جلسه چهارم از دوره پنجم جلسات لژیون سردار همسفران کنگره۶۰ نمایندگی جواد به استادی پهلوان همسفر فاطمه، نگهبانی راهنمای تازهواردین دنور همسفر حمیده و دبیری همسفر شهربانو با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» روز یکشنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۴۵ برگزار شد.

خلاصه سخنان استاد:
خیلی خوشحال هستم که امروز در جمع شما دوستان عزیز قرار دارم و این باعث افتخارم بود که با عشق آمدم. من شما را نمیشناختم؛ ولی عجیب این عشق در درون من جوشش میکرد که از بوشهر بیایم و روی ماه شما را ببینم.
اینکه در ابتدای صحبتم خودم را همسفر مرتضی معرفی کردم؛ به این دلیل است که ایشان برادرم هستند و همیشه میگویند من شناسنامه تو هستم و تو باید اسم من را بیاوری. هیچ زمانی این سخن را نمیگفتم؛ ولی از زمانی که این موضوع را به من گفتند برای اینکه بتوانم حال دلش را خوب کنم، به این صورت خودم را معرفی میکنم.
از راهنمای تازهواردین همسفر حمیده (نگهبان لژیون سردار)، ایجنت شعبه، دبیر و خزانهدار سپاسگزارم. صحبت از استاد سردار که میشود به هر شکلی تو را حمایت میکند؛ یعنی عشق و بخششی که استاد سردار در دل ما گذاشته است، اصلاً قابل توصیف نیست.
دستور جلسه در مورد نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰ است. تمام ما قبل از ورود به کنگره یک درد مشترک داشتیم؛ ولی الآن که در کنگره هستیم، شکل زندگی و دیدگاهمان تغییر کرده است؛ یعنی یک روزی من فاطمه در تاریکی بودم و شرایط خیلی سختی داشتم؛ ولی به جایی میرسم که باورم نمیشود این زندگی و برادر من است، برادری که دست همسرش را گرفت و به رستوران برد.
برادری که من انگل خطابش میکردم و او را عضو خانواده نمیدیدم. درست است این مسئله خیلی به ما خسارت زد و مادرم و داییام را از دست دادیم؛ ولی این مسئله نامه پیشینش و تقدیر او بود. اکنون خیلی خوشحال هستم که خواهر یک مصرفکننده بودم. از آقای مهندس حسین دژاکام سپاسگزارم که چنین جایگاه و بستری را برای ما مهیا کردند تا بتوانیم در کنار هم بزرگ شویم و رشد کنیم.
دستور جلسه نظم، انضباط و احترام از کجا نشأت میگیرد؟ احترام گذاشتن و اینکه من یاد میگیرم چگونه به زندگیم شکل و نظم بدهم. پهلوانی به نام مسافر پوریا در شعبه ما حضور داشت که قرآن و شال پهلوانی را دریافت کرده بودند و اعلام کردند که اجازه پهلوانی همسرشان را گرفتند.
در آن زمان با خودم گفتم ای کاش من جای آنها بودم. آیا این امتحان برای من هم رخ میدهد که روزی این خوشحالی را با بقیه افرد تقسیم کنم؟ زمانیکه میخواستم از خانه پدرم نقل مکان کنم؛ البته خانهای که پدرم با شغل لنجداری بنای آن را ذرهذره ساخته و برای خشتخشت آن زحمت کشیده بود و من بهعنوان تک دخترش هیچ زحمتی نکشیده بودم؛ ولی ایشان آن خانه را به من محبت کرده بودند.
من شخصیت استقلالطلبی دارم و دوست داشتم مستقل باشم؛ بنابراین قرار شد با هزینه رهن این خانه یک شغل و تجارتی را ایجاد کنم. تقریباً ۷۰ درصد کارها را با برادرم برنامهریزی کرده بودیم و میخواستم با رهن دادن خانه درآمدی برای خودم داشته باشم.
یک روز دیدهبان محترم مسافر مهدی صدیقی به نمایندگی ما آمدند، فضا شعبهمان کوچک بود و ما میخواستیم با وجود مشکلات مالی به شعبه جدیدمان نقل مکان کنیم. در بوشهر هوا خیلی گرم بود و با خودم یک لحظه گفتم ای کاش من داشتم تا میتوانستم کمک کنم، بعد گفتم من که نقل مکان کردم و خانه پدرم را هم برای رهن املاک گذاشتم.
با خودم گفتم حالا ۵۰ میلیون تومانش را میدهم؛ اما درگیر بودم که خدایا چهکار کنم؟ تا اینکه یک لحظه گفتم تو یک روز دوست داشتی به جای همسر شخص دیگری باشی که برای پهلوانی اجازه گرفته است. چرا دستدست میکنی؟ الآن وقتش است که ۵۰۰ میلیون را بدهم؛ درحالیکه پول دادن سخت است.
پول تنها چیزی است که روی کره خاکی تمام انسانها اعماز کودک خردسال، نوجوان، جوان و میانسال آن را دوست دارند. درگیر شدن با نفس کار خیلی سختی است. من یک روز آرزو داشتم هرچه دارم بدهم تا برادرم درمان شود و شبها بدون گریه بخوابم.
پدرم سال ۱۳۹۲ برادرم را به مرکز درمانی در شیراز بردند. به او شوک برقی زدند و سمزدایی کردند؛ درحالیکه شبی یک میلیون جمعاً ۴۰ میلیون تومان هزینه کردیم تا بتوانیم برادرم را احیاء کنیم؛ ولی هربار شرایط بدتر از قبل میشد تا اینکه همسرش جدا شد و مادرم از غصه او دق کرد؛ چون ازدواج فامیلی بود، چهار ماه بعد از فوت مادرم داییام هم فوت شد.
با خودم گفتم تو دیگر گریه نمیکنی و حالت خیلی خوب است؛ پس باید بهای این صندلی که روی آن مینشینم و آموزش میگیریم را پرداخت کنم. برای اعلام پهلوانی پیش آقای مهندس حسین دژاکام رفتیم؛ اما ایشان اجازه ندادند.
پسرم به من گفت مادر چرا اجازه نمیدهند؟ گفتم قانونش این است. ایشان پول نمیخواهند، بلکه بخشش را میخواهند. بالاخره با کمی صحبت کردن ایشان قبول کردند و از همان روز به بعد من نشستم تا خانه را رهن بدهم؛ ولی خانه اجاره نرفت. خدایا ۸ ماه طول کشید چهکار کنم که شرمنده کنگره نشوم.
گفتم خدایا چرا فردی پیدا نمیشود که من بتوانم برای مدتی این خانه را به او اجاره بدهم. پس از گذشت ۸ ماه یک انسان شریفی خانه را اجاره کردند و ۱۰۰ میلیون تومان بیعانه دادند؛ البته ناگفته نماند که در طی این چند ماه شیره جان من کشیده شد و دیدم غیرتم قبول نمیکند که یکجا بنشینم؛ بالاخره ما خانمها یک ماهانهای از همسرانمان دریافت میکنيم.
شاید باور نکنید هوای بوشهر بسیار گرم است؛ باید محصولات پوستی با هزینههای بسیار بالا استفاده کنید؛ ولی من در این مدت از ضدآفتاب و آبرسان استفاده نکردم؛ با وجود اینکه تازه ازدواج کرده بودم و دوستان میگفتند مگر شرایط شوهرت خوب نیست؟ چرا اکثراً لباسهای قدیمی میپوشی و خرید نمیکنی؟
گفتم ذرهذره پسانداز میکنم که شرمنده نشوم؛ درحالیکه این قضیه میخواست نظم را به من آموزش بدهد. در لژیون سردار یک خانم پیش من آمدند و گفتند شما گنج دارید؟ چگونه امکان دارد یک شعبه تعداد زیادی پهلوان داشته باشد؟ میگویند جنوبیها لنج و گنج دارند. دوستم در جواب گفت ما گنج نداریم.
آقای مهندس حسین دژاکام میفرمایند: «دانهدانه است غله در انبار». من ذرهذره با ده هزار تومان پسانداز کردم؛ حتی کارت هدیه ۲۲ میلیون تومانی تولدم را واریز کردم که شرمنده نشوم؛ فقط میخواستم حرکت کنم و با همین حرکت نظم و انضباط را یاد گرفتم؛ اما در مقابل چه چیزی دریافت کردم؟
اینکه در اینجا از احترام خاصی برخوردار هستم. در طی این ۸ ماه خیلی آموزش گرفتم، نقطه تحملم بالا رفت، بسیار صبور شدم و متوجه شدم که به این آسانی نیست. ایشان بعد از یکماه آمدند که پول را پرداخت کنند تا من بدهی خود را بپردازم؛ اما پدرم از بنگاهدار خواسته بود که پول را به حساب خودش واریز کند.
