English Version
This Site Is Available In English

کل جهان هستی نشان‌دهنده نظم خاصی است.

کل جهان هستی نشان‌دهنده نظم خاصی است.

جلسه ششم از دوره شانزدهم کارگاه‌های آموزشی خصوصی همسفران کنگره۶۰ نمایندگی جواد گلپایگان به استادی همسفر فاطمه، نگهبانی همسفر سیما و دبیری همسفر راضیه با دستور جلسه «نظم، انضباط و احترام در کنگره‌۶۰» در روز یک‌شنبه ۱۳ مهرماه ۱۴۰۴ ساعت ۰۰: ١٧ آغاز به کار کرد.

خلاصه سخنان استاد:

حس‌ و حال عجیبی دارم، از این‌که من را دعوت کردید تا در جمع شما خوبان باشم، تشکر می‌کنم. روزی که برای جلسه سردار به تهران رفتم، آشنایی چندانی با همسفر حمیده نداشتم؛ درحالی‌که چندین نمایندگی ازجمله نمایندگی‌های مشهد، تهران، قم و قزوین با من تماس گرفته‌ بودند؛ اما نمی‌دانم چرا قرعه به نام نمایندگی جواد افتاد.

من خیلی دوست داشتم به نیت زیارت و سیاحت به مشهد بروم؛ ولی قسمت برای شما بود. امیدوارم که در جمع شما خوبان بیاموزم و در ادامه از مشارکت‌های شما عزیزان بهره لازم را ببریم.

من از شهر بوشهر آخر دنیا با چالش‌ها و شرایط سخت به اینجا آمدم، اصلاً فکر نمی‌کردم به این اندازه سخت باشد. دیشب پس از صحبت با خانم حمیده خیلی خوشحال بودم و به او گفتم می‌آیم.

من یک اکیب دوستان دارم که از بچگی با هم هستیم. به آن‌ها گفتم که برای من یک سفر الزامی پیش‌آمده است، اگر پایه هستید باهم برویم. یکی گفت بچه مدرسه‌ای دارم و دیگری گفت شرایطش نیست؛ اما یکی از دوستانم قبول زحمت کردند و با هم آمدیم.

قبل از حرکت همسرم ماشین را آماده کرده بود تا من به کارم برسم. دیشب ساعت ۸:۳۰ قبل از شیراز به قائمیه که رسیدیم، وسط جاده ماشین خاموش شد اصلاً باور نمی‌کردم ماشین که درست بود.

یک ماشین خارجی به همراه خانواده از ابتدای خروجم از بوشهر با من بود و از داخل آینه می‌دیدم که از ماشین‌های دیگر سبقت می‌گیرد. لحظه‌ای که ماشینم خاموش شد همان ماشین راهنما زد و رفت جلوی ما ایستاد، اصلاً نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده شاید من خودم خواستم وسط جاده بایستم؛ اما او سریع از ماشین پیاده شد و گفت چه مشکلی پیش‌آمده است؟ گفتم نمی‌دانم یک‌مرتبه خاموش شد.

در همین زمان یک خانم مسن که مادر آن شخص بود از ماشین پیاده شد و گفت اصلاً نگران نباشید، هفته گذشته همین اتفاق برای دخترم افتاد و یکی از بندگان خدا به او کمک کرد.

 باورتان نمی‌شود همین یک جمله برای حال من کافی بود؛ چون خسته بودم. صبح زود از خواب بیدار شده بودم تا فرزندم را راهی مدرسه کنم و وسایلم را آماده کنم. 

از طرفی به خاطر طولانی بودن مسیر قصد داشتم در شیراز استراحت کنم تا صبح زود بیدار شوم و به اینجا بیایم؛ ولی ساعت دوازده نیمه شب کارمان تمام شد. ساعت یک و نیم به باغ رسیدیم و ساعت شش صبح از خواب بیدار شدیم و حرکت کردیم تا خدمت شما باشم.

من شما را نمی‌شناسم؛ اما فقط قدرت عشق بود که من را به سوی شما کشاند تا در کنار شما بیاموزم؛ اما خوشحالم که در کنار شما هستم. این چالش سفر من بود که برایتان تعریف کردم.

