English Version
This Site Is Available In English

ما هستی را از طریق ضد آن می‌شناسیم

ما هستی را از طریق ضد آن می‌شناسیم

دهمین جلسه از دوره ی هفتادم سری کارگاه‌های آموزشی ، عمومی کنگره۶۰ به نمایندگی ابن‌سینا ، به استادی راهنمای محترم آقا داوود ، نگهبانی مسافرمصطفی و دبیری مسافر رسول با دستور جلسه ( وادی هشتم) درتاریخ شنبه ۱9مهر ماه ۱۴۰۴ راس ساعت۱۶:۳۰ آغاز به کار کرد.

سلام بر همه مسافران. هزاران بار شکر که یک بار دیگر اجازه دادید در این جایگاه قرار بگیرم تا خدمت کنم و آموزش بدهم. از گروه مرزبانی محترم و نگهبان محترم سپاسگزارم که فرصت حضور در این جایگاه را به من دادند.جلسه امروز ما به «وادی هشتم» و تأثیر آن بر من اختصاص دارد. جلسه امروز را به دو بخش تقسیم کرده‌ایم: در بخش اول درباره وادی صحبت می‌کنیم و در بخش دوم، تولد یک‌سال رهایی مسافر صادق را در این شعبه جشن می‌گیریم.وادی هشتم می‌گوید: «با حرکت، راه نمایان می‌شود»؛ یعنی حرکت کردن است که مسیر را مشخص می‌کند. ما از وادی اول شروع کردیم و تا این وادی پیش آمدیم. تفکر را یاد گرفتیم و فهمیدیم که موجوداتی باارزش هستیم که بیهوده خلق نشده‌ایم و باید مسئولیت کارهایمان را بپذیریم. اما تنها فکر کردن کافی نیست.در این مسیر باید حرکت کنیم. به فرمان عقل رسیدیم، راهی را انتخاب کردیم و وارد مسیر شدیم. اکنون باید حرکت کنیم. از نقطه «تفکر» شروع کردیم، اما تفکر به تنهایی کافی نیست و باید این تفکر را به عمل تبدیل کنیم. بنابراین، حرکت از اینجا آغاز می‌شود و نقش بسیار مهمی در مسیر و هدف ما دارد. ما خواسته‌ای داشتیم و بر اساس آن، وارد این مسیر شدیم. هدف ما رسیدن به رهایی بود. هرچه این خواسته در ما قوی‌تر باشد، می‌توانیم در این مسیر به‌صورت درست، کامل و مستمر حرکت کنیم. اگر به‌طور مداوم در حرکت باشیم و آموزش‌های لازم را دریافت کنیم، مطمئناً به نتیجه خوبی خواهیم رسید.از تجربیات خودم می‌گویم: تقریباً ۱۴ یا ۱۵ سال پیش، وارد کنگره شدم. پیش از آن، بسیار تلاش می‌کردم تا برای درمان اعتیادم اقدام کنم. به جاهای زیادی مراجعه کردم و روش‌های متعددی را امتحان کردم، اما نه راه‌ها درست بود و نه روش. در نهایت، در آخرین مرحله، کنگره را پیدا کردم. هزاران بار شکرگزارم که آن را یافتم و دیدم که هم منطقی است، هم مسیرش درست است و هم انسان را به صراط مستقیم راهنمایی می‌کند. با اشتیاق شروع به حرکت کردم و آمدم. اما در ابتدا اطلاعات و آموزش کافی نداشتم. وقتی وارد کنگره شدم، در روش‌های قبلی همیشه می‌گفتند که فقط جسم باید درمان شود. من هم با همین نگاه، تنها جسمم را درمان می‌کردم، اما باز هم بازگشت می‌خوردم و در دام اعتیاد گرفتار می‌شدم و دوباره به نقطه اول برمی‌گشتم. وقتی به کنگره آمدم، دیدم با علمی که کنگره در اختیارم گذاشت، کامل‌ترین علم و درست‌ترین مسیر برای من مشخص شد. راه برایم نمایان شد، مسیری را انتخاب کردم و وارد شدم. اما باید چه می‌کردم؟ فقط تماشاچی بودن کافی نبود. نتیجه با حرکت به دست می‌آید و اعمال ما شکل می‌گیرد. اگر حرکتی در من ایجاد نمی‌شد، همان فردی می‌ماندم که روز اول آمده بودم و تا امروز هم به همان شکل باقی می‌ماندم.ما دوستانی داریم که به کنگره می‌آیند، اما تنها به‌صورت ظاهری حاضر می‌شوند و می‌روند. هدف مشخصی ندارند که برای چه چیزی می‌آیند و آیا واقعاً برای خواسته‌هایشان تلاش می‌کنند یا نه. اما عزیزانی هم هستند که از روز اول هدفشان مشخص است: می‌خواهند به رهایی و درمان برسند و با آرامش به این هدف دست یابند. آنان گوش به فرمان راهنما هستند، آموزش‌های کنگره را به‌طور کامل دریافت می‌کنند، آن را اجرا می‌کنند و نتیجه‌اش را می‌گیرند.من هرچقدر بنشینم و فکر کنم، هیچ اتفاقی برایم نخواهد افتاد، تا زمانی که حرکت نکنم و این فکر را به عمل تبدیل نکنم. مانند کسی که می‌خواهد ساختمانی بسازد: فقط با فکر کردن و کشیدن نقشه، ساختمانی ساخته نمی‌شود. باید حرکت کرد و ذره‌ذره آن را شکل داد.شاید در مسیر حرکت‌مان به مشکلات متعددی برخورد کنیم. می‌توانیم از راهنمایی دیگران که قبلاً این مسیر را رفته‌اند، کمک بگیریم و راهمان را ادامه دهیم. اگر خواسته‌مان قوی باشد، اجازه نمی‌دهیم ناامیدی مانع راه ما شود. در بسیاری از مواقع، وقتی کمی در مسیر پیش می‌رویم، خسته و ناامید می‌شویم و با خود می‌گوییم: «چقدر طول می‌کشد؟ نمی‌شود! من درست نمی‌شوم!» اما امروز شاهد افرادی هستیم که زحمت کشیدند، تلاش کردند و به این رهایی رسیدند. اکنون اولین سال رهایی یکی از آنان را جشن می‌گیریم. افرادی هستند که ۲ سال، ۵ سال یا حتی ۱۰ سال است آزاد شده‌اند


