جلسه سوم از دوره سی و دوم کارگاههای آموزشی عمومی کنگره ۶۰، نمایندگی رودهن، با استادی دیدهبان محترم آقای سلامی، نگهبانی مسافر علی و دبیری مسافر مجتبی با دستور جلسه «وادی هشتم و تأثیر آن روی من؛ با حرکت راه نمایان میشود.» روز شنبه 19 مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۷ آغاز به کارکرد.
.jpeg)
خلاصه سخنان استاد:
سلام دوستان مجید هستم یک مسافر، خوشحالم که امروز در خدمت شما هستم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشد، خداوند را شاکرم که توانستم در این جایگاه باشم، خدمت کنم و آموزش بگیرم. نمایندگی رودهن جز نمایندگیهای پرتلاش است و با زحمات زیادی به اینجا رسیده، از یک پارک شروع کردیم و جای خوشحالی دارد که توانسته، از کنار اینجا دو نمایندگی دیگر زایش پیدا کند، پس دستور جلسه امروز هم با این موضوع سنخیت دارد. حرکت این نمایندگی بوده که توانسته نمایندگی پردیس و دماوند هم از آن به وجود بیاید، تبریک میگویم به تمام خدمتگزاران هر سه نمایندگی و امیدوارم که این نمایندگیها همانطور که تاکنون بوده، حرکت خود را روبه پیشرفت ادامه دهند.
.jpeg)
بیرون از این در افراد بسیاری به این کمک احتیاج دارند، افرادی هستند که در رنج و عذاباند و به دنبال راهی برای درمان هستند، دقیقاً مثل من، در سال هفتادونه به دنبال یک مسیری میگشتم، ولی هر جا که میرفتم، مسیر اشتباه بود. اوایل این خواسته را نداشتم که به درمان برسم، میخواستم یک ماه مصرف نکنم و بعد دوباره شروع به مصرف کنم، ولی این اتفاق نمیافتاد. همیشه از بزرگان میخواستم که برای من راهی را باز کنند، ولی این نکته را نمیدانستم که اگر من خودم حرکت نکنم، هیچ راهی برای من باز نمیشود.
دستور جلسه امروز میگوید که؛ با حرکت راه نمایان میشود، خواستهام این نبود که حرکت کنم، دوست داشتم کسی از عالم غیب بیاید و کاری کند که من دیگر از فردا صبح مصرف نکنم. این خاطره را از یاد نمیبرم، به مشهد رفته بودم، بعد از یکی دو ساعت گریه و زاری گفتم؛ امام رضا تو کمکم کن واسطه شو... برایم معجزه کن، فقط منتظر بودم که کسی برایم کاری کند، از در که بیرون آمدم، موادم را از جیبم درآوردم و مصرف کردم. دوست داشتم که خانواده و جامعه کمکم کنند، ولی نمیدانستم که باید خودم حرکت کنم، اواخر که تصمیم گرفتم و حرکت کردم، چندین بار شکست خوردم تا بهصورت اتفاقی با کنگره آشنا شدم، چهلوپنج روز بود که مواد مصرف نمیکردم، روزهای اول چیزی را قبول نداشتم، اما زمانی که با سیستم آشنا شدم، کمکم حرکت کردم و در این حرکت خداوند من را کمک کرد، خداوند در کلامالله میفرمایند؛ ولی و راهنمای کسانی که میخواهند از تاریکیها خارج شوند، خود من هستم.

اوایل ورودم به آقای مهندس گفتم؛ من با سقوط آزاد وارد کنگره شدهام، به من گفت؛ کمی صبور باش و حرکت کن، گفتم در زندگیام تاکنون وضعیتی از این بدتر نداشتهام، گفت تا حرکت نکنی اتفاقی نخواهد افتاد، وقتی حرکت میکنی راه به تو نشان داده میشود، گفت؛ مثل یک کشتی که در بندر کناره گرفته است، تا حرکت نکند اتفاقی نمیافتد، شاید باد نامناسب بیاید و در دریا با طوفان مواجه شود، ولی مسیر برایش روشن خواهد شد، در نوشتارها هم این نکته را داریم که سفری از ظلمت به نور، سفر که سکونت نیست، بلکه حرکت است، از نادانی به دانایی، از کفر به ایمان، این نوشتار از اهمیت خاصی برخوردار است و هر روز تکرار می شود.
در مورد حسین عزیز باید بگویم که؛ حسین تمام تلاشش را کرد تا به هدف کنگره نزدیک شود، او در حرکت عظیم کنگره یاری بسیار کرد. شما همه حسین را میشناسید و حس و حال خوب او را دریافتهاید، امیدوارم که در این مسیر بماند و خدمت کند، ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.
در ادامه تولد پنج سال رهایی مسافر حسین، رهجوی دیدهبان محترم آقای سلامی:
(1).jpeg)
اعلام سفر مسافر حسین:سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، با تخریب بیستوهشت سال وارد کنگره شدم، آخرین آنتی ایکس مصرفی تریاک و شیره، ده ماه و بیست روز سفر کردم به روش DST، داروی درمان شربت OT، راهنمای محترم آقای سلامی، ضمناً پنج ماه و هشت روز است که سفر جونز میکنم، در بدو ورود صد و چهل کیلو، در حال حاضر صدوبیست کیلو، کاهش وزن بیست کیلو، راهنمای محترم امیر کیوان.
.jpeg)
خلاصه سخنان متولد:
سلام دوستان حسین هستم یک مسافر، تشکر میکنم از دیدهبان محترم آقای سلامی، ایشان رابط شهر اصفهان هستند، با بیستویک شعبه، اصفهان شعباتی بسیار پرجمعیت دارد که انجام این امور به دستان توانمند ایشان مؤثر است، همچنین در ساختمان سیمرغ دیدهبان محترم مالی هستند، از ایشان متشکرم که قبول زحمت فرمودند، بندهنوازی کردند، منت بر سر ما گذاشتند و محفل ما را روشن نمودند، قدردان ایشان هستم، انشالله در ازای خدماتی که انجام میدهند، خیروبرکت روزافزون در زندگیشان جاری باشد، همچنین از راهنمای سفر اولم، آقای امیر شکر، تشکر میکنم، ایشان زحمات بسیاری را برای من کشیدند، وقتی در سفر اول تازهواردی به کنگره میآید پر از غرور و منیت است، من هم همینگونه بودم، ولی با صبر و تحمل استادم امیر آقا از آن وضعیت رها شدم، بسیار من را تحمل میکردند، در حق من بسیار محبت کردند و طوری رفتار کردند که من در کنگره بمانم، از تمام دوستانی که من را در این راه یاری کردند، تشکر میکنم، میخواستم از خاطراتم برایتان بگویم؛ من متأسفانه در سن ششسالگی پدر و مادرم را از دست دادم، در سن شانزدهسالگی با مواد آشنا شدم، در یک گاراژ بودم که مواد در آن بهوفور مصرف میشد، بیستویکساله که بودم در مصرف حرفه ایی شده بودم، من روشهای ترک خارج از کنگره را هرگز تجربه نکردم، به این خاطر که میدیدم کسی که به روش سقوط آزاد شش یا هفت ماه یا مدتی را ترک میکند بعدازآن که دوباره شروع به مصرف میکند، با تخریب بیشتری مواجه میشود، ولی در رابطه با کنگره، چند همبازی داشتم که وقتی وارد کنگره شدند، بار ها پیش من میآمدند، ولی هیچ میلی به مصرف نداشتند و هرروز حالشان بهتر از دیروز میشد، جویا شدم و بهعنوان مهمان به کنگره آمدم، دیدم که جای بسیار خوبی است و ماندگار شدم.
از خداوند میخواهم که بتوانم خدمتگزار خوبی باشم، آرزو میکنم کسانی که پشت این در هستند و نتوانستهاند راهی را پیدا کنند، برای آنان هم دری باز شود و بتوانند به کنگره بیایند، از همه شما عزیزان هم ممنونم و تشکر میکنم که لطف کردید و امروز در این تولد حاضر شدید، حضور شما باعث افتخار من است، ممنونم که به صحبتهای من گوش کردید.


عکاس: مسافر علی
تنظیم و ارسال: مسافر منصور
- تعداد بازدید از این مطلب :
426