می‌ترساند. این حربه‌ی شیطان است؛ او قسم خورده که این کار را انجام دهد.

در این‌جا آقای مهندس می‌گویند: «آقا نترس، پروا نکن. قطعاً در حرکت و مسیری که داری، راه نمایان می‌شود.» راهنمای من، آقای محمود اسماعیلی، سخن زیبایی داشت و می‌گفت: «زمین و زمان، آسمان و ریگ‌های کف بیابان، اگر شما در صراط مستقیم باشید، به یاری‌تان می‌آیند؛ شک نکنید.»

مگر من، حمیدرضا، یا آقا مجید، یا آقا علیرضا دژاکام، یا آقای نقدی، زمانی که برای درمان به تهران می‌رفتیم، خودمان به‌تنهایی بودیم؟ خیر، کائنات دست به دست هم دادند تا بتوانیم آن مسیر را طی کنیم. آقا علیرضا دو هزار کیلومتر تا تهران رفت برای درمان. من اکنون که به رهایی رسیده‌ام و حالم خوب است، وقتی برای رهایی به تهران می‌روم، با تمام سختی مسیر، احساس می‌کنم تنها نیستم؛ یقین دارم که کائنات یار من‌اند و خداوند خود فرموده است که کمک خواهد کرد.

حالا می‌خواهیم راه بیفتیم. بی‌گدار که نباید به آب زد؛ باید اطلاعاتی برای مسیر جمع‌آوری کنیم. آقای مهندس می‌فرمایند: «در مسیر، چیزهای کوچک را در نظر نگیرید؛ به این فکر نکنید که این راه چند پیچ دارد. شما فقط حرکت کنید، در مسیر حرکت، راه نمایان می‌شود.» هیچ راهی وجود ندارد که انسان در ابتدای جاده بایستد و انتهای آن را ببیند. باید حرکت کرد، زیرا همه‌چیز در حرکت به وجود می‌آید.

اما در حین حرکت، باید چند نکته را مدنظر قرار دهیم.

اول این‌که خواسته داشته باشید و هدفتان مشخص باشد. از همین الان، سفر اولی‌ها باید هدف خود را بدانند؛ برای چه آمده‌اید؟ گفته شده است: «من کمکتان می‌کنم.» ما نیامده‌ایم فقط درمان شویم، آمده‌ایم این مسیر را طی کنیم، درمان شویم، به تعادل برسیم و سپس خدمتگزار شویم. باید در کنگره بمانیم و برای خود و دیگر رهجوهای کنگره مفید باشیم.

همین حالا رهایی‌تان را در ذهن تصویرسازی کنید.

دوم، مهندس می‌فرمایند: «خواسته دارید؟ هدفت را می‌دانی چیست؟ باید خواسته‌ی قوی داشته باشی.» رهجو باید مانند انسانی باشد که در بیابان تشنه است و دنبال آب می‌گردد. بوته‌ای را می‌بیند و با دستانش زمین را می‌کَند و می‌گوید: «شاید زیر این بوته آب باشد.» رهجو اگر می‌خواهد رها شود، باید چنین باشد.

یکی از دوستان می‌گفت: «مگر معتاد پفک نمکی بودی؟» باید درمان شویم و مواد مخدر را کنار بگذاریم. اعتیاد حریفی است بسیار قوی، که افراد بسیار نیرومندتر از من و شما را به زانو درآورده است. پس باید خواسته‌مان بسیار قوی‌تر باشد.

سوم این‌که، در مسیری که می‌رویم، راه‌های مختلفی پیش روی ما قرار دارد و همه‌ی آن‌ها در نهایت به دو مسیر ختم می‌شوند: یکی الهی و دیگری شیطانی.

برای مثال، سفر اولی باید اولویت خود را مشخص کند. اولویت او «سفر» است و کار، در حد بخور و نمیر کافی است. اگر بعدازظهر برای او کاری پیش بیاید که مانع حضورش در کنگره شود، هرچند ممکن است در ظاهر بد نباشد، اما در حقیقت ماهیت آن کار در این مسیر، شیطانی است، زیرا او را از درمان بازمی‌دارد.

در وادی هشتم آقای مهندس می‌فرمایند: «اگر می‌خواهی به صلح و آرامش برسی، باید تاوان پس بدهی یا به عبارتی جبران خسارت کنی.»

ابتدا باید تاوان به خودت بدهی؛ جبران خسارت به خودت انجام دهی. من، سفر اولی، یک عمر همه چیز را فدای مصرف مواد کرده‌ام؛ حالا باید در مغازه را ببندم، باید از ماموریت‌های دیگر صرف‌نظر کنم، باید همه چیز را کنار بگذارم و فقط بیایم درمان شوم. باید روبه‌روی آیینه بایستم و به خودم نگاه کنم، گناهان خودم را ببخشم.

اگر خودم را بخشیدم، می‌توانم از پولم بگذرم و ببخشم، می‌توانم دیگران را ببخشم. من در سفر اول، همه را نفرین کرده بودم و می‌گفتم: «من مصرف‌کننده شدم، تقصیر مادرم بود، تقصیر پدرم بود.» اما وقتی خودم را شناختم، گفتم: «نه، مقصر خودم هستم؛ خودم خراب کردم، خودم درست می‌کنم.»

مرحله‌ی بعد این است که می‌خواهیم به آرامش برسیم؛ باید تاوان به خانواده بدهیم. البته این مرحله در سفر دوم انجام می‌شود.

اما قسمت مهم قضیه، تاوان دادن به جامعه یا جبران خسارت جامعه است.

این قانون کائنات است که اگر من سپاسگزاری نکنم، این حال خوش از من گرفته می‌شود. من می‌گویم هزینه را می‌پردازم؛ هزینه‌ی رهایی من چقدر است؟ من در سفر دومم و بعضی‌ها می‌گویند: «ما وقت نداریم بیاییم خدمت کنیم.» به آن‌ها می‌گویم: «من جِن درونم را روی شانه‌ام دارم و به من می‌گوید یازده سال است که می‌آیی کنگره؛ کجا می‌روی؟ برو دنبال کسب‌وکار.»

من رهایی‌ات را می‌خرم. یازده سال رهایی‌ات چند صد میلیون هزینه دارد؟ پانصد میلیون هزینه دارد؟ یک میلیارد؟ پنج میلیارد؟ ده میلیارد؟ بیست میلیارد؟ نه، ارزشش را ندارد که من آن را نپردازم.

 «الله سریع الحساب»؛ این حال خوشی که به من داده، اگر جبران نکنم، می‌گویم کائنات از من به بهترین وضع می‌گیرد و باید با عمل و خدمت آن را جبران کنم.

خیلی صحبت کردم، ان‌شاءالله که بتوانیم بزرگ‌ترین پروژه‌ی کشور را به انجام برسانیم. خانم‌های مسافر ساختمان دارند، آقایان مسافر ساختمان دارند. همسفران طبقه‌ی دوم جداگانه هستند و وقتی همسفر می‌آید، در طبقه‌ی دوم جداگانه هستند.

عجب ابهت و شکوهی دارد کنگره! من افتخار می‌کنم که در کنگره هستم. ان‌شاءالله بتوانیم بیشترین بهره را در عمل از گلریزان ببریم و بتوانم کمک کنم به کنگره‌ای که من را نجات داد و گوهر بی‌قیمتی به من بخشید.

از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، بسیار سپاسگزارم.

 

تایپ:مسافر علیرضا لژیون یازدهم :

عکس،ویرایش و بارگذاری:مرزبان خبری مسافر مجید 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .