جلسهی اول از دورهی هفتم کارگاههای آموزشی خصوصی کنگره ۶۰ ویژهی آقایان مسافر نمایندگی پردیس با استادی مسافر علیرضا ، نگهبانی مسافرمسعود و دبیری مسافرموسی با دستورجلسهی «نظم، انضباط و احترام در کنگره۶۰» در روز دوشنبه چهارده مهر ماه ۱۴۰۴ رأس ساعت ۱۷آغاز به کار نمود.
خلاصه سخنان استاد:
خدا را شکر میکنم که واقعاً افتخاری نصیبم شد تا بتوانم در کنگره خدمتی انجام دهم؛ هر خدمتی که باشد، ارزشمند است.
هر که در این در گیر گذر یافته است
چون سحر از غیب نظر یافته است.
واقعاً ما همه مورد لطف قرار گرفتهایم که این فرصت در اختیارمان گذاشته شده تا در این صندلیها بنشینیم و از همدیگر بیاموزیم.
آموزش ما در کنگره یکی است؛ از جناب مهندس، از سیدیها و از کتابها. وقتی کتاب ۶۰ درجه را میخوانیم، از همان ابتدا میبینیم که جناب مهندس با زبانی ساده نوشته تا همه بفهمند؛ از کسی که تحصیلات عالی دارد تا کسی که تحصیلات ندارد. حتی نام قاضی و دیگر جایگاهها را هم میآورد تا نشان دهد این کتاب برای همه نوشته شده است.
جناب مهندس میگوید: کاوشی بین چند حلقه آفرینش؛ یعنی باید تا عمق موضوع برویم. خودش میگوید من فقط میخواستم بفهمم چقدر مصرف میکنم، صبح چقدر، ظهر چقدر؛ تا نظمی به مصرف موادم بدهم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم، میبینم بینظمی قبل از ورود به کنگره، زندگی من را آشفته کرده بود. نه به خودم میرسیدم، نه به کار و خانوادهام و با این بینظمی به دیگران هم آسیب میزدم.
فقط مسئول خودم نیستم؛ وقتی قرار میگذارم باید سر وقت سر قرار حاضر باشم، چون طرف مقابل هم برای من زمان گذاشته است. بینظمی من، زمان خودم و او را به هم میریزد.
کمکم در کنگره فهمیدم قرار نیست یکشبه تغییر کنم. قرار نیست با پوشیدن پیراهن سفید یکشبه منظم شوم. جناب مهندس برای همین یک بازه زمانی مشخص کرده است تا بهتدریج تغییر کنیم.
اوایل سفرم همیشه خواب میماندم و اشتباه میکردم و آسیبش را در زندگی خودم میدیدم. کمکم فهمیدم هر چه هست از خود من است: بیرون ز تو نیست هر آنچه در عالم هست.
دنبال احترام بودم، اما فهمیدم اگر میخواهم دیگران به من احترام بگذارند، اول باید خودم به خودم احترام بگذارم. لازم نیست دنیا را درست کنم؛ کافی است خودم را درست کنم، آن وقت مدار اطرافم هم درست میشود.
جناب مهندس میگوید: کسی که ساعت خودش را نتواند درست کند، نمیتواند نظم زندگیاش را درست کند. اگر من برای خودم ارزش قائل شوم، میتوانم برای دیگران هم ارزش قائل شوم.
.jpg)
در کنگره اتفاقات بزرگی میافتد؛ اعتیاد درمان میشود، کاری که حتی کشورهای پیشرفته با تمام تجهیزاتشان در آن ماندهاند.
وقتی بچههای انجمنهای دیگر را میبینیم، میفهمیم افکار و گفتار ما چقدر تغییر کرده است. حتی یادم میرود روزی مصرفکننده بودم. جسم و روان و جهانبینیام با هم تغییر کرده است؛ این نظم در زندگی من جاری شده است.
من خودم قبلاً فوقالعاده بینظم بودم، ولی حالا میبینم وقتی منظم شوم، طرف مقابل هم منظم میشود. این روند مثل ورود به یک باغ است؛ اول چند درخت میبینی، بعد جلوتر میروی و میبینی باغ بیانتهاست.
حتی در مسائل مالی، من قبلاً نمیتوانستم تعهد بزرگ بدهم، اما در کنگره یاد گرفتم خودم را با خودم بسنجیم، نه با دیگران. وقتی عهدی میکنم که مبلغی را پرداخت کنم، کسی کاری به من ندارد، اما خودم یاد میگیرم در آمد و خرج خود نظم ایجاد کنم.
استاد بزرگ ما جناب مهندس است؛ استاد بزرگ ما دکتر امین است. آنها برای ما شمشیر میزنند، آشکار و پنهان. ما قرار نیست کار بزرگی بکنیم؛ بزرگترین کار این است که بیاییم و از این آموزشها بهره ببریم.
این مسیر دانهدانه برای من نشانهگذاری شده است. وقتی وارد میشوی، تازهواردی، اما میتوانی رها شوی.
در ادامه جلسه هماهنگی نگهبانان و دبیران با حضور ایجنت محترم :
.jpg)
سایت نمایندگی پردیس
- تعداد بازدید از این مطلب :
41