جلسهی ششم از دورهی دهم جلسات لژیون سردار کنگره ۶۰؛ آقایان مسافر نمایندگی رودهن با استادی پهلوان راهنمای محترم همسفر ابوالفضل، نگهبانی پهلوان مسافر مهدی و خزانهداری راهنمای محترم مسافر یوسف و دبیری مسافر مجتبی با دستور جلسه:«وادی هشتم: با حرکت راه نمایان میشود»در روز چهارشنبه 23 مهرماه 1404 رأس ساعت 15:30 آغاز به کارکرد.

خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان ابوالفضل هستم یک همسفر، در ابتدا خدا را شاکرم که در این جایگاه قرار گرفتم تا خدمت کنم و آموزش بگیرم، از دبیر و نگهبان جلسه هم تشکر میکنم، دستور جلسه با حرکت راه نمایان میشود، وادی اول در کنگره میگوید؛ با تفکر ساختارها آغاز میشود. یک روز بزرگی به نام آقای مهندس دژاکام در موضوع اعتیاد حرکتی را انجام داد، با تفکر دنبال راهی میگشت و درنهایت به موفقیت و رهایی رسید. اگر اکنون در شرایطی قرار گرفتیم که کنگره اینقدر بزرگشده است، حاصل آن تفکر و بخششی بود که آقای مهندس انجام داد، اگر مهندس بعد از درمان اعتیاد به دنبال کار و زندگی خود میرفت، امروز کنگره وجود نداشت، حالا این یا به فرمان الهی بوده و یا به خواست خودش، چون در وادی اول اشاره میکند که و این جز فرمان حاصل نمیگردد، سفر اول از مصرف مواد تا قطع آن، سفر دوم از قطع مواد تا رسیدن به خود شناخت خود، حالا من باید خودم را بشناسم، سفر دوم شروع میشود مبدأ آن مشخص است، بعد از گل رهایی من باید حرکت کنم با حرکت من راه نمایان میشود، اما مقصد جایی است که ازآنجا انشعاب یافتهایم، درجایی دیگر میگوید؛ همسفران در آن مکان لامکان شمارا یاری خواهند نمود، در سفر دوم فقط چیزی که مهم است، باید خدمت بکنیم، خدمت صادقانه، من میخواهم خدمت صادقانهای کنم که به آن مکان نزدیک بشوم، پس شروع میکنم به خدمت کردن، حالا من باید یک صفتی را داشته باشم که اگر در من نباشد از سیستم حذف میشوم، آقای مهندس میگوید کنگره مانند یک گردباد میچرخد آنها که سنگینتر هستند را جذب و یک سری را خارج میکند، چطور میشود که من بعد از رهایی از کنگره دور میشوم؟ این به این خاطر است که من صفت بخشش نداشتهام، ما باید برای رسیدن به خودمان، خدمت صادقانه انجام بدهیم تا یکسری مفاهیم برایمان باز شود و آنهم بدون بخشش غیرممکن است، من بهعنوان یک راهنما در لژیون خدمت میکنم، اگر آن صفت بخشش را نداشته باشم، قطعاً بعد از مدتی با خود میگویم؛ من چرا آمدم در کنگره؟ چرا این کار را میکنم؟ چون برایم توقع ایجاد میشود، وقتی رهجو هدیهای خارج از قوانین به من بدهد، من قبول میکنم، چون برای من یک توقع ایجادشده است، درصورتیکه من از وقتم میگذرم تا آموزش بدهم، در این شرایط رهجو هدیهای را برایم آورده ولی این خارج از قوانین کنگره است، گرفتن این هدیه من را از کنگره دور میکند، چون من هنوز به فهم بخشش نرسیدهام، به این نتیجه نرسیدهام که من برای خودم خدمت میکنم، امروزه اگر آقای مهندس از بخشش صحبت میکنند، دیده بان لژیون سردار صحبت از بخشش میکند، بحث این نیست که کنگره قند ندارد، چایی ندارد و یا مکان ندارد، اصلاً بازی این نیست، این ثابتشده است که انسانها برای رسیدن به خود و خدمت صادقانه باید به فهم بخشش رسیده باشند.
.jpeg)
وقتی از تاریکی سفر اول میگذرم و حسهای من آشکار میشوند، دونیروی بزرگ محاصرهام میکنند، یکی از آنها خشم و دیگری شهوت است، من اگر به این فهم نرسم که از مادیات چگونه استفاده کنم، داشتن مادیات، شهوت من را زیاد میکند، شهوت به مال، مقام، جایگاه و یا رسیدن به خیلی از خواستههای نامعقول، حتی نداشتن ثروت هم باعث خشم میشود، چگونه باعث خشم من میشود؟ برای مثال من چیز را میخواهم ولی ندارم اما دیگران دارند، فهم این در من به وجود نیامده است که آن فرد چگونه و با چه رنجی به آن جایگاه رسیده، سریعاً در خودم به سراغ قضاوت میروم، حتماً دزدی کرده یا کلاهبرداری کرده است، از این قبیل ترفندهای نیروی منفی آنگونه است که منیت وجودم را فرامیگیرد و میگویم، من آگاهی بیشتر نسبت به آن شخص دارم، همان منیت درنهایت باعث خشم من میشود و پلهای برای رفتن به تاریکی.
در وادی هشتم صحبت از پیمان میشود، در کنگره هر جایگاهی که هستیم پیمان میبندیم، من بهعنوان یک راهنما پیمان بستهام که چهار سال خدمت کنم، مرزبان پیمان بسته که چهارده ماه خدمت کند، ایجنت پیمان میبندد که چهارده ماه خدمت کند، روز گلریزان هم همین حالت را دارد، من پیمان میبندم چون فهمی را به دست آورده که هرچقدر آن مبلغ را نسبت به جیبم سنگینتر اعلام نمایم قطعاً از یکسری هوا و هوس بیشتر میتوانم بگذرم، هرچقدر سختی آن را بیشتر تحملکنم قطعاً تغییر بیشتری در من ایجاد میشود، ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
عکاس: مسافر محمد رضا
تایپ و ویرایش: مسافر عرفان
تنضیم و ارسال: مسافر منصور
- تعداد بازدید از این مطلب :
116