نهمین جلسه از دوره شصت و نهم کارگاههای آموزشی و خصوصی کنگره ۶۰، نمایندگی ابنسینا با استادی راهنمای محترم حسین آقا ، به نگهبانی مسافر امیر حسین و دبیری مسافرصادق و با دستورجلسه « وادی هشتم» چهارشنبه21مهر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت ۱۷ آغاز به کار کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم.
سپاسگزارم که پس از ۱۰ سال، مجدداً در این جایگاه حضور پیدا کردم تا خدمت کنم. از گروه محترم مرزبانی، اِیجنت محترم، نگهبان جلسه و به ویژه آقای ایوب عزیز بسیار تشکر میکنم که فرصت آموزش را در اختیار من قرار دادند.دستور جلسه این هفته کنگره ۶۰، «وادی هشتم» با حرکت راهنمایان می شود. به نظر من، تمام وادیهای کنگره ۶۰ در واقع الفبای کنگره هستند؛ یعنی اگر بخواهیم آموزشها و جهانبینی کنگره را بفهمیم و درک کنیم، این امر تنها از این طریق امکانپذیر است. وادی آخر وادی عشق است و اگر شخصی بخواهد بدون پیمودن ۱۳ وادی، در آن عرصه قدم بگذارد، به نظر من جز هوس، شهوت و هوای نفسانی نخواهد بود.وادی هشتم نیز پیشزمینهاش هفت وادی قبلی است؛ یعنی برای اینکه بتوانیم وادی هشتم را درک کنیم، باید از تفکر، تعقل، رمز و راز و کشف حقیقت بگذریم تا به آن وادی برسیم. اگر بخواهیم این مرحله را بدون پیمودن مسیر اصلی طی کنیم، در واقع این حرکت به سمت ناکجاآباد و تباهی خواهد بود؛ گویی مسیر چرخوفلکی را طی میکنیم. باز میبینیم که با همه اندوختههایی که از این وادیها و جهانبینیها کسب میکنیم، نیروهای منفی و نفس اماره و شیطان بیرونی، تمام تلاش خود را میکنند تا حرکت ما را متوقف یا منحرف کنند و باعث سقوط ما از جایگاه کنونیمان شوند. یعنی در واقع با وسوسه و القائات منفی –چون اجازه ندارند به زور وارد شوند– کاری میکنند که حتی اگر در بهترین شرایط زندگی و در بهشت سکونت داشته باشیم، داشتههای خود را نبینیم و از آنها لذت نبریم؛ چهبسا از آنها متنفر شویم و به مرحلهای برسیم که با انجام گناه، از آن جایگاه عبور کرده و سقوط کنیم.حال این بهشت میتواند چیزهای زیادی باشد: میتواند همسرمان باشد، میتواند شغلمان باشد، میتواند سلامتی باشد، میتواند همین کنگرهای باشد که اکنون در آن حضور داریم. و این را نبینیم که بسیاری هستند که به این بهشت دست نیافتهاند و متأسفانه چه بلایایی که بر سرشان نمیآید .حال برای اینکه بتوانیم این لذتها را درک کنیم و به نااهلی و سقوط نرسیم، باید پس از تعیین مبدأ، مقصد و هدفمان، به یک باور و اطمینان قلبی برسیم.ما در کنگره میخوانیم که ایمان، یعنی تجلی نور خداوند در درون انسان. در واقع، همه انسانها از هر کار و عملی، چیزی را برداشت میکنند که نسبت به آن باور دارند. یعنی باورها باعث میشوند که نسبت به هر چیزی قدم برداریم و ایمان قطعی باعث میشود که سختیها و مشکلات حرکت و سفرمان نه تنها برایمان سخت نباشد، بلکه لذتبخش شود و از آنها لذت ببریم و در مسیرمان چیزهایی دریافت کنیم که دیگران شاید دریافت نکنند. و اینکه ایمان باعث میشود نیروهای منفی و شیطانی در درون ما جای نگیرند. حال باور چگونه به دست میآید؟ هرکسی از ما انسانها در یک مقطعی هستیم. من ۱۶ ماه و دو روز سفر کردم. جا دارد یادی کنم از مرحوم امیر خائف که روبروی من، قسمت قوطی خدمت میکرد. حالا کسانی که در جلسه حضور دارند میتوانند تأیید کنند که من در ابتدا باری به هر جهت میآمدم؛ مثل بسیاری از دوستانی که شاید الان در جلسه حضور دارند که نامه شهرداری بگیرند! در بسیاری جاها میگفتم که من دارم درمان میشوم. یک روز یقه مرا گرفتند – باید واقعاً اعتراف کنم که خداوند قدرت زیادی در حس ایشان قرار داده بود– گفت: «فکر نکن که کفران نعمت فقط این است که یک سیب را گاز بزنی و دور بیندازی یا یک نان را بخوری و دور بیندازی. بدتر از آن این است که زحمات یک مجموعه به این بزرگی را هدر دهی.» آن موقع، دوستان قدیمی یادشان میآید که شعبه به خاطر تعدد و ازدیاد جمعیت، پذیرش را بسته بود. گفت: «میدانی چند خانواده میآیند اینجا گریه میکنند و التماس میکنند که بیمارشان درمان شود؟ چرا سفر نمیکنی؟ یک پله درست سفر کن، حرکت کن. اگر نتیجه نگرفتی، حداقل جا برای کس دیگری خالی کن.» دیدم حرف منطقی میزند و از آنجا واقعاً حرکت من شروع شد و دیدم روزبهروز تغییر میکنم و ایمانم بیشتر شد و توانستم مراحل بعدی را بگذرانم و به نتیجه برسم. پس آنچه مهم است این است که ما باید به کنگره ایمان داشته باشیم و هدف داشته باشیم. به نظر من بهترین هدف ما در کنگره، در دعایی است که آخر جلسه هم آن را میخوانیم: اینکه به نقطهای برسیم و به مکانی برسیم که از آنجا انشعاب یافته ایم و به آن مکان بهشت برینی برسیم که خداوند ما را برای آن آفریده است؛ نه برای این عمر ۷۰-۸۰ ساله، بلکه برای زمانی که ابدیت است و در جوار خودش خواهیم بود. آقای مهندس میخواهد این را برای ما رقم بزند. و پیمودن این مسیر فقط در یک سیر افقی صورت نمیپذیرد؛ ما باید سیر عمودی و تکاملی داشته باشیم. حالا یک تمثیل برای پایان عرایضم میگذارم: انسان دقیقاً مثل یک بالون است؛ یک بالون که تسخیر شده و صدها کیسه شنی به سبد آن آویزان است. درست است که آموزشها را دریافت میکند –حالا آن گرمای گاز که باعث بالا رفتن بالون میشود را آموزشها در نظر بگیرید– اما سعود بدون تزکیه و بدون ریختن آن پلشتیهایی که انسان به واسطه گناه و ضدارزش انجام میدهد، امکانپذیر نیست. و آن کیسههای شنی هرکدام میتوانند یک ضدارزش باشند: میتوانند کینه، حسادت، دشمنی، قضاوت و بسیاری چیزهایی باشند که شاید من و شما با آنها درگیر هستیم. امیدوارم که برای این بهشت برینمان هزینه بدهیم. باید برای آن بهایی بپردازیم. خشک و خالی "قربانت بروم" فایدهای ندارد. باید برای آن هزینه کنیم و ارزش آن را درک کنیم. از اینکه به صحبتهای من با سکوت خود گوش دادید، متشکرم. امیدوارم روزی برسد که این جمع کنگره ۶۰ و همه عزیزانی که در بند هستند، به رهایی برسند و انشالله به جایی برسیم که از آنجا... انشعاب یافته ایم.

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم
عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر حمید رضا لژیون دوازدهم
- تعداد بازدید از این مطلب :
54