به نام قدرت مطلق « الله »
سومين جلسه از شصت و سومین دوره سری کارگاه های آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ در نمایندگی پرستار، با استادی: راهنمای محترم مسافر رضا، نگهبانی: مسافر جعفر و دبیری: مسافر مهدی، با دستور جلسه (وادی هشتم:با حرکت،راه نمایان می شود)
در روز دوشنبه مورخ بیست و یکم مهر ماه 1404 راس ساعت 17 آغاز بکار کرد.
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان رضا هستم یک مسافر،

خدای بزرگ را سپاسگزارم که لیاقت حضور در کنگره و توفیق آموختن در جمع شما عزیزان را همچنان به این جانب عطا فرموده است.از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان از صمیم قلب سپاسگزاری مینمایم و امیدوارم شاگردی شایسته برای ایشان باشم. از نگهبان عزیز و آقا مسعود عزیز نیز تشکر میکنم که نوبت خود را به این جانب اختصاص دادند و اجازه فراگیری آموزش را برایم فراهم نمودند.
در مورد دستور جلسه حرکت که بنده روز شنبه از آن استفاده نمودم و با توجه به مشارکت آقای مهندس که روز چهارشنبه صحبت فرمودند باید گفت همه انسانها میدانند که حرکت امری نیکو است. از یک کودک چهارساله تا فردی با سن بالا وقتی پرسیده شود حرکت چیست میتواند در مورد آن و مزایایش صحبت کند و تقریباً همگان آگاهند که حرکت چه امر خوبی است؛ اما چند درصد از افراد توانایی حرکت کردن را دارند. برداشت این جانب آن است که چه درون کنگره و چه خارج از آن دو نوع حرکت وجود دارد. یک نوع حرکت صوری یا حرکت مجازی است که به نوعی میتوان آن را حرکت خیالی نامید و نوع دیگر حرکت واقعی است. مسافری که از این در به داخل میآید تا حرکت کند یعنی در صور آشکارش حضور یافته، پیراهن سفید پوشیده، سیدی نوشته و در جلسات حاضر میشود و حرکت صوری او از لحظه ورود به کنگره آغاز میگردد اما حرکت حقیقی او لزوماً از همان لحظه شروع نمیشود. ممکن است هفتهها روزها و حتی ماهها از زمان ورودش بگذرد اما حرکت حقیقی او آغاز نشده باشد.
حرکت حقیقی چه زمانی شروع میشود؟ حرکت حقیقی زمانی آغاز میگردد که فرد با تمام وجود خود را شاگرد بداند و برای آموختن حاضر شود. آنگاه که هنگام ورود کولهبار پر از دانشش را خالی کند جایگاه و عنوان و سواد بالا و سن زیادش را کنار بگذارد و برای گام برداشتن وارد شود. به نظر من حرکت واقعی از زمانی آغاز میشود که در اندیشه و کردار و گفتار فرد تغییراتی به وجود آید. یعنی اگر حرفهای ناشایست میزده به تدریج کمتر شود اگر اندیشههای ترسناک داشته اگر پر از غیبت و کینه و نفرت بوده آرام آرام این موارد کاهش یابد، آنگاه میتوان گفت حرکت حقیقی او در حال شروع است. فرمانبردار بودن نشانه حرکت حقیقی کردن است. اگر شاگردی نشان دهد که فرمانبردار استادش است این نشان و نماد حرکت حقیقی از طرف آن فرد میباشد. ممکن است این اتفاق در دو ماه سفر رخ دهد ممکن است در شش ماه سفر محقق شود ممکن است برای فردی در سفر اول اصلاً اتفاق نیفتد. این موضوع بستگی به خود شخص دارد.
پس در اینجا دو مدل حرکت وجود دارد. از سوی دیگر نیروهای تاریکی اجازه حرکت به انسان نمیدهند. یعنی اکثر اوقات انسان فریب میخورد. منِ رضا در بسیاری از اوقات این فریب را میخورم چون حرکت صوری انجام میدهم و نیروهای تاریکی میدانند که هیچ حرکتی در واقع انجام نشده و هیچ تغییر شگرفی در من به وجود نیامده، بنابراین دست به کار نمیشوند و سر راه من موانعی ایجاد نمیکنند و اتفاقاتی را برای من رقم نمیزنند و من در درون خود فکر میکنم که دارم حرکت میکنم و نیروهای تاریکی هم هیچ کاری با من ندارند اما غافل از اینکه حرکت من حرکت حقیقی نیست. حرکت من به مانند جمله آقای مهندس در مورد اسب عصاری است که میفرمایند اسب عصاری صبح بلند میشود و تا شب حرکت میکند اما در واقع دو متر هم حرکت نکرده و دائم دور خود میچرخد و به خیال خود بیست سال است که حرکت میکند اما هیچ تغییری نکرده. آش همان آش و کاسه همان کاسه.بنابراین از لحظهای که مسافر تصمیم میگیرد حرکت حقیقی خود را شروع کند چه در سفر اول و چه در سفر دوم نیروهای تاریکی تازه هشدار و زنگ خطر برایشان به صدا درمیآید که فلانی جدی دارد از جمع ما جدا میشود و فلانی دارد جدی به سمت روشنایی حرکت میکند. از آن لحظه است که به نظر من نیروهای تاریکی ما را جدی میگیرند و شروع میکنند برای ما مانع تراشی کردن. برای هر یک از ما سناریویی طراحی میکنند و نمایشنامهای مینویسند تا دوباره مرا از حرکت بازدارند. انواع و اقسام بهانهها را میآورند. انواع و اقسام توجیهات را برای من ارائه میدهند تا فقط از حرکت بازمانم و خسته شوم و از حرکت ناامید گردم. بگویم الان وقت حرکت من نیست. یعنی نیروهای تاریکی تمام تلاششان این است که مسافری که در هر جای سفر حرکت حقیقی خود را شروع کرده و واقعاً میخواسته کنگرهای شود و واقعاً آمده تغییر کند چه در سفر اول و چه در سفر دوم همانجا بهانههایی برای او به وجود آورند که بگوید الان وقت حرکت تو نیست و فعلاً عجله نکن. همین فعلاً عجله نکن یعنی اینکه مدتها تو را به بازی میگیرند.به عقیده شخصی من آنطور که ما در کارگاههای آموزشی زیر سایه خداوند و زیر سایه آقای مهندس آموزش میبینیم و به هم کمک میکنیم تا تجربیات جدید را کسب کنیم که گرفتار بندهای تاریکی نشویم، نیروهای تاریکی نیز چه بسا بیشتر از ما و چه بسا پرقدرتتر از ما و فعالتر از ما کلاسهای آموزشی دارند در مورد من و در مورد هر یک از ما که چگونه با بندهای جدید ما را از حرکت بازدارند.چند روز دیگر صحنه گلریزان است. تمام آموزشی که یک مسافر گرفته شاید در یک روز بتواند کاربردیاش کند. یعنی نماد کاربردی کردن آموزشهاست و نماد معرفتی است که یک مسافر پیدا کرده. نماد قراری است که در دل تاریکی با خداوند خود بسته. هیچ کس رقمش به کس دیگری مربوط نیست و هیچ کس پیگیری نمیکند. حتی راهنما نمیآید بگوید تو چرا این قدر دادی و تو چرا این قدر ندادی. اما خودت میمانی و خودت. امیدوارم رقمی که اعلام میکنی رقمی باشد که نشان دهد من دارم حرکت میکنم و خدایا ببین که من حرکت حقیقی خود را شروع کردهام.اینجا اسمش جمعیت احیای انسانی است. انشاالله که کارتان به بیمارستان نکشد. در بیمارستان بخشی است به نام بخش احیا یا سیپیآر. آن اتاق جایی است که میگویند دیگر کار فرد تمام شده یا برمیگردد یا میرود و ملحفه سفیدی روی صورتش میکشند. اینجا آن اتاق است. در اتاق سیپیآر چه اتفاقی میافتد؟ هر نوع پرستار و دکتری میآیند. انواع و اقسام شوکهایی که باید وارد شوند به من رضا در آن اتاق وارد میکنند تا من برگردم. اما اگر طی مدتی من برنگردم و هیچ علامت حرکتی از من صادر نشود همه ناامید میشوند و پارچه سفیدی روی صورت من میکشند و میگویند خداحافظ. اگر این حرکت در هستی از طرف من صادر نشود شاید هستی از من قطع امید کند و شاید این خدمتگذارانی که مجانی سر راه من قرار داده از من بگیرد و بگوید آقا به ایشان امیدی نیست بفرستیدش برود و فعلاً فرد دیگری را بیاورید.
ممنونم از اینکه به صحبتهای من توجه نمودید.
تایپ و ویراست: مسافر محمدعلی لژیون نهم
عکاس: مسافر علی لژیون ششم
بارگزاری:مسافر مهدی لژیون دهم
وبلاگ نمایندگی پرستار
- تعداد بازدید از این مطلب :
108