جلسه دهم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی فردوسی مشهد به استادی پهلوان همسفر اعظم، نگهبانی راهنما همسفر مرضیه و دبیری راهنما همسفر نفیسه با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان میشود.) و تأثیر آن روی من» روز دوشنبه ۲۱ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت 15:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
از اینکه خداوند بعد از چند سال توفیق خدمت مجدد به شما را به من داده و روی ماه شما دوستان را میبینم بسیار خوشحال هستم. دفعه قبل قطعاً تعداد شما بسیار کمتر بود و این باعث خوشحالی است که حلقه لژیون سردار، برای اینکه انسانها به احساس خوب برسند؛ هر روز بزرگ و بزرگتر شده و شعاع اضافه میکند. از ایجنت همسفر تکتم، مرزبانان و نگهبان لژیون سردار همسفر مرضیه که بنده را دعوت کردند سپاسگزارم.
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
چه گرمیم چه گرمیم از این عشق چو خورشید، چه پنهان و چه پنهان و چه پیداست خدایا
زهی ماه زهی ماه زهی باده همراه، که جان را و جهان را بیاراست خدایا
نه دامیست نه زنجیر همه بسته چراییم، چه بندست چه زنجیر که برپاست خدایا
اینجا هیچ کس دست و پای ما را نبسته پس چرا ما اینجا هستیم؟ چرا وقتی حالمان خوب شد، بهدنبال زندگی خودمان نرفتیم؟ چرا بعد از درمان آقای مهندس با خود نگفتند که خانواده من چندین سال است مرا نداشتند و از تنها داراییشان که کارخانه بود، برای نوشتن و چاپ کتاب بور از منطه ۶۰ درجه زیر صفر گذشتند تا من و شما آن را بخوانیم، پیامها را دریافت کنیم و به حال خوب، سلامتی و تعادل برسیم.
در این شعر مولانا میگوید: نه دامی پهن است و نه زنجیری به دست و پای ما بسته شده پس چرا آقای مهندس و ما ماندیم؟ تنها برای یک موضوع آن هم عشق و محبت است، تنها چیزی که برای انسان باقی میماند همین است. انسان هر دارایی که داشته باشد از جمله همسر، پدر، مادر و فرزندان که خیلی برای ما عزیز هستند، تمام اموال و دارایی، طلا، زمین و پول همه در بُعد زمین و جسم است که برای ما کاربرد دارند و میتوانیم دارا باشیم و تنها چیز واقعی که مالک واقعی آن هستیم محبت است و همین مسئله ما را نگاه داشته است.
مولانا میگوید: چهقدر ما از این عشق گرم هستیم، در بعضی از ما پیدا و در برخی پنهان است، عشق در آقای مهندس کاملاً پیدا شده و نشانه آن این است که همه ما دوستشان داریم و قطعاً ایشان هم همه ما را دوست دارند. در بعضی از ما عشق هست؛ اما بهصورت پنهان، هنوز در صورت آشکار نیست، چراکه احتیاج داریم بیشتر یاد بگیریم تا آن را نمایان کنیم، اما عشق خیلی زیبا و خوب است که بهخاطر آن دور هم جمع شدهایم.
آقای مهندس در وادی چهاردهم عشق را برای ما معنا کردند و میگویند: عشق یعنی گذشتن از خود، یعنی رفتن و رفتن، رسیدن و بازگشتن دوباره، کامل شدن و رسیدن به آن که از او هستیم. عشق به این معنا گر تشنهای خود نیز واگذاری آب را بر تشنهتر یعنی من اگر چیزی را برای خود میخواهم؛ اما برای یک موضوع با اهمیتتر که انسانهای دیگر نیاز دارند از آن میگذرم.
استاد امین در سیدی حقیقت میگویند: ما باید به حقیقت مسائل واقف شویم و با آنها آشنا شویم تا به آنچه باید برسیم. حال حقیقت اعتیاد چیست؟ ما همسفرانی که با آن زندگی کردهایم خیلی خوب ماهیت این مسئله را میشناسیم. از فردی شنیدم کسی که شیشه مصرف میکند، بچههای خود را مثل هیزم میبیند، نفت میریزد و آنها را به آتش میکشد، همسر این شخص برای من تعریف کرد؛ شبی بیدار شدم و دیدم همسرم روی فرزندانم نفت میریزد. به او گفتم چه میکنی؟ گفت سرد است، میخواهم هیزم روشن کنم. کبریت زد و موهای بلند دخترم سوخت، این حقیقت اعتیاد است.
حقیقت این نیست که همه چیزهای خوب باید برای من باشد. قبل از اینکه به کنگره بیایم میگفتم؛ هر چیزی که خوب است باید برای من باشد بهترین مسافرتها را بروم یا بهترین مدرسه برای فرزند من باشد؛ ولی یافتم، در جایی که فرزند من بهترین مدرسه را برود؛ ولی فرزندی به خاطر اعتیاد پدر، نتواند برای او نانی بیاورد این حقیقت است که ما با این مسئله خیلی خوب آشناییم و ما این درد را چشیدهایم و به خاطر همین امر هست که این عشق را درک میکنیم و در مسیر بخشش حرکت میکنیم که به تکامل برسیم.
ما ماهی یکبار در لژیون سردار مینشینیم، درس میگیریم و درس میخوانیم، مشارکت میکنید و مشارکت میشنوید، فقط و فقط به خاطر اینکه بتوانید حرکت کنید. دستور جلسهای که امروز باید در مورد آن صحبت کنیم؛ وادی هشتم است که میگوید؛ با حرکت راه برای شما نمایان میشود. ابتدای مسیر را به ما نشان دادند، دستمان را گرفتند و از ظلمت بیرون کشیدند، حالا نوبت من و شما است؛ اگر قرار است که خوب شوم و بهدنبال زندگی خود بروم، پس بعد از من چه خواهد شد؟ این را تکتک شما خوب میدانید، من امروز آمدهام از شماها یاد بگیرم، حس خوب بگیرم و ببینم امسال برای گلریزان چهقدر میتوانم از خود و خواستههایم بگذرم، چهقدر میتوانم ببخشم برای دیگرانی که شاید هیچوقت نمیتوانم آنها را ببینم.
راهی باز شده است و همه در این مسیر در حال حرکت هستیم، بعضی از ما این مسیر را به سرعت طی میکنند و بعضیها عقب ماندند، شک میکنند و نمیدانند که این مسیر را باید بروند، یک قدم میروند و باز تفکر میکنند درست است، تفکر قبل از شروع حرکت لازم است ولی چهقدر؟ یک جایی باید به آن مسائلی که یاد گرفتیم، ایمان بیاوریم. سرعت حرکت در کنگره۶۰ مانند؛ جت خیلی خیلی بالا است؛ در حالیکه بیرون از کنگره اگر انسانها در مسیر تکامل بخواهند حرکت کنند، سرعت بسیار کند و سخت است.
همه ما میدانیم بسیاری از مسائل را یاد نگرفتهایم، اصلاً به گفتن من نیست. چیزی که میآموزیم و عمیقاً جزء باورهای ما میشود، مطالبی هستند که فقط در کنگره آموزش داده میشود و در بیرون از کنگره، دانشگاه و کلاسهای مختلفی که شرکت میکنیم این مطالب بهراحتی و بهسادگی نیست؛ لیکن به من و شما اجازه داده شده که روی این صندلی بنشینیم و این حضور در کنگره۶۰، آموزش گرفتن، خدمت به انسانها و به ویژه خدمت در لژیون سردار موقعیت محسوب میشود.
آقای مهندس در یکی از سیدیهای خود فرمودند: شاید ما هزاران سال آمدیم و رفتیم، چه رنجهایی در دوران کودکی کشیدیم، چهقدر فقر و نداری را طی کردیم، برای اینکه چنین روزی یک موقعیتی نصیب ما شود و بیاییم تا به دیگران خدمت کنیم، برای ما آن روز امروز است. آقای مهندس میگفتند؛ خدا به داد آن کسی برسد که قدر این نعمت را نداند و این موقعیت را از دست بدهد. خدا میداند که هزاران سال سرگردان میشود و معلوم نیست از کدام روزنه موجودیت سر در بیاورد. اکنون به من و شما فرصت داده شده است که در کنار هم بنشینیم از هم بیاموزیم، یکدیگر را تقویت کنیم و قدمهای بلندتری برداریم.
بعضیها السابقون سابقون شدیم و عقب ماندیم؛ ولی مهم نیست، مهم این است متوجه شوم که امسال در سال ۱۴۰۴ چه قدمی میتوانم برای خدمت به انسانها بردارم، هیچ عبادتی بالاتر از اینکه به انسانهای دیگر خدمت کنیم نیست و بستن این خدمت از اتفاق، در کنگره۶۰ خیلی مهیا است. بیرون از کنگره اگر بخواهیم به انسانهای دیگر کمک کنیم خیلی سخت است. من اگر بخواهم به محیط بیرون از لحاظ مالی کمک کنم مطمئن نیستم واقعاً این هزینه در همان مسیر خرج میشود و آیا این در بهترین مسیری که در الویت هست و برای کسانی که واقعاً نیاز دارند خرج میشود. کلاً بستر مهیا نیست نه فقط کشور کلاً جامعه اینگونه است. ما به خاطر دردی که چشیدهایم، آن صبری که کردهایم یا هر کار خیر دیگری انجام دادهایم، خداوند به ما اجازه داده که در کنگره حضور داشته باشیم تا هر روز بیشتر یاد بگیریم و حالمان خوب شود.
ماهی یک بار در لژیون سردار مینشنیم و بخشندگی را تمرین میکنیم، روز گلریزان یک آزمون میدهیم و نتیجه آزمون را فقط خود ما و خدا میداند، با حس خود که میگوید چهکاری انجام بدهم. اگر حس ما بعد از گلریزان خوب بود، بدان کار درستی انجام دادهای. مبلغ مهم نیست مهم توان ما است که من با تمام توان خود این کار را انجام داده باشم. گاهی تمام توان من چند میلیارد است؛ ولی اگر من نشان در بی نشانی بگیرم، مثلاً یک میلیارد بدهم؛ ولی چون تمام توان من نبوده به آن حال خوب نمیرسم؛ اما گاهی تمام توان مالی فردی ۶ میلیون تومان و عضویت در لژیون سردار است او حال بهتری دارد.
اگر نگاه کنید آدمهایی که حس خوبی دارند میتوانند خیلی خوب قدم بردارند. در کنگره حس خیلی مهم است، لژیون سردار کمک میکند حس ما خوب شود. مادری که حس خیلی خوبی دارد میتواند عضو لژیون سردار باشد و تشخیص دهد کجا به بچهاش اخم کند و کجا بخندد کجا چه پولی خرج کند و کجا خرج نکند، در چه موقعیتی به همسرش لبخند بزند یا محبت خود را دریغ کند؛ یعنی تشخیص درست میشود. لژیون سردار به من کمک کرد تا حس خوب را بهدست بیاورم، حس خود را از انسانها میگیرم نه از جای دیگر از محبت همه کسانی که با آنها پیوند محبت داریم و میگذریم، شاید هیچوقت آنها را ندیدیم یا نبینیم و نشناسیم؛ ولی حس مرز نمیشناسد. من اینجا هستم و یک نفر در استرالیا است، حس سریع در کسری از ثانیه میرسد؛ وقتی من قدم خیری بر میدارم؛ اگر این خیر به آن فرد برسد این حس به من میرسد و من را میسازد باعث میشود حرکت خوبی داشته باشم. حس، سرعت به ما میدهد و خیلی مهم است.
استاد امین میگویند: یک وقتهایی گذشتن از خواستههای خود باعث جهش و یک سکوی پرتابی برای ما میشود. حال ممکن است یک وقت گذشتن، از خواستهها برای من کمتر لباس خریدن است یا میخواهم برای دخترم جهیزیه بخرم و آن چیزهایی که ضروری نیست را نمیگیرم و به فرد دیگری کمک میکنم، یک موقع خانهام را میخواهم به محله بهتری ببرم، بهخاطر انسانهایی که از درد اعتیاد، سرطان، چاقی، سیگار، MS و مقالههایی که آقای مهندس دادند میگذرم. اینها کسانی هستند که از این دردها رنج میبرند پس اگر در خانه کوچکتری زندگی کنم مشکلی بهوجود نمیآید بهتر است این پول جایی خرج شود که انسانها بهتر و بیشتر بتوانند به زندگی خود ادامه بدهند، این تفکر را در لژیون سردار یاد گرفتهام.
میگویند تفکر بخشش، از خود بخشش مهمتر است. اینکه من یک سال آمدم یک نشانی در بینشانی یا پهلوانی گرفتم این خیلی مهم نیست، من باید بفهمم در هر موقعیتی با هر وضعیت مالی باشم باید بخشش را انجام بدهم؛ وقتی سیدی اتوفاژی را در کنگره گوش کردیم همه به این باور رسیدیم هر اتفاقی بیفتد من باید ۳۰ روز ماه رمضان را روزه بگیرم، چه مسلمان باشم یا نباشم. بچه بودم به خاطر ترس از خداوند نماز و روزه را انجام میدادم؛ چون خیال میکردم، اگر بخوانم خدا مرا بهشت و اگر نخوانم به جهنم میبرد. یک روز بیخیال جهنم و بهشت شدم و حال خواندن نماز را نداشتم گفتم فعلاً که اینجا هستم و به آن دنیا توجه نکردم، چون تفکر صحیحی پشت آن نبود، برای عبادت و بخشش کردن باید تفکر صحیح داشته باشیم. اگر ما یاد گرفته باشیم در هر وضعیتی باید از یک مقدار اموال خود بهخاطر دیگران بگذریم این تفکر، تفکر صحیح میشود آن وقت وضعیت من خوب یا بد باشد میبخشم فقط مقدار آن بستگی به وضعیت مالی من دارد.
امیدوارم جشن گلریزان امسال انشاءالله خیلی خوب پیش برود، همه ما بتوانیم گامی برداریم و حرکتی در این مسیر داشته باشیم که خیلی در تزکیه و پالایش ما کمک شود. من اصلاً حال خوبی نداشتم و حال من در لژیون سردار خوب شد، امروز نمیگویم؛ حال من عالی است؛ بلکه انسانها بالا و پایین دارند؛ ولی اکثراً حالم خوب است، از خودم راضی هستم. انسانها وقتی از خودشان راضی باشند خیلی حالشان خوب میشود. چهموقع انسان از خودش راضی است؟ وقتی تمام وظایف انسانی را انجام داده باشد. من وقتی تمام وظایف خود را به عنوان یک مادر، یک همسر، یک همسفر، یک عضو جامعه انجام داده باشم، شب با خیال راحت میخوابم، چون حال خوبی دارم؛ ولی وقتی که یکی از وظایف خود را درست انجام نداده باشم، نمیتوانم آن احساس خوب و آرامش را دریافت کنم.
وقتی با من تماس گرفتند و امروز که از اصفهان تا اینجا آمدم، خیلی خوشحال شدم، خب این نعمت خیلی بزرگی است، زمانیکه به راه دور میرویم انسانها فرصت این را پیدا میکنند تا دوستانی در شهرهای دیگر پیدا کنند و واقعاً دیدن اعضاء کنگره۶۰ در هر شعبهای که میرویم باعث افتخار و لذتبخش است.
آقای مهندس یک کالای خیلی باارزش با عنوان درمانDST یافتند؛ مثل چشمهای که بالای یک کوه قرار دارد، ما آدمهایی هستیم که آن بالا هستیم و این آب از چشمه به دست من و شما رسیده، حال وظیفه ما است که انسانهای دیگری که در پایین کوه هستند و قرار است آب را از بالا با کمکهایی که انجام میدهیم، با خدمت و گاهی با شال خدمتی به آنها منتقل کنیم. مثلث خدمت هم فیزیکی، هم علمی و هم مالی است، ما باید کمک کنیم و با هر عملی که میتوانیم این کالای با ارزش را به دست انسانهایی که نیاز دارند برسانیم. آبی که به دست ما رسید و ما را سیراب کرد، به دست تشنه لبانی که عزیزانشان روی تخت بیمارستان خوابیدند و منتظر هستند یک راهی برای درمان اعتیاد، درمان سرطان و ... کشف شود و به سلامتی برسند بدهیم.

تایپیست: همسفر فائزه رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون نوزدهم)، همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر مریم (لژیون شانزدهم)
عکاس: همسفر حدیث رهجوی راهنما همسفر نرگس (لژیون چهاردهم) و همسفر پری رهجوی راهنما همسفر فرزانه (لژیون پانزدهم)
ارسال: همسفر الهام نگهبان سایت
نمایندگی همسفران فردوسی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
720