بخش دوم: ادامه وادی هشتم 

این افراد برای رسیدن به رهایی زحمت کشیدند، حرکت کردند، در صراط مستقیم قرار گرفتند و در مسیر ادامه دادند تا به هدفشان که آرامش است، نزدیک شوند.در ادامه، وادی صحبت می‌کند که: «من باید حساب خودم را تصفیه کنم». این کار مراحلی دارد. ما در دوران اعتیاد خود خساراتی به بار آورده‌ایم که باید آن‌ها را جبران کنیم. اولین ویژگی این است که تا زمانی که خودم را به سلامتی و رهایی نرسانده‌ام، نمی‌توانم خسارات دیگران را جبران کنم، چون حالمان خوب نیست.فردی که به اینجا می‌آید، اولین مرحله این است که خودش را (اعم از جسم، روان و جهان‌بینی) درست کند. مرحله بعدی، حالا چه پدر باشد، چه مادر، خواهر، برادر یا بزرگان آن خانواده، باید مسئولیت آن خانواده را به عهده بگیرد و کارهایش را به نحو احسن انجام دهد.مرحله بعدی، مرحله سوم، «جامعه‌ای» است که در آن زندگی می‌کند. بسیاری از ما از جامعه طلبکاریم و می‌گوییم جامعه برای ما چه کاری انجام داده است؟ همین سوال را بهتر است از خودمان بپرسیم: ما برای جامعه چه کرده‌ایم که این‌قدر طلبکاریم؟ من برای این جامعه چه کرده‌ام؟ آیا در حفظ و نگهداری جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنم و خانه‌ی من است، سعی و کوشش کرده‌ام؟ آیا فرد مفیدی بوده‌ام؟قسمت دوم این وادی درباره «پیمان» صحبت می‌کند که این را برای مسافران دوم عزیز می‌گویم. مراحل پیمان در وادی نوشته شده و در اینجا دیگر قابل بحث نیست. انشاءالله آن را مطالعه ‌کنید و به آن دست پیدا ‌کنید. پیمان یک امر واجب است که به نظر بنده، مسافران دوم حتماً باید آن را اجرا کنند؛ زیرا برای قرار گرفتن در این مسیر و ادامۀ راه صراط مستقیم، بسیار به دردشان می‌خورد، بسیار به آنان کمک می‌کند و می‌توانند در مسیرشان موفق باشند.

 

بخش دوم:  تولد اولین سال رهایی آقای صادق
اگر نگهبان عزیز اجازه دهند، ادامۀ صحبت را با بخش دوم، یعنی «تولد اولین سال رهایی آقای صادق» پی می‌گیرم.ابتدا، سالروز رهایی ایشان را به بنیانگذار محترم، جناب آقای مهندس، و نیز به خانوادۀ محترمشان تبریک ویژه می‌گویم. همچنین از راهنمای ایشان، آقای مهدی خالقی، سپاسگزارم که باعث شدند آقای صادق جذب شوند و در کنگره و در این مسیر قرار بگیرند. تبریک را به گروه خانواده، سرکار خانم نرگس و همسفرانشان نیز عرض می‌کنم.تبریک می‌گویم به آقای صادق به پاس زحماتی که برای خود کشیدند و امروز نتیجه‌ی آن زحمات را می‌بینند. آقای صادق زمانی که وارد شدند، سفرشان مجدد بود (به دلیل اتفاقی که در سفر قبلیشان افتاده بود). دوباره آمدند و سفرشان را آغاز کردند و این بار، بسیار مستحکم، درست و به جا، سفر بسیار خوبی داشتند. تمام آموزش‌هایی که به ایشان داده می‌شد، مو به مو اجرا می‌کردند و امروز نتیجه‌ی این تلاش را مشاهده می‌کنیم.ایشان به عنوان خدمتگزار در بخش اوتی، مبصر هستند و در قسمت ورزشی نیز فعالیت بسیار خوبی دارند. یعنی به گونه‌ای هستند که برای کنگره مثمرثمر بوده‌اند و امیدوارم در آینده‌ای نزدیک، شال کمک‌راهنمایی را بر دوش ایشان ببینم؛ چون واقعاً آموزش‌های کنگره را اجرایی می‌کنند و به آن عمل می‌نمایند. در قسمت مالی، عضو لژیون سردار هستند و هر کمکی که کنگره نیاز داشته و هر خدمتی که از ایشان درخواست شده ، تا به امروز به نحو احسن انجام داده‌اند.من بسیار خوشحالم و امیدوارم این اتفاق برای تمام مسافران سفر اولی بیفتد و همگی از این جشن و موفقیت لذت ببریم.از اینکه به صحبت‌های من گوش دادید، سپاسگزارم
سخنان مسافر صادق
سلام دوستان، صادق هستم، یک مسافر. آرزو می‌کنم تمام مصرف‌کنندگان، راه پرمعنای کنگره را پیدا کنند و بتوانند از تجربیاتشان برایمان صحبت کنند.خدا را شکر که این جایگاه را تجربه می‌کنم. سپاسگزارم از آقای مهندس و خانواده محترمشان. ازآقا داوود عزیز، راهنمای عزیزم، تشکر می‌کنم. ایشان واقعاً زحمت کشیدند؛ من با رفتارهایم زحمت زیادی به ایشان دادم و بسیار اذیتشان کردم. حق پدری به گردن من دارند و بی‌وقفه وقتشان را صرف من کردند. از ایشان متشکرم.از راهنمای تازه‌واردین، آقای مهدی خالقی، نیز تشکر می‌کنم که بهترین و سرآغاز راه برای من بودند. با راهنمایی خوب ایشان بود که توانستم دوباره سفر کنم و راهم را ادامه دهم.
از راهنمای همسرم، راهنمای سفر اول ایشان، سرکار خانم آرزو، که واقعاً زحمت زیادی برای همسر من کشیدند، سپاسگزارم. همچنین از راهنمای سفر دوم ایشان، سرکار خانم نرگس، که زحمت زیادی برای همسفر من می‌کشند و هنوز هم پیوسته در تلاش هستند، تشکر می‌کنم.از بچه‌های آبدارخانه، نشریات و تمامی اعضای این شعبه تشکر می‌کنم که بسیار زحمت می‌کشند تا ما بتوانیم به رهایی برسیم. از تک‌تک اعضای گروه، به‌ویژه آقای مصطفی که راهنمای بنده هستند، تشکر می‌کنم.از همسرم نیز تشکر می‌کنم. در سفر قبلی که سفر کردم، شاید نخواهم مشکلات را به گردن همسرم بیندازم، اما شاید یکی از عواملی که باعث شد دوباره سفر کنم، نداشتن همسفر بود. از ایشان متشکرم که این بار همسفر من شدند و بال پرواز من بودند. توانستیم با یکدیگر به رهایی برسیم. واقعاً در دفعه قبل که من سفر کردم، مشکلات زیادی داشتیم؛ چون واقعاً یکدیگر را درک نمی‌کردیم. حرف‌های مرا ایشان متوجه نمی‌شدند و چیزهایی که ایشان می‌گفتند، من نمی‌توانستم هضم کنم.هر دلیلی که امروز بخواهم برای سفر قبلی‌ام بیاورم، در واقع توجیه خرابی‌هایی است که کرده‌ام. توجیه هیچ معنایی ندارد، چون کنگره واقعاً آموزش‌های درست را به ما می‌دهد و راه درست را به ما نشان می‌دهد. این ما هستیم که همیشه خود را در معرض آزمون و خطا قرار می‌دهیم و می‌رویم راه خودمان را می‌رویم.آقای مهندس می‌فرمایند: "ما زمانی را صرف کردیم و به تاریکی‌ها رفتیم. دو سه سالی طول کشید تا به تاریکی‌ها برویم. چند سالی در تاریکی‌ها بودیم و حالا چند سالی (دو سال و کمی بیشتر) است که من دارم سفر می‌کنم تا از تاریکی‌ها خارج شوم." ایشان می‌گویند: "ما به اعماق تاریکی‌ها رفتیم. بازگشت از آنجا سوغاتی داشت: ما هستی را از طریق ضد آن می‌شناسیم. دیگر از طریق زشتی، زیبایی و از طریق گرمی، سردی را درک می‌کنیم." به نظر شما چه چیزی ناپسند است و چه چیزی پسندیده؟به نظر شما چه چیزی ناپسند است؟ آیا در این دو سال و نیمی که آمدید و رفتید، فقط یک بستۀ مواد را کنار گذاشتید یا اتفاقات دیگری نیز افتاده است؟در خانوادۀ خودم، شاید نخواهم بگویم که مشکل مالی نداشتم (اصلاً مشکل مالی نداشتم)، اما مسئله این بود که حالم خوب نبود. خودم دنبال بهانه می‌گشتم تا بتوانم به آن بهانه برگردم [به سمت مصرف]. یا اگر کسی چیزی به من می‌گفت، تا زمانی که خشمم را خالی نکرده بودم، شاید هفته‌ها نمی‌خوابیدم تا آن را جبران کنم. وقتی می‌رفتم و خشمم را خالی می‌کردم، تازه خیالم راحت می‌شد و آن شب راحت می‌خوابیدم. چیزی که واقعاً مرا آزار می‌داد، همین بود. دائم درگیر بودم.در زندگی روزمره‌ام مشکلاتی وجود دارد؛ دیگر در زندگی همه پیش می‌آید: کار، کسب و کار، رفت و آمد. حتی وقتی در خانواده صحبت می‌شد، من اصلاً نمی‌توانستم آن [احساس نیاز و خشم] را فراموش کنم و احساس می‌کردم باید حتماً جبران کنم.اما خدا را شکر، با آموزش‌هایی که از استادان عزیز (که راهنمایان قبلی من بودند) گرفتم – واقعاً از آنان بسیار آموختم و از همۀ راهنمایان محترمی که اکنون در شعبه حضور دارند، تک‌تکشان تشکر می‌کنم – حسی که اکنون دارم، اصلاً قابل مقایسه با آن زمان نیست. واقعاً توانسته‌ام به آرامش نسبی برسم. دیگر اگر کسی چیزی به من بگوید یا کاری بکند، واقعاً بی‌خیال می‌شوم. بارها و بارها صحبت‌های آقای کوروش را گوش کردم و صحبت‌های ایشان بسیار روی من تأثیرگذار بود. اکنون واقعاً با کسی مشکلی ندارم، با خودم مشکلی ندارم و در آرامش کامل به سر می‌برم .قبلاً با همسرم مشکلات زیادی داشتیم. وقتی به خانه می‌رفتم، همسرم همیشه استرس این را داشت که مثلاً غذا آماده نباشد، چای آماده نباشد یا من چیزی را به هم بریزم و ناراحتی به وجود آورم. شاید بسیاری ازبیماری‌های او به خاطر همین استرس دائمی بود که من به او وارد می‌کردم. اما با رویدادهایی که در کنگره افتاد، خدا را شکر، اکنون به خانه می‌روم. همسرم دارد سی‌دی می‌نویسد. وقتی می‌پرسم شام، می‌گوید روی گاز است.از پدرم می‌ترسیدم. قبلاً وقتی به خانه می‌آمدم، از در که وارد می‌شد، می‌گفت سلام. من کنار در می‌ایستادم و از ترس جرأت تکان خوردن نداشتم. اما اکنون می‌آید داخل و اولین کاری که می‌کند، مرتب کردن کوسن‌های مبل و کارهای آشپزخانه است. به او می‌گویم: "برو، جانم. برای آقای مهندس دعا کن." اگر ایشان نبودند، الان این کار را انجام می‌داد؟ به هر حال، مشکلاتی که بود، خدا را شکر همه حل شده و به آرامش نسبی رسیده‌ایم و زندگی روزمره‌مان را با وجود همۀ مشکلات ادامه می‌دهیم.از نگهبان و تمام دوستانی که در این جشن شرکت کرده‌اند، تشکر می‌کنم. من از همۀ شما انرژی گرفتم. ممنونم.

