سلام دوستان فاطمه هستم یک همسفر
"حقیقتی تشویقکنندهتر از این سراغ ندارم که انسان با تلاش آگاهانه، نظم، انضباط و احترام، میتواند زندگی خود را متعادل سازد". نظم و انضباطی که میخواهم از آن بگویم، از یک انسان موفق و الگوی زیبا در زندگی من است. الان که دارم درباره او برای شما مینویسم شاید باور نکنید، ولی گریه میکنم. او از نوزادی و نزدیک ۱ساله شدن، پدر و مادرش را از دست میدهد و در کنار خواهر بزرگتر به زندگی خود ادامه میدهد. خواهرش هم مشکلات خاص خودش را داشت؛ بنابراین از سن پنج، ششسالگی شروع به کار نمود. از قالیبافی شروع کرد و کارهای مختلف دیگری انجام داد. در سن دوازدهسالگی از خواهرش جدا میشود و برای خودش زندگی مستقلی را با کارکردن در کارخانه موزاییکسازی شروع میکند.
همیشه میگفتم: پسربچه دوازدهساله میتوانسته از پسکارهایش، از کارهای روزمره گرفته تا کاروکاسبی بربیاید؟ حقیقت داشت و توانست."خدا گر ز حکمت ببندد دری / ز رحمت گشاید در دیگری"، این پشتکار قطعاً از نظم و انضباط خاصی نشئتگرفته است.
بعدها که بزرگتر میشود، شغل کشاورزی را بهعنوان شغل اصلی خود، انتخاب میکند. داستانهای بسیار زیاد و سختیهای باورنکردنی در پشتصحنه این زندگی بوده است. اینکه خدا نیرویی به ما بدهد، برای همه یکسان است؛ مانند «نیروی عقل»، خدا این نیرو را به او داد و وی به بهترین شکل ممکن از آن استفاده کرد.
شخصی که از او برای شما گفتم پدر عزیزتر از جانم است. همینجا مینویسم: باباجانم، از شما ممنون هستم بابت نظم، انضباط و احترامی که از کودکی به من یاد دادید. امکان نداشت موضوعی پیش بیاید (الان هم همینطور) که از نظم، انضباط و احترام برای ما نگوید؛ مثلاً همیشه میگوید: «احترام بزرگتر واجب است. وقتی هست، پایتان را جلواش دراز نکنید یا قبل اینکه وارد اتاق شود، از جا بلند شوید».
موضوع مهم دیگر که تأکید دارد، نگهداری از وسایل است که وقتی دارید به بهترین شکل از آن استفاده کنید، تا بعداً بتوانید وسیلهای که ندارید را بخرید. با بینظمی خودتان را عقب نیندازید! یک انباری داشتیم که همه وسایل، مخصوصاً وسایل کشاورزی در آن بود. امکان نداشت وسیلهای لازم داشته باشیم و سر جایش نباشد؛ همه از او قرض میگرفتند. الان میفهمم بهخاطر اجرای نظم و انضباط بود که همه چیز داشت.
یکی از کارهایی که پدرم در نظم، انضباط و احترام بسیار به آن اهمیت میداد، خوردن غذا سر سفره با مقررات کامل بود. سر سفره باید خیلی صاف، تمیز و مرتب مینشستیم، بدون اینکه کج بنشینیم. قاشق دست راست، حالا یا چنگال یا نان در دست دیگر باشد و اینکه مبادا با دست، غذا را در قاشق بریزیم. هیچ صدای اضافی هم نباید از دهان بیرون میآمد. الان میگویم: بابا قربانت بروم که میخواستید نظم، انضباط و احترام را به من یاد بدهید، از شما ممنون هستم.
خدا این نیرو را درون هر آدمی قرار میدهد؛ ولی خواسته از درون خود آدم برمیخیزد. قطعاً پدرم خواستهای قوی در برقرارکردن نظم، انضباط و احترام در زندگی داشته است. در محلهای که زندگی میکنیم، فامیل و آشنا، در مراسم عروسی یا مسائل دیگر زندگی، همیشه بابا را پیشقدم میکنند و احترام خاصی برای ایشان قائل هستند. حتماً نظم و انضباط را در زندگی شخصی خود داشته و برای همه احترام قائل بوده که اکنون این احترام را از دیگران دریافت میکند. خواسته خود آدم خیلی مهم است که نظم، انضباط و احترام را سرلوحه کارهای خودش قرار دهد.
وقتی ازدواج کردم و وارد زندگی خودم شدم، نکاتی را که از پدرم آموختم رعایت میکردم؛ ولی مسافرم با واردشدن در اعتیاد، تا حدود زیاد بههمریختگی ایجاد کرد و اثرات خیلی بدی بر زندگی ما گذاشت. مسافرم شش سال تخریب داشت و اصلاً باور نمیکردم. بعد که فهمیدم، خیلی به هم ریختم؛ چون حتی قلیان میوهای هم نمیکشید، چه برسد به تریاک و شیره! نظم و انضباط در زندگی ما اجرا نمیشد؛ از مهمانی رفتن بگیر که دیر میآمد تا زمانی که در خانه مهمان داشتیم. خیلی کم کنار هم بودیم و اصلاً متوجه مسائل نبود. خود این بینظم و انضباطی، باعث بیاحترامی میشد.
خدا را شکر میکنم که راه کنگره۶۰ به روی ما باز شد. با آموزشها و صحبتهای آقای مهندس و با شنیدن تجربههای ناب ایشان، میتوانم در کنار تجربه خانه پدری، نظم، انضباط و احترام را در کنگره و نمایندگی غزالی نیز ببینم و تلاش کنم آن را در زندگی اجرا کنم. خدا را برای این نعمت بزرگ شاکر هستم.
نویسنده: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون چهارم)
گردآوری: همسفر فاطمه رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون اول)، دبیر سایت
همسفر اعظم رهجوی راهنما همسفر اعظم (لژیون چهارم)، رابط خبری
ویراستاری و ارسال: همسفر زهرا رهجوی راهنما همسفر سودابه (لژیون اول)، نگهبان سایت
همسفران نمایندگی غزالی مشهد
- تعداد بازدید از این مطلب :
10