دومین جلسه از دوره ششم کارگاههای آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶٠ نمایندگی رضوی مشهد به استادی پهلوان همسفر اعظم، نگهبانی همسفر عادله و دبیری همسفر بهجت با دستور جلسه «وادی هشتم (با حرکت راه نمایان میشود.) و تأثیر آن روی من» روز یکشنبه ۲۰ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت 17:00 آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:
سخن از عشق بگویم به مدد خواهی عشق؛ جز به خدمت نتوان شد به جهان ساقی عشق. گویمت شرط بلاغ از زخم عشق؛ خواه شفا یابی یا معدوم عشق. خداوند بزرگ را بسیار شاکر و سپاسگزارم که به من اجازه خدمت به بندگان خوب خود را عطا کرد و از آقای مهندس و خانواده محترم ایشان سپاسگزارم که به من اجازه دادند شاگرد ایشان باشم و از همه شما عزیزان، ایجنت و همچنین از نگهبان جلسه که این فرصت را به دادید تا در خدمت شما باشم و بسیار باعث افتخار من است؛ خدمت اصلی من اینجا است؛ اما در کنار این خدمت یک کار خوب دیگری که اتفاق میافتد خدمت به مادرم و زیارت است که همه اینها از برکات کنگره است و انشاءالله که همه برکات آن شامل حال شما عزیزان شود.
دستور جلسات هفتگی در کنگره۶۰ برای این است که ما به درک و آگاهی برسیم و روش درست زندگی کردن را یاد بگیریم و قرار است در این مسیر به آرامش و حال خوب برسیم و این آرامش و حال خوب در سایه یادگیری، آموزش و آگاهی اتفاق میافتد. اصولاً آگاهی پیدا کردن برای انسان یک اصل بسیار باارزش است و هر کاری را که من در سایه آگاهی و دانش انجام میدهم ارزشمند است و هر کاری که از روی تقلید انجام دهم ارزشی ندارد و پیشرفت و حال خوبی برای من ندارد. در کنگره یاد گرفتیم هر کاری انجام میدهیم براساس آگاهی باشد؛ اگر میخواهم ببخشم یا نماز بخوانم و ...؛ باید بر اساس آگاهی و شناخت باشد. همه وادیهایی که طی میکنیم و در جلسات کنگره۶۰ کار میکنیم در کتابی تحت عنوان عشق قرار گرفتهاند و آقای مهندس این کتاب را برای ما نوشتند که درس زندگی را یاد بگیریم که جزء قوانین هستی به حساب میآیند.
از وادی اول حرکت کردیم و امروز به وادی هشتم رسیدیم. به ما یاد دادند تفکر کنیم، ناامید نباشیم، یاد دادند که خودت به خودت فکر کن، مسئولیت کارهای خود را قبول کن، یاد دادند که فقط تفکر کردن به درد ما نمیخورد؛ باید فرمانروایی عقل را هم در نظر بگیریم. وادی هفتم به ما آموخت که رمز و راز کشف حقیقت در دو چیز است؛ باید راه را پیدا کنیم و دیگری چیزی که برداشت میکنیم. حالا در وادی هشتم قدم گذاشتیم و راه را پیدا کردیم. قطعاً باید آن مسیر را طی کنیم. همه ما وقتی که کنگره را پیدا کردیم، یک سری کارهای خاصی باید انجام دهیم که به نتیجه برسیم. آمدم که مسافرم به درمان اعتیاد برسد؛ خوب باید سیدی بنویسم، در جلسات حضور داشته باشم و رشته ورزشی انتخاب کنم. همه کارهایی که راهنماها از ما میخواهد و آقای مهندس به ما توصیه کردند، همه اینها را باید یاد بگیریم و انجام دهیم. در واقع باید مسیر را طی کنیم.
من وادی هشتم را با این مثال درک کردم؛ یک روز به من گفتند که وقتی که یک ماشین ایستاده و چراغهایی جلوی آن را روشن است، نهایتاً تا 4 یا 5 متر جلوتر از خودش را نشان میدهد. زمانی که من ایستادهام مثل همان ماشین هستم که ایستاده و 4 یا 5 متر اول را خوب میبینم. 1 هفته، 2 هفته یا 1 ماه اول را خوب میدانم که باید چهکار کنم؛ ولی اگر بگویم که من باید تا انتهای مسیر را بدانم تا حرکت کنم، این امکانپذیر نیست. دقیقاً این جزء حقههای نفس یا میتوانم بگویم نیروهای منفی هستند. نیروهای منفی به ما میگویند تو نمیدانی آخرش چه میشود. من راه را پیدا کردم، باید حرکت کنم تا ببینم آخر آن چه اتفاقی میافتد. گاهی ممکن است من حرکت کنم و به نتیجه هم نرسم و این راه اشتباه بوده باشد؛ ولی بهتر از حرکت نکردن است؛ چون من مسیری را که به نتیجه نمیرسد، تجربه کردم و آن مسیر را در ذهن خود کنار گذاشتم؛ پس سراغ راه حلهای دیگر میروم.
آن ماشین وقتی که ایستاده است همان 4 یا 5 متر را نشان میدهد؛ ولی وقتی ماشین شروع به حرکت میکند چه اتفاقی میافتد؟ کیلومترها راه را به ما نشان میدهد. من هزار کیلومتر را از اصفهان میآیم، وقتی که چراغ ماشین من روشن و در حال حرکت است، از اصفهان تا اینجا را به من نشان میدهد؛ ولی اگر اصفهان فقط میایستاد و حرکت نمیکرد، فقط چند متر اول به من نشان میداد. من و شما هم همینطور هستیم. هر جایی در زندگی خود خواستیم حرکت کنیم، باید در مسیر شروع به حرکت کنیم تا مسیر برای ما روشن شود. گاهی راهنما از من میخواهد کاری را انجام دهم تا به نتیجه برسم. اگر من اصرار بر این داشته باشم که باید نتیجه را بدانم تا حرکت کنم به نتیجه نمیرسم. آن جایی است که در سفر اول گفته میشود که سر خود را با سر راهنما عوض کن! این به خاطر این است که راهنما آن مسیر را طی کرده و میداند چه اتفاقی میافتد. شما همین که دنبال او حرکت میکنید، دیگر لازم نیست همه جزئیات را بدانید.
وادی هشتم از نظر من وادی شیرینی است. بعد از پیام امواج وارد بحث خلق انسان میشود و میگوید: ما انسان را خلق کردیم و شیطان به او سجده نکرد و به پروردگار گفت: من با تمام قدرت، انسان را از مسیر اصلی خود منحرف میکنم و اجازه نمیدهم که فرامین قدرت مطلق را انجام دهد تا ثابت کنم من از انسان بالاتر و برتر هستم. شیطان قسم خورده است که با تمام توان خود جلوی من انسان را بگیرد؛ حال من انسان یک هزارم توان خود را هم به کار نمیگیرم. خیلی راحت دست به سینه نشستم تا ببینم نیروهای منفی چه میگویند. اگر همسفر سفر اول هستی، باید با تمام قدرت حرکت کنی و با تمام قدرت نیروی خودت را به کار بگیری تا از پس اعتیاد برآیید.
ما میگوییم که همسفر دخالتی در سفر مسافر ندارد؛ ولی مسافر و همسفر برای یکدیگر مانند آینه هستند. اگر همسفر حرکت کند، قطعاً مسافر هم به دنبال او حرکت میکند. من همسفر بنشینم و بگویم دارو خوردی و ... . با کنترل مسافر قطعاً کار درست نمیشود. تنها کاری که یک همسفر میتواند برای مسافر خود انجام دهد این است که خودش حرکت کند. شروع به سیدی نوشتن و تغییر کند؛ قطعاً به نتیجه خواهد رسید. زمانی که من وارد کنگره شدم به من گفتند: دو تا کار را باید انجام بدهی. یکی اینکه بپذیری، شرایطی را که داری بپذیری و دوم اینکه باید فرمانبردار باشی و دوربینت باید روی خودت باشد. اگر این کارها را انجام دهی قطعا حرکت را شروع کردی! در وادی گفته شد که انسانها از یک نقطه شروع کردند و بعد از طی مسیری که در حیات زمینی دارند دوباره به همان نقطه قبل برمیگردند. فقط یک تفاوت وجود دارد و آن درک، آگاهی، دانش و دانایی که برای انسانها در آن نقطه باقی میماند.
وقتی انسان به خاطر خطایی که انجام داد و از میوه ممنوعه خورد، عذرخواهی کرد و به پروردگار گفت: خداوند مرا ببخش. خداوند عذرخواهی بنده خود را پذیرفت؛ اما فرمود باید جبران کنید و با حرکت نشان بدهید که پشیمان شدهاید. این قسمت وادی هشتم را که میخوانم منقلب میشوم. چطور خداوند اشتباه من را پذیرفت و به من فرصت جبران داد؛ چرا من اشتباه فرزندم را نمیپذیرم و به او فرصت جبران نمیدهم؟! چرا سریعاً میخواهم مجازاتش کنم؟! چرا مسافرم را نمیبخشم؟ چرا به او اجازه جبران کردن نمیدهم؟ چرا به او کمک نمیکنم؟ خداوند ما را بخشید، به ما امکانات داد و یک زمینی برای ما آماده کرد که بیایم و اشتباه خود را جبران کنیم. چقدر قشنگ است من همسفر هم باید یاد بگیرم، عذرخواهی مسافر و فرزند خود را بپذیرم و ببخشم. یاد بگیریم که به عزیزان کمک کنم و در ادامه بیاییم و جبران کنیم.
مهمترین صفتی که یک همسفر باید در کنگره یاد بگیرد بخشش است. همسفر بودن یعنی بخشیدن! این بخشش را من در لژیون سردار یاد گرفتم. یک جایی به خود گفتم که چطور میتوانی از پانصد میلیون تومان بگذری؛ ولی نمیتوانی یک عیب همسرت را نادیده بگیری. در لژیون سردار بعد از اینکه شروع کردی از هزینه بخشیدن و بها دادن، در تو نقطه تفکری ایجاد میشود. چطور تو میتوانی از پنجاه میلیون پول بگذری؛ ولی نمیتوانی از جای پارک بگذری؟! نمیتوانی از گناه یک عزیزی که با او زندگی میکنی بگذری؟! در بحث بخشش وقتی ما به درک و آگاهی برسیم متوجه میشویم که هیچی نیستیم و هر آنچه داریم از پروردگار است. اگر توفیقی برای بخشش هست باید خداوند بدهد. مولانا در شعر خود چنین گفته است: آدمی چون کشتی است و بادبان؛ تا کی آرد باد را آن بادران. کشتی من وقتی حرکت میکند که خداوند باد را بفرستد. زمانی من توفیق خدمت در کنگره۶۰ را پیدا میکنم که خداوند این اجازه را به من بدهد؛ البته من باید از قبل خواسته هم را داشته باشم.
در وادی هشتم در مورد جبران خسارت گفته شد. برای جبران خسارت باید از خود شروع کنم که به عنوان اشرف مخلوقات پا به زمین گذاشتم، از تاریکیها بیرون بیایم. همین بخشیدن، کمک میکند تا حال من بهتر شود و احساس مفید بودن کنم و باعث جبران خسارت از خانواده و جامعه میشود. بسیاری از آموزشهایی که در لژیون سردار نهفته است. اگر ما راه را پیدا کردیم و میخواهی شروع به حرکت کنی، اولین قدم را در مسیر کنگره و در لژیون سردار بردار. بهشت را به بها دهند، به بهانه ندهند. باید برای حال خوب خود بها پرداخت کنیم. من برای حال خوب و اینکه از شما یاد بگیرم باید بهای هزار کیلومتر مسیر را میپرداختم تا پیامی به شما برسانم و از مشارکت شما برای ذخیره گلریزان امسال چیزی دریافت کنم. اگر من مشتاق هستم به شهرهای مختلف بروم، برای اینکه قویتر در لژیون سردار پرداخت کنم؛ چون میدانم وقتی برای آن بهایی پرداخت کنم، تفکر من قویتر میشود. در آخر پیام لژیون سردار مهندس میفرماید: تا خداوند به که رخصت دهد. به کسی که خیلی خواسته دارد.
قانونی در وادی هشتم به ما یاد میدهد که بسیار گرهگشا است. "نترسید، حرکت کنید. با حرکت کردن راه نمایان می شود." سعی کنید در لژیون سردار هر سال یک پله برای خود را بالا ببرید و دنبال اسم و رسم نیستیم. هر چقدر در توان دارم؛ البته باید فشار آن را کمی احساس کنم. مثل کم کردن مواد مسافر که یک مقداری خمار میشود. سعی کنید وقتی میبخشید به دنبال هیچ چشمداشتی نباشید و این را بدانید قطعاً اتفاقهای خوب برای ما رخ میدهد و امیدوارم که برای همه ما هم اتفاق بیفتد. لژیون سردار مثل کلاسی است که من ثبتنام میکنم و در جشن گلریزان، امتحان خود را بناست پس دهم و خود را بسنجم آیا قبول شدم و این قبولی فقط در درون خودت اتفاق میافتد که ببینید چقدر از حرکت خود راضی هستید.
تقدیر دبیر جدید از دبیر قبلی


مرزبانان کشیک: همسفر زهرا و مسافر مصطفی
تایپیست: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون پنجم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر ملیحه (لژیون پنجم)
ارسال: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر معصومه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی رضوی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
419