سخنان راهنمای همسفرصادق خانوم آرزو
خدا را شکر می‌کنم به گفتۀ استاد امین: "راه درست، راهی است که با کمترین اصطکاک و کمترین کشمکش، انسان را به سلامت به مقصد برساند." و این تولدها، این روایت‌ها و اینهمه حس و حال خوب، همگی نشان از همان راه درست دارد. وادی هشتم نیز می‌گوید: "با حرکت، راه نمایان می‌شود." راه درست، نمایان شده است.باید حرکت کنم، وارد این مسیر شوم و حرکت من ادامه‌دار و بدون توقف باشد. در این مسیر، لازم نیست نگران قدم بعدی یا پلۀ بعدی باشم، یا حتی به جزئیات این سفر فکر کنم. همۀ این مسائل قبلاً فکر شده، آزموده شده و تجربه شده است و هیچ ابهامی یا جای سؤالی وجود ندارد.رهجو باید فرمانبردار راهنما باشد و تابع قوانین. در این سفر، جایگاه و نقش همسفر و مسافر عوض می‌شود. با یکدیگر حالشان خوب است، درمان شده‌اند، به مقصد رسیده‌اند و اکنون خدمتگزار هستند. همسفر باید برای همسفرش باشد و به همسفری که شاید کمی آهسته‌تر مسیر درمان را طی می‌کند و شاید به همیاری، همکاری و همدلی بیشتری نیاز دارد. در اینجا است که مسافر باید بال پرواز همسرش باشد. به هر حال، همسفر در امان نبوده [از آسیب‌ها] و باید به او کمک کند، یاری‌اش دهد تا او نیز این سفر را به سلامت به مقصد برساند و به آن حال خوب دست یابد.باز هم تبریک می‌گویم و امیدوارم آنان الگو باشند برای بسیاری از همسفرانی که می‌گویند: "ما نمی‌توانیم خیلی مرتب و به موقع باشیم." برای آنان آرزوی آرامش دارم و انشاءالله که این دو عزیز، ادامۀ راه کنگره و تجربۀ سلامتی را داشته باشند.
سخنان همسفر صادق:
سلام دوستان، ... هستم.همسفر، از راهنمای تازه‌واردین، که به من بسیار لطف داشتند، تشکر می‌کنم. متأسفانه ایشان را اذیت کردم؛ از بزرگی خودشان ببخشند. از خانم نرگس و از راهنمای مسافرم، آقای داوود، که مانند یک برادر بزرگ برایم هستند، تشکر می‌کنم.از مرزبانان نیز متشکرم. بسیار استرس دارم و نمی‌توانم خوب صحبت کنم. روزی که به کنگره آمدم، حالم بسیار بد بود. من و مسافرم [همسرم] همیشه با هم مشکل داشتیم. در ابتدا، قبل از اینکه به کنگره بیاییم، به مسافرم گفتم: "تو چرا [می‌آیی]؟ من می‌آیم، تو برو!" اما این بار، خدا را شکر، آمد و موفق شد. خودم که دارو مصرف می‌کردم، میزان مصرفم بسیار زیاد بود.بالاخره به جایی رسیدیم که بتوانم صحبت کنم. بسیار از مرزبانان تشکر می‌کنم. بسیار ممنونم. متشکر

تنظیم و تایپ: مسافر احسان لژیون بیست و یکم
عکس: مرزبان خبری
نگارنده: مسافر حمید رضا لژیون بیست و یکم

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .