English Version
This Site Is Available In English

در ورود به کنگره ،در تاریک‌ترین نقطه بی‌نظمی بودم، و برای دریافت درمان و حال خوش باید نظم را دوباره پیدا می کردم.(نمایندگی یاس اصفهان)

در ورود به کنگره ،در تاریک‌ترین نقطه بی‌نظمی بودم، و برای دریافت درمان و حال خوش باید نظم را دوباره پیدا می کردم.(نمایندگی یاس اصفهان)

سومین جلسه از دوره شصت و پنجم سری کارگاه‌های آموزشی - خصوصی خانم‌های مسافر و همسفر نمایندگی یاس اصفهان، با استادی راهنما مسافر نیکی، نگهبانی مسافر لیلا و دبیری مسافر فرزانه، با دستور جلسه «نظم، انضباط، احترام در کنگره ۶۰» در روز شنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۴، رأس ساعت ۱۴:۰۰ آغاز به کار نمود.

سخنان استاد:

سلام دوستان، نیکی هستم یک مسافر.

خدا را شاکرم بابت این که بار دیگر این جایگاه راتجربه می‌کنم. خدمت اسیستانت‌های محترم، خانم پریسا و خانم سحر که لطف کردند به نمایندگی یاس تشریف آوردند، و ما در کنارشان آموزش گرفتیم، خیرمقدم عرض می‌کنم. دستور جلسه این هفته؛ نظم، انضباط و احترام در کنگره ۶۰ است و در ادامه تولد یک سال رهایی خانم ام‌البنین را جشن می‌گیریم.
دررابطه‌با دستور جلسه؛ سه پارامتر مهم که نظم انضباط و احترام است، چیزی که در درجه اول توجه من را به خودش جلب می‌کند، زندگی قبل از کنگره است. من همیشه در جلسات یا در هر موردی، زمانی که می‌خواهم خودم را بررسی و تحلیل کنم و تغییرات خودم را ببینم، زندگی‌ام را به دو قسمت تقسیم می‌کنم؛ قبل از کنگره و بعد از کنگره.

بدون تعارف، شاید سال‌ها قبل یک مقدار نظم داشتم؛ ولی در اواخر و اوج تاریکی که من با کنگره آشنا شدم، اوج بی‌نظمی زندگی من بود.سال گذشته هم در این دستور جلسه استاد بودم، زیرا این قضیه بی‌نظمی، در من ریشه‌دار بود. فکر می‌کنم این دستور جلسه همچنان به من می‌خورد و همیشه می‌گویم انسانی که شب‌بیدار و روز می‌خوابد، نظم شبانه و روزش به‌هم‌خورده و خواب و بیداری‌اش برعکس خلقت است. شب برای آرامش و سکوت است. وقتی منِ مصرف‌کننده مهم‌ترین بخش زندگی‌ام که خواب است متفاوت می‌شود و برخلاف جهت رودخانه شنا می‌کنم، شب‌ها بیدارم و روزها می‌خوابم، یعنی آن زندگی آشفته است.

اگر در زندگی نظم نباشد، چیزی سر جای خودش نیست،و زمان می‌برد تا من متوجه این موضوع شوم. زمانی که من وارد کنگره می‌شوم، همین‌طور که در تاریک‌ترین نقطه بی‌نظمی هستم، برای دریافت درمان و حال خوش و رهایی، باید نظم را دوباره پیدا کنم؛ یعنی چیزی که اول با واردشدن به لژیون تازه‌واردین، راهنمای تازه‌واردین به من می‌گوید؛ چه مواردی و چه مقداری مصرف می‌کنی؟ بعد به من نظم می‌دهد. می‌گوید شما باید صبح و ظهر و شب در یک ساعت مشخص مقدار مشخصی دارو مصرف کنید.

با تفکر ساختارها آغاز می‌شود، بدون تفکر آنچه هست روبه‌زوال می‌رود. برای من این‌طور معنا شده که؛ در کنگره همه چیز با تفکر ساخته شده و زمانی که من بی‌نظمی در کنگره انجام می‌دهم، در اصل بی‌احترامی به ساختار کنگره می‌کنم و می‌بینم همه این موارد زنجیروار به هم دیگر وصل هستند.

انضباط یعنی استمرار در نظم و تکرار داشتن، مثل سی دی نوشتن و به‌موقع در کنگره حاضرشدن. انضباط در انسان، نکات و خصلت مثبت را به وجود می‌آورد و جزئی از شخصیتِ شخص می‌شود، در نهایت زمانی که نظم و انضباط داشته باشیم، می‌توانیم به احترام هم برسیم، اول احترام به خودت و بعد به سیستم و بعد احترام به جایگاه‌هایی که در آن سیستم هستند.

بحث احترام پیچیده است و فقط به لفظ و گفتنِ چشم ساده به راهنما و مرزبان نیست، باید چشم گفتن را از قالب سخن به عمل و اجرا درآوریم و اگر این سه پارامتر نبود، کنگره این‌قدر پیشرفت نمی‌کرد. بر همه ما واجب است به قوانین احترام بگذاریم.زمانی که مصرف‌کننده بودم، لباس و آرایش و صحبتم مهم نبود، چون در اثر مصرف مواد تعادلی نداشتم، کسی هم جرئت مخالفت و انتقاد به من را نداشت، چون به حرف‌هایشان گوش نمی‌کردم.

زمانی که به کنگره می‌آییم، در چارچوب قوانین می‌رویم، چارچوب نظم و انضباط و احترام، اینجا دیگر نمی‌توانیم بگوییم من سر ساعت ۱۱ نمی‌خواهم بیایم، مثلاً اگر ساعت ۲ جلسه شروع می‌شود ۳ بیایم. وقتی دوستم مشارکت می‌کند، گوش نکنم وبا گوشی بازی کنم، اینها همه بی‌احترامی به ساختار کنگره محسوب می‌شود.

اگر ما تأکید می‌کنیم موقع پیام یا حرمت خواندن ساکت باشید، همه اینها ساختار کنگره را تعریف می‌کنند و اگر به کل ساختار بی‌احترامی شود، دیگر دوام پیدا نخواهد کرد. اگر امروز کنگره به این پیشرفت‌ها رسیده، چه از نظر علمی، پزشکی و ورزشی، به‌خاطر رعایت قوانین و اصول بوده است و کسانی که از این دایره بیرون می‌زنند، از کنگره پرت می‌شوند. ان‌شاءالله که ما از آن دسته افرادی باشیم که تمام دستور جلسه‌ها را به طور اصولی درک کنیم و از اهمیت این مسائل آگاه باشیم.

کنگره ساختاری است که من در اوج ناامنی در داخلش قرار گرفتم و به من امنیت، آرامش، درمان و زندگی دوباره داد، پس اگر می‌خواهیم به فردی که در حال رنج است کمک کنیم، یادمان نرود که کجا بودیم و در چه شرایطی به کنگره آمدیم و موظفیم همان‌گونه که افراد قبل از ما رفتار کردند، ما هم همان‌گونه رفتار کنیم که این ساختار با همین نظم و قانونی که دارد، پیش برود و حفظ شود و برای درمان دیگران هم مفید باشد.

سخنان استاد دربارهٔ تولد یک‌سال رهایی مسافر ام‌البنین:

امروز جشن یک‌سال رهایی خانم ام‌البنین است. این تولد را در رأس خدمت جناب مهندس، خانواده محترمشان، خانم مونا دیده‌بان محترم، اسیستانت‌های گرامی تبریک می‌گویم، در ادامه به خود ام‌البنین و تک‌تک اعضا تبریک می‌گویم.من همیشه می‌گویم یک‌دست صدا ندارد و این انرژی تک‌تک شما است. چشم‌ها و قلب‌های مهربان، حس‌های خوب که باعث می‌شود فرد اینجا بماند و به خودش کمک کند و درمان شود.

فردی خواسته درمان داشته باشد، راهنما به‌تنهایی نمی‌تواند و این انرژی مکمل شما است که کمک می‌کند این اتفاق بزرگ رقم بخورد. ام‌البنین فوق‌العاده دختر با ادبی است. واقعاً این دستور جلسه درخور شخصیت ایشان است و چیزی که من در این مدت از او دیدم، به جز احترام و نظم و انضباط چیزی نبوده است. او بسیار مرتب و منظم است و همیشه وظایفش را انجام می‌دهد و در حال حاضر از خدمتگزاران کنگره است.

زمانی که به کنگره آمد، همیشه در کارگاه کنار من می‌نشست و مدام می‌پرسید؛ من هم باید ۱۰ ماه بمانم؟ می‌گفتم بله می‌پرسید؛ می‌شود من کمتر از ۱۰ ماه بمانم؟ می‌گفتم نخیر و مرتباً عجله داشت درمان شود و برود. ازآنجایی‌که نظم داشت و سفرش را خوب انجام داد، همان ۱۰ ماه تمام شد، و به او گفتم این عجله‌ات برای چیست؟ کاری جایی داری؟ گفت نه خانم، گفتم پس بنشین تا سفرت تمام شود. این سفر هم مثل بقیه عمرت می‌گذرد، او هم ماند و بعد از درمانش کاملاً مدل رفتار و کردارش تغییر کرد.

من انتظار داشتم بعد از رهایی برود، ولی این اتفاق نیفتاد و درک کرد و دلیلش همان نظم و انضباط و احترامی بود که در طول سفرش داشت، و همچنان من از ادب و احترامش راضی هستم. ان‌شاءالله که پایدار و ماندگار باشد و در راستای خدمت مرحله‌به‌مرحله جلو برود، و به دخترش هم تبریک می‌گویم و خوشحالم که او هم به واسطه ایشان به کنگره آمد.

پیام تولد؛ 

خانم ام‌البنین:
برایت آرزوی توفیق دارم. می‌دانم توانایی دارید، خوف از دل برهانید، و به حل آنها بپردازید که کلیدی‌ست برای ادامه. یک سال رهایی‌تان پر شگون باد.

خواسته‌ها:

خواسته اول: هر مادری مثل من فرزند مصرف‌کننده‌ای دارد، راهش به کنگره باز شود و آن مادر خوشحال شود.
خواسته دوم: طولانی‌شدن عمر آقای مهندس و جهانی‌شدن کنگره ۶۰

اعلام سفر:

راهنما: خانم نیکی - آنتی ایکس مصرفی: تریاک - مدت سفر: ده ماه و بیست و چهار روز - مدت رهایی: یک سال و چهار ماه و پنج‌روز

صحبت‌های مسافر ام‌البنین:

سلام دوستان، ام‌البنین هستم یک مسافر

من همیشه قاب امروز و تولدم را تصویرسازی می‌کردم و هر کسی این بالا برای رهایی یا تولد می‌آمد، دعا می‌کردم که روزی تولد خودم هم برسد، چون من خیلی عجول بودم و از اینکه ماندم و هستم خیلی خوشحالم.این تولد را به جناب آقای مهندس، خانواده محترمشان، دکتر امین، دیده‌بان خانم‌های مسافر؛ خانم مونا و شورای اسیستانت‌ها تبریک می‌گویم.

در این یک هفته خیلی فکر کردم که چه بگویم. دوستان گفتند؛ نترس حرف‌هایت از دلت می‌آید و بر دل می‌نشیند. من دیشب نتوانستم بخوابم. پنجره اتاق خوابم رو به کوچه است و ساعت ۴ صبح با صدای جاروکشیدن کارگر شهرداری، بیدار شدم.موبایل او زنگ می‌خورد و پشت تلفن به همسرش می‌گفت؛ من نمی‌توانم بیایم و بچه را به دکتر ببرم، اگر حالش خوب نیست، به او شربت بده و یا خودت، او را دکتر ببر و زنگ‌نزن من کار دارم، و بلافاصله آن مرد با ساقی مواد مخدر تماس گرفت که من کی بیایم؟ حالم خوب نیست، با شنیدن این صحبت‌ها حالم گرفته شد، و به یاد گذشته خودم افتادم.

خدا را هزار بار شکر می‌کنم که من به کنگره آمدم، درمان شدم و راهِ دخترم هم به کنگره باز شد. از آقای مهندس سپاسگزاری می‌کنم بابت ایجاد نمایندگی‌های خانم‌های مسافر، از خانم نیکی تمام‌قد تشکر می‌کنم و دعای خیر و حس‌های خوب همراه با خوشبختی برایشان آرزو می‌کنم. از همسرم تشکر می‌کنم که باوجوداینکه مصرف‌کننده نبود، پای من ایستاد. اگر دعوا و غرزدن‌هایش نبود، من همچنان ادامه می‌دادم. از دوستم معصومه خیلی تشکر می‌کنم. وقتی پیامِ کنگره به ما داده شد، در عذاب وجدان زندگی‌ام بودم. در ازدواج دخترم هم خودم را مقصر می‌دانستم؛ چون مصرف‌کننده بودم و می‌خواستم با خیال راحت و آزادانه بدون هیچ مزاحمی مصرف کنم.

زمانی که تصمیم گرفتم به کنگره بیایم، چند بار آمدم؛ ولی شعبه بسته بود تا اینکه من از طریق یکی از آشنایانم با خانم آسیه صحبت کردم درصورتی‌که رویِ صحبت‌کردن و اینکه بگویم من یک خانم مصرف‌کننده هستم را نداشتم؛ ولی ایشان گفتند؛ اشکالی ندارد، همه ما مصرف‌کننده بودیم و این حرف نوری در دل تاریکی‌هایم شد.اول تصمیم داشتم با دوستم رها شویم و برویم، ولی وقتی حس‌هایم باز شد، متوجه خسارت‌هایی که به زندگی‌مان زدیم شدیم. من اوایل سفر شاغل بودم و باز هم به دنبال شغل دوم می‌گشتم که کمک‌خرج همسرم شوم، ولی خانم نیکی گفتند اول کنگره، و اگر شغل اولت را دوست داری برو؛ ولی شغل دوم را فعلاً نه.

کنگره خیلی چیزها به من داد که مهم‌ترینش این بود که؛ دخترم را به من برگرداند. یک سال دخترم با من قطع رابطه کرده بود، همیشه آرزوی دوباره دیدنش را داشتم. خانم نیکی به من گفتند؛ صبر کن، من تصمیم گرفتم از کنگره بروم و مرزبان خانم سپیده که متوجه شدند من دارم یواش‌یواش به بیرون نگاه می‌کنم که بروم، گفتند کجا می‌خواهید بروید؟ بهترین جا همین‌جا است بمان، ولی نمی‌دانست درد من چیست، انگار صدای قلبِ من را شنیده بود، و ماندم و گفتم؛ هرچه خدا بخواهد، همان می‌شود.

یک روز دخترم باحال خیلی بد به کنگره آمد. اول فکر کردم به‌عنوان همسفر بیاید ولی نمی‌دانستم مسافر است و با خانم نیکی و مرزبان‌ها صحبت کردم. آنها گفتند؛ باید سفر کند. گفتم؛ دختر من که اعتیاد ندارد چرا باید سفر کند؟ بعد فهمیدم که اعتیاد دارد. خدا را هزاران بار شکر که من توانستم بیایم و راه برای دخترم باز شود و امیدوارم تمام مادرهایی که دغدغه فرزندانشان را دارند، راهشان باز شود. از تمام کسانی که به من محبت کردند تشکر می‌کنم که با لطف تک‌تک شما من ماندگار شدم.

صحبت‌های مسافر حدیث، دخترخانم ام‌البنین:

سلام دوستان حدیث هستم مسافر

مادرم گفتند؛ من می‌خواستم حدیث از پیش من برود که راحت مصرف کنم، ولی مقصر من بودم. من می‌خواستم ازدواج کنم که راحت بتوانم مواد مصرف کنم؛ چون تعادل نداشتم. همسرم به من گفت؛ با خانواده‌ات قطع رابطه کن، می‌گفتم چشم و هر کاری که به من می‌گفت انجام می‌دادم و بی‌چون‌وچرا می‌گفتم چشم، مصرف من زیاد شده بود بااینکه همراه مادرم به کنگره آمدم.

وقتی در پارک به‌عنوان همسفر با خانم نیکی صحبت کردم، گفتم می‌ترسم به مادرم بگویم من مصرف‌کننده هستم؛ چون خیلی حرمت‌ها بینمان است و من هیچ‌وقت به مادرم بی‌احترامی نکردم؛ ولی خیلی هم اذیتش کردم.

وقتی در لژیون تازه‌واردین آمدم، گفتم من نمی‌توانم سفر کنم، چون مادرم می‌فهمد؛ ولی خدا را شکر قسمت شد و سفر کردم. خیلی از آقای مهندس و خانواده محترمشان، خانم نیکی و راهنمای خودم خانم زهره، تشکر می‌کنم و این تولد را به مادر گلم تبریک می‌گویم.

تایپ: مسافر مهناز لژیون بیستم - نمایندگی یاس اصفهان
ویرایش: مسافر مینا لژیون چهارم - نمایندگی یاس اصفهان
عکس: مرزبان خبری، خانم مهری نمایندگی یاس اصفهان

ویژه ها

دیدگاه شما





0 دیدگاه

تاکنون نظری برای این مطلب ارسال نشده است .