بیشترین و بنیادیترین مفهومی که همواره در کلام بزرگان، عرفا، شعرا و در ساختار هستی به آن پرداخته شده، کلمه عشق است و اهمیت آن بینظیر است.
اگر بخواهیم تعریف ملموسی از عشق ارائه دهیم، میتوان آن را اینگونه تشبیه کرد: عشق همچون آتشی است که انسانی در سرمای شدید و در آستانه یخزدن را با گرمای خود حیات میبخشد؛ یا مانند آب گوارای خنکی است که انسان تشنه در منطقهای گرمسیر و بیابانی، با تمام وجود مایل به نوشیدن آن است. در واقع، عشق عنصری حیاتی و ضروری برای ادامه حیات و کمال انسان به شمار میرود.
برای تجزیه و تحلیل مفهوم عشق، سه عنصر کلیدی نقش مهمی ایفا میکنند که عبارتند از: «سایه، جاذبه و حس». سایه همان شیء، فرد یا موضوعی است که انسان میتواند عاشق آن شود؛ یعنی باید وجود خارجی داشته باشد. حس، خاصیت گیرندگی (دریافت امواج) و فرستندگی (تشعشع) درونی فرد است و جاذبه نیز قدرت جذب کردن و مجذوب شدن نسبت به فرد یا شیء موردعشق است که اغلب در قالب زیبایی بروز میکند. متأسفانه، امروزه بسیاری از افراد تنها به سایه (ظاهر و پیکره) میپردازند و از حس و جاذبه غافل میشوند. وقتی یک سایه مملو از حسادت، کینه، منیت، بدخواهی و نفرت است، پیامی که از آن ساطع میشود نیز چیزی جز همین صفات نیست. اینجاست که اهمیت عشق حقیقی مشخص میشود. آنچه دریافت میکنیم و از خود ساطع میکنیم، تعیینکننده کیفیت عشق ماست.
در عشق ورزیدن، چه در نقش عاشق و چه معشوق، هماهنگی این سه عامل حیاتی است. ابتدا باید سایه (جسم و ظاهر) را مرتب کنیم (از طریق ورزش، تغذیه و بهداشت). با این حال، بیان نیز از اهمیت بالایی در جاذبه برخوردار است. حس و جاذبه باید تزکیه و پالایش شوند تا بتوانیم محبت و عشق حقیقی را درک کرده و به کمال و فردوس برسیم. این سه عنصر، نقشی بسیار سازنده و بنیادین در عشق دارند.
جهان هستی بر مبنای عشق و همان قدرت جاذبه استوار شده است؛ جایی که همه ذرات به واسطه عشق به سمت یکدیگر جذب میشوند. بسیاری از اشعار و متون درباره عشق سروده شدهاند؛ اما مفهوم واقعی عشق را بیان نکردهاند. عشق حقیقی باید بلاعوض باشد. با جذب بخشندگی، خساست را دفع میکنیم و با جذب ارزشها، ضدارزشها را از خود دور میسازیم؛ بنابراین میتوانیم ظرف وجودی خود را با صفات نیک پر کنیم. زمانی که این ظرف لبریز شد، آنگاه میتوانیم به بیرون تراوش داشته باشیم. این بازتابِ همان چیزی است که در درون ما وجود دارد و اینجاست که به عشق بلاعوض میرسیم.
در این نوع عشق، انسان از خوشحالی دیگران خوشحال و از ناراحتی آنها اندوهگین میشود. به مرحلهای میرسیم که خدمت و کمک به دیگران، موجب شادی عمیق ما میشود. کسی که عشق عام (به کل هستی) داشته باشد، قطعاً عشق خاص نیز خواهد داشت؛ او همه را دوست دارد و به همگان عشق میورزد؛ زیرا میداند جهان در حال حرکت است و آگاهانه انتخاب میکند که در مسیر زایشی و سازنده قرار گیرد. عشق آنقدر بزرگ است که هزاران سال ما به دنبال هم میآییم و این دشواریها را متحمل میشویم تا ذرهای از این اقیانوس الهی را به دیگران برسانیم، مانند کاری که در مجموعههایی چون کنگره انجام میشود. اگر کاری را به امید پاداش یا بازپسگیری از خداوند و دیگران انجام دهیم، نوعی معامله، دکانداری و اشتباه است. خوشا به حال کسی که میبخشد و در پی بازپسگیری نیست.
هیچ چیز ثابت نیست و ما مالک چیزی نیستیم؛ تنها چیزی که برای ما باقی میماند، عشق و محبت است. خداوند میبخشد و بازپس نمیگیرد، مگر خطایی از ما سر بزند. مخلوقی که در صراط مستقیم باشد، خداوند قدمهای او را لحظهبهلحظه تبدیل به گلستان کرده و به او آرامش میدهد. این فرد، بهشت را در همین حیات زمینی مشاهده میکند و منتظر تعریف و تأیید دیگران نیست. زمانی که انسان عشق به کل هستی را درک کرد و در صراط مستقیم قرار گرفت، بزرگترین سرمایۀ او عشق و محبتی است که هر چه بیشتر ببخشد، بیشتر میشود.
اگر در دریای محبت و عشق غوطهور باشیم، یعنی به توحید، خداشناسی و حق رسیدهایم و این چیزی است که باید بتوانیم به آن دست یابیم. اگر طالب عشق و محبت هستیم، فقط با آرایش صورت (سایه) به دست نمیآید؛ بلکه در حس و جاذبه، تزکیه و پالایش نیز حیاتی هستند. اگر میخواهیم ما را دوست داشته باشند، باید سایه، حس و جاذبه ما هماهنگ باشند. ظاهر و باطن ما باید به هم نزدیک شوند و این مهم تنها از طریق تزکیه و پالایش نفس میسر میگردد.
منبع: سیدی عشق از آقای مهندس
نویسنده: راهنما همسفر فاطمه (لژیون یازدهم)
عکاس: همسفر مریم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون ششم)
ویرایش و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم) نگهبان سایت
- تعداد بازدید از این مطلب :
123