به پدرم گفتم چه اتفاقی افتاده است، من قول دادم؟ گفت چه کسی به تو گفته که قول بدهی؟ گفتم خودتان گفتید خانه برای شما باشد. پدرم گفت چگونه بعد از یکسال که آن شخص میخواهد خانه را تحویل دهد، ۴۰۰ میلیون تومان را برگردانیم؟
من ذرهذره ۱۰۰میلیون تومانش را پسانداز و پرداخت کرده بودم و مشکلی بهوجود نیامد و چقدر شیرین بود. از پدرم خواستم که از کارش منصرف شود و در نهایت گفتم با افتخار دنور میشوم و رهایش کردم.
راهنمایم نقل میکردند که همسرم کنگرهای نبودند و میخواستم سردار بشوم؛ ولی ایشان به من اجازه نمیدادند. یک شب برای صرف شام بیرون رفتیم تا سمبوسه بخوریم. من به او گفتم اگر امکان دارد پولش را به من بدهید. او گفت چرا؟ گفتم نیاز دارم. گفت شما سمبوسه را بخورید، من پول را میدهم. گفتم چون برای کنگره میخواهم شما نمیدهید. گفت هر کاری که خودت صلاح میبینی انجام بده.
آقای مهندس حسین دژاکام چه سیستم قدرتمندی طراحی کرده است. استاد سردار شما چقدر بزرگوار هستید؛ باید این پول حلال میشد. پدرم گفت پول را برای چهکاری میخواهی؟ گفتم زکات سلامتی مرتضی است. همسرم میگفت خودم پرداخت میکنم. گفتم شما مصرفکننده نبودید، من میخواهم خودم پرداخت کنم.
زمانی که همسرم متوجه این قضیه شد گفتند میتوانید با پرداخت ده میلیون تومان و صد میلیون تومان مابقی پهلوانی خود را پرداخت کنید تا اینکه پدرم راضی شد و با عشق مبلغ را پرداخت کردیم؛ ولی در باورم نمیگنجید که پرداخت کردم و آنجا بود که طعمش را چشیدم و لذت بردم.
بعد از این ماجرا، همسرم به همراه برادرم تصمیم به انجام کار بازرگانی داشتند که در کارشان گره افتاده بود. زمانی که پهلوانی را پرداخت کردم، همسرم به من زنگ زد و درخواست مژدگانی کردند. گفتم چه اتفاقی افتاده است؟ گفت کارم انجام شد. اگر شما ببخشید، خداوند هزار برابرش را باز میگرداند.
همسرم کنگرهای نیست؛ ولی وقتی کمک میکند میپرسد که چه اتفاقی افتاده است؟ همسرم در اوایل ورود به کنگره یک کولر خریده بود. یک روز به من زنگ زد و گفت هزینه کولر ۱۹۰ میلیون تومان شده است؛ ولی برایم ۴۰۰ میلیون تومان برگشت.
او گفت چندین سال قبل به یکی از دوستانم پول قرض داده بودم و آن شخص بعد از ۱۰ سال پیش من آمد و گفت شرمندهات شدم و میخواهم ۴۳۰ میلیون تومان پول به تو بدهم؛ اما چون پول نقد ندارم، زمینی به مبلغ ۷۶۰ میلیون تومان را به نامت کردم. اگر انتظار برگشت نداشته باشیم، چندین برابر بازمیگردد.
نظم و انضباط برای من قناعت و پسانداز را به ارمغان آورد. من زنی بودم که کمک میکردم و بخشش داشتم؛ اما نمیدانستم کجا، چه زمانی و به چه کسی ببخشم؟ خداوند به دلی که دریایی باشد، کشتی میبخشید. این یک واقعیت است که ما قدری مأخوذ به آداب خویش هستیم؛ اما ما آموزش گرفتیم که در چه زمانی لنگر کشتی را بکشیم.

تایپیست: همسفر مهدیه رهجوی راهنما همسفر زهرا (عضو لژیون سردار)
رابط خبری: همسفر راضیه رهجوی راهنما همسفر آرزو (عضو لژیون سردار)
عکاس: مرزبان خبری همسفر نیره
ارسال: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی جواد گلپایگان
- تعداد بازدید از این مطلب :
53