زمانی که آن ماشین راهنما زد و به کمک من آمد، متوجه شدم که خداوند آن‌ها را فرستاده است. از نیروهای الهی کنگره سپاسگزارم که هر کجا هستیم و در هر زمان یار و نگهدار ما هستند؛ درواقع در هر کجا دست ما را می‌گیرند، فقط کافی است در مسیر و همگام با آن‌ها باشیم. من احساس کردم که همگی ید واحده می‌شوند.

دستور جلسه امروز در رابطه با نظم و انضباط است. کل جهان و سیستم هستی ازجمله خورشید نشان‌دهنده نظم خاصی است. خورشید به تمام انسان‌ها اعم از قاتل و جنایت‌کار می‌تابد، اصلاً برایش مهم نیست که به چه کسی می‌تابد.

در این نظم جهان هستی پیدایش ماه، خورشید، شب‌و‌روز و فصل‌ها در یک نظم خاصی قرار گرفتند؛ بنابراين در یک تایمی می‌آیند و می‌روند. آقای مهندس حسین دژاکام می‌فرماید: «ما باید از طبیعت الهام بگیریم؛ درحالی‌که زندگی ما برگرفته از طبیعت است».

من برای این‌که بتوانم نظم و انضباط را به‌درستی در زندگیم پیاده کنم، نیازمند آگاهی هستم و با رعایت نظم و انضباط به آن آگاهی می‌رسم؛ درواقع همه به هم متصل هستند. اکنون این سؤال مطرح می‌شود که نیاز آگاهی من چیست؟

نیازی که من به اینجا بیام، آموزش ببینم و بتوانم به آن دانایی مؤثر برسم. بتوانم با گذر از نفس اماره به نفس لوامه و درنهایت به نفس مطمئنه برسم. خیلی خوشحال هستم که به‌عنوان عضو بسیار کوچکی از کنگره‌۶۰ توانستم یک خدمتی کنم.

به قول همسفر معصومه (پهلوان شعبه جواد) گفتم خدا را شکر که توانستم اینجا کار درست را انجام دهم و دقیقاً به همان نفسی که می‌خواستم رسیدم. امیدوارم نصیب همه شما این شرایط بشود. کنگره به پول ما نیازی ندارد.

ببینید چندین هزار دلار می‌توانند مقاله‌ها را خریداری کنند؛ اما چرا این کار را نمی‌کنند؟ چرا فقط در اختیار سیستم خودشان می‌گذارد؟ برای این‌که ما باید آن را در کنگره رشد بدهیم و از این سفره‌ای که پهن است، مال و سهم خودمان را برداریم.

چرا من از این سفره‌ استفاده نکنم؟ برای نیستان که یک روز هستان می‌شود و کنگره دقیقا‌ً همین را می‌خواهد. کنگره نمی‌خواهد که شما تندتند غذا درست کنید و به فرزندان خود بدهید، همراه با دعوا و سروصدا وسایل منزل را تمیز کنید و صبح بیدار شوید و به کنگره بیاید.

آقای مهندس حسین دژاکام می‌خواهد که تو را به آن رشد و تکامل انسانی برساند، فقط صرف کنگره نشوید؛ باید برای بیرون از کنگره و مجزا از بقیه افراد باشیم؛ البته این مسئله‌ای است که خودمان نمی‌دانیم.

من در بیرون از کنگره افرادی را می‌بینم که اعصاب ندارند؛ البته ناگفته نماند که من هم روزی مثل این‌ افراد اعصاب نداشتم، داغون بودم و تخریب‌های زیاد داشتم. چه عاملی باعث شد که من اکنون اینجا باشم؟ بستری برای ما فراهم شده است؛ باید بکاریم تا آیندگان برداشت کنند.

این وظیفه من است که در هفته ۸ ساعت روی این صندلی به صورت رایگان بنشینم. یکی از نزدیکان به من گفت: فاطمه من تقریباً دو ماه و نیم ۳۵ تا ۴۰ میلیون تومان برای کلاس‌هایم پرداخت می‌کنم و بعد اتفاقی نمی‌افتد که نتواند خودش را جمع کند.

چرا من می‌توانم از کوچکترین اتفاق‌های زندگیم کاور کنم؟ انگار کنگره آمده تا حسابی کنترل زندگی من را به دست بگیرد و برخی از مسائل را بپوشاند. تو واقعاً بر نفس خودت سوار می‌شوی تا خودت را جمع‌وجور کنی؟

نظم در همه جا اعم‌از لژیون جونز، ویلیام و درمان اعتیاد گذاشته شده است تا زمانی که خانواده و فرزندانم از من رضایت داشته باشند. آقای مهندس حسین دژاکام می‌خواهد که من در خانواده نظم و نظام را رعایت کنم و بعد در کنگره خدمت کنم.

رسیدن به فرمان عقل سخت است که همان موقعه که ظرف‌هایم کثیف می‌شود، آن‌ها را بشویم؛ اما باید با تلاش و به روشDST ذره‌ذره در وجود خودم این بذر را بکارم، رشد دهم و بزرگش کنم تا بتوانم در کنگره سخنی برای گفتن داشته باشم تا به دل شماها بنشیند.

طبق سخنان آقای مهندس حسین دژاکام کسی که نتواند زندگی، فرزندان و همسرش را جمع وجور کند، اصلاً نمی‌تواند به تعادل برسد و کنگره را به باد می‌دهد. آقای مهندس حسین دژاکام می‌خواهد من خارج از کنگره هم به تعادل برسم و قصدش این است که از من یک انسان شریف بسازد.

نور خداوند در بوستان دمیده شده است. ایشان می‌خواهد همان نور به من هم بتابد، رشد کنم و من موظف هستم بهای این صندلی را بدهم. چرا با وجود تمام سختی‌ها، زندگی را می‌گذارم و به اینجا می‌آیم؟

چون من زندگی خودم را مدیون کنگره هستم. کنگره چیزهایی به من داده که نمی‌توانم بگویم و قابل گفتن نیست. سعی می‌کنم آن قسمت که قابل گفتن است، بگویم تا شما از آن استفاده کنید.

من بعد از ۱۴ سال زندگی با یک پسر بچه ۹ ساله از همسرم جدا شدم؛ البته پنج سال است که پسرم از پیشم رفته است. روزی که می‌خواستم دل بکنم، خیلی برایم سخت بود. اکثراً مادر هستید، چه زمانی مادر پایش شل می‌شود؟ زمانی‌که بچه‌اش سرما بخورد یا آسیب ببیند، پاهایش شل می‌شود و نمی‌تواند حرکت کند.

من هم همان جا خرد شدم؛ اما با ورود به کنگره توانستم با راهنمایم پیوند محبت را برقرار و صحبت کنم. آنجا بود که حرف قشنگی به من زدند و گفتند: بچه دشمن عزیز است، شاید در بعد قبلی تو بوده و از تو دشمنی و کینه داشته و الآن می‌خواهد تو را به آن حال برساند، بهتر است رهایش کنی.

گفتم چگونه رهایش کنم؟ گفت تمام منیت و کبرت را از بین ببر. نگویید این خصلت را نداریم؛ درواقع تمام انسان‌ها این ویژگی را دارند، برخی این مسئله را حل کردند و برخی دیگر در حال حل کردن هستند. قرار نیست همه را با هم حل کنیم، ذره‌ذره این اتفاق می‌افتد.

زمانی‌ که گفتم خدایا بهای از دست دادن پسرم چیست؟ چه اتفاقی افتاد که من شکستم؟ من با وجود قد کوتاه و وزن ۹۰ کیلو چه شرایط سختی داشتم؛ اما زمانی که همسرم من را در کنگره پیدا کرد، متوجه شدم که باید آن را از دست می‌دادم تا این را به دست بیاورم.

همسرم کنگره‌ای نبودند، بعد به کنگره آمدند؛ درواقع ایشان تغییرات در رفتار و کردار من را دیدند و وارد کنگره شدند.

زندگی این را به من داد تا به‌عنوان یک زن تنها پشت فرمان بنشینم و با اعتماد کامل به خودم بگویم این مسیر تو است، حرکت کن. همسرم به من گفتند نمی‌توانم جلوی راه تو را بگیرم؛ باید حرکت کنی. فاطمه تو هنوز اول راه هستی‌؛ باید رشد کنی. از همسرم بسیار سپاسگزارم.

کنگره سلامتی مسافرم (برادرم) را به من داده است. آرزو داشتم مسافرم به همسرش بگوید بیا باهم برویم بیرون شام بخوریم؛ البته آن‌ها تا آن زمان باهم بیرون نرفته بودند؛ اما بعد از ورود به کنگره و طی درمان برای اولین بار باهم بیرون رفتند. من از همسر ایشان سپاسگزارم که بسیار صبورانه پشتیبان او بودند.

من بعد از دو سال که مسافرم راهنما بودند، به کنگره آمدم. زمانی‌که انسان‌ها وارد کنگره می‌شوند، چهره‌ای عبوس و اخمو دارند. دلم می‌خواهد وقتی وارد کنگره می‌شوند از آن‌ها فیلم بگیرم تا ببینید چه‌قدر شکل ظاهر آدم‌ها تغییر می‌کند و زیبا می‌شوند؛ همچنین نوع پوشش و ادب آن‌ها تغییر می‌کند. قبل از ورود به کنگره‌ آن‌ را تو فاز انگل می‌دیدم؛ اما الآن یک انسان شریف، باادب و راهنما که الگوی من است.

بخش دوم سخنانم مربوط به گلریزان است. امیدوارم ما هم جزو مسافران آن کشتی باشیم که در مسیر ساحل و به راه خودش می‌خواهد ادامه دهد. وقتی دست تو باز باشد، خداوند نعمت‌هایش را به سویت می‌ریزد؛ ولی وقتی دست تو بسته باشد، چطور می‌خواهد بریزد؟

شک نکنید تجربه خودم را در این زمینه برای شما می‌گویم. یک خانم مسن از زمان قدیم همسایه مادرم بود که پدر و مادر نداشت و مرتب به خانه ما می‌آمد؛ البته شرایط مالی مناسبی هم نداشتند.

یک روز به دلیل این‌که سی‌دی می‌نوشتم، نتوانسته بودم یخچال را تمیز کنم. به او گفتم یخچال را تمیز کنید و هر آنچه داخل آن است اعم‌از پرتقال، انار، پسته و آجیل برای شما باشد‌؛ البته تعدادی هم خربزه تازه خریده بودم که به او دادم.

سه روز طول نکشید که پدر همسرم زنگ زدند و گفتند بیا سه مرغ خانگی برای خودت ببر و داخل فریزر بگذار؛ البته تعدادی هم کاهو از سر زمین برای من آورده بودند.

از آن زمان به مدت ده روز هر روز برای من برکت‌ می‌آمد و نعمت‌هایی چون ارده، شیره، خرما، ماهی، گوشت و تمام چیزهایی که اصلاً در آن زمان گیر نمی‌آمد. من مانده یخچالم را دادم؛ اما خداوند خیلی بزرگتر از این صحبت‌هاست. این مطب را برای شما گفتم تا شما هم ببخشید و بدانید خداوند به دلی که دریا است، کشتی می‌دهد.

امیدوارم با حضور پررنگ خود، گلریزان را حسابی گلریزان کنید. من قصد داشتم که امسال دنور بشوم؛ اما به خاطر حضور در جلسات سردار مجبور شدم که دوبار به تهران سفر کنم؛ درحالی‌که هزینه پرواز خیلی زیاد بود.

با خودم گفتم خدایا پس‌اندازم و هر آنچه برای گلریزان کنار گذاشته بودم خرج شد، حالا چه‌کار کنم؟ خدایا خودت می‌رسانی. پریروز یکی از دوستان زنگ زدند و گفتند فاطمه قرعه‌کشی آبان‌ماه به مبلغ ۵۰ میلیون تومان به اسم شما درآمده است و مشکل گلریزان من حل شد.

مرزبانان کشیک: همسفر معصومه و مسافر منصور
تایپیست: همسفر مهری رهجوی راهنما همسفر سمیه (لژیون هفتم)
عکاس: همسفر زهره رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) 
ارسال: همسفر مژگان رهجوی راهنما همسفر راضیه (لژیون سوم) نگهبان سایت
همسفران نمایندگی جواد گلپایگان

 

